درس خارج فقه استاد احمد عابدی
1400/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فقهی قانون تجارت/حجر /نشانه های بلوغ: سن
نشانههای بلوغ: سن
درباره سن بلوغ پسر حدود دوازده ادعای اجماع وجود دارد بر اینکه ملاک اتمام پانزده سال است. در روایات هم فراوان آمده بود.
اقوال دیگر در مسئله
قول دوم این است که ملاک در سن بلوغ پسر چهارده سال است. چهارده سال هم به دو معنا است، یکی اینکه اتمام سیزده سال و ورود به چهارده سال، دوم هم اتمام چهارده سال و ورود در پانزده سال. کسی که صریحاً قائل به اتمام سیزده سال و ورود به چهارده سال شده باشد و فتوا داده باشد، وجود ندارد و یا اینکه پیدا نکردم، فقط مقدس اردبیلی در مجمع الفائده و سبزواری در کفایه الاحکام و صاحب حدائق بهعنوان احتمال این قول را ذکر کردهاند. همچنان که قول به اتمام چهارده سال و ورود به پانزده سال قائلی ندارد، حداکثر اینکه برخی مانند صاحب حدائق فقط احتمال دادهاند.
فقط علامه حلی در المختلف از ابن جنید قولی را نقل کرده است و حدیثی را هم بهعنوان دلیل ذکر کرده است، ولی از ابن جنید کتابی در دسترس نیست و احتمالاً علامه حلی این دلیل را برای ابن جنید آورده است و احتمال اینکه ابن جنید این قول را در زمان سنی بودن گفته باشد وجود دارد.
روایات ملاک بلوغ بودن آغاز چهارده سال
«وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بِنْتِ إِلْيَاسَ عَنْ عبدالله بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عبدالله ع قَالَ: إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ دَخَلَ فِي الْأَرْبَعَ عَشْرَةَ وَجَبَ عَلَيْهِ مَا وَجَبَ عَلَى الْمُحْتَلِمِينَ احْتَلَمَ أَوْ لَمْ يَحْتَلِمْ وَ كُتِبَ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ وَ كُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ جَازَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ إِلَّا أَنْ يَكُونَ ضَعِيفاً أَوْ سَفِيهاً. وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ كَالَّذِي قَبْلَه»[1] .
سند حدیث: عنه یعنی احمد بن محمد بن عیسی که کلینی معمولاً با یک واسطه از او نقل میکند و سند شیخ به او صحیح است و احمد بن محمد بن عیسی از بزرگان است. حسن بن بنت الیاس یعنی حسن بن علی بن زیاد الوشاء یا الخزاز که ظاهراً توثیق دارد. عبدالله بن سنان توثیق دارد. سند حدیث صحیح است.
این حدیث دلالت میکند بر اینکه اگر کسی به ابتدای چهارده سال رسید بالغ میشود. هم دلالت حدیث خوب است و هم سندش، هم شیخ نقل کرده است و هم کلینی نقل کرده است، اما کسی طبق آن فتوا نداده است و مشهور از این حدیث اعراض کردهاند و اعراض مشهور موجب وهن یا ضعف حدیث است.
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ عَنْ عبدالله بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عبدالله ع قَالَ: سَأَلَهُ أَبِي وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ؟ قَال: الِاحْتِلَامُ. قَالَ فَقَالَ: يَحْتَلِمُ فِي سِتَّ عَشْرَةَ وَ سَبْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ نَحْوِهَا؟ فَقَالَ: لَا إِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً كُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ كُتِبَتْ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ وَ جَازَ أَمْرُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً. فَقَالَ: وَ مَا السَّفِيهُ؟ فَقَالَ: الَّذِي يَشْتَرِي الدِّرْهَمَ بِأَضْعَافِهِ. قَالَ: وَ مَا الضَّعِيفُ؟ قَالَ: الْأَبْلَهُ[2] ».
سند حدیث: عنه یعنی علی بن حسن بن فضال؛ حسن بن علی بن فضال کسی است که با شیعه عجین بوده است ولی فطحی بوده است و هنگام مرگ ظاهراً شهادت به ولایت امام هشتم علیهالسلام را گفته است، آدم خوبی بوده است و در زمان فطحی بودن هم موثق است. حسن بن علی بن فضال سه پسر دارد که هر سه فطحی هستند، علی بن حسن بن علی فضال، احمد بن حسن بن علی بن فضال و محمد بن حسن بن علی بن فضال. این سه نفر بااینکه فطحی هستند، اما آدمهای خوبی بودهاند. هیچوقت علی بن حسن از پدرش حدیث نقل نکرده است؛ زیرا حدود پانزده سال داشته است که پدرش از دنیا رفته است و چون هنوز معلوم نبوده که بالغ است و نقل در زمان صغر شاید بیاعتبار باشد، بااینکه فراوان از پدرش حدیث شنیده بوده ولی از او نقل نکرده است. هر وقت میخواهد از پدرش حدیث نقل کند، میگوید عن اخی احمد یا عن اخی محمد عن ابی، یعنی باواسطه برادر از پدر نقل میکند. در سند این حدیث هم علی بن حسن بن علی بن فضال باواسطه برادرانش محمد و احمد از پدرش نقل میکند.
احمد بن عمر الحلبی موثق است. عبدالله بن سنان هم موثق است. سند حدیث به دلیل وجود فطحی مذهب، موثقه است.
این حدیث دلالت میکند بر اینکه اگر کسی به سن سیزده سال کامل برسد، بالغ میشود. اشکال در حدیث قبلی، اینجا هم وجود دارد، یعنی سند حدیث خوب است و فطحی بودن راویها مشکلی ایجاد نمیکند، دلالتش هم خوب است اما اعراض مشهور موجب ضعف حدیث است.
حدیثی که دلالت واضحی بر ابتدای چهارده سال داشته باشد، وجود ندارد و بقیه احادیث اعتبار ندارند.
روایات ملاک بلوغ بودن اتمام چهارده سال
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ الرَّبِيعِ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عبدالله بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ فِي كَمْ تَجْرِي الْأَحْكَامُ عَلَى الصِّبْيَانِ؟ قَالَ: فِي ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ. قُلْتُ: فَإِنَّهُ لَمْ يَحْتَلِمْ فِيهَا. قَالَ: وَ إِنْ كَانَ لَمْ يَحْتَلِمْ فَإِنَّ الْأَحْكَامَ تَجْرِي عَلَيْهِ[3] ».
سند حدیث: شیخ طوسی با سند خود از صفار نقل میکند که سند شیخ به صفار صاحب کتاب بصائر الدرجات معتبر و صحیح است. به چنین حدیثی که ابتدای سند افتاده و انتهای سند آورده شده است، معلق میگویند. سندی بن ربیع احتمالاً موثق است. یحیی بن مبارک مجهول است. عبدالله بن جبله واقفی است و در روایات داریم که واقفیها مثل سگی هستند که در باران راه میرود و هرجایی میرود نجس میکند. عاصم بن حمید موثق است. ابوحمزه ثمالی هم موثق و از بزرگان است. در سند حدیث هم ضعیف وجود دارد و هم مجهول، لذا حدیث اعتبار ندارد.
گفتیم هر عددی که در روایات میآید مراد اکمال آن عدد است. ظاهر حدیث این است که اتمام چهاردهسالگی است.
اشکال اول آن است که سند حدیث مشکل دارد. اشکال دوم آن است که در متن حدیث آمده سیزده و چهارده سال؛ اگر واو به معنای او باشد، تردید است و تردید باشد از جانب راوی است و موجب اضطراب متن است که موجب ضعف حدیث است. به دلیل اضطراب میتوانیم بگوییم حدیث معلل است یعنی علیل است و عیب دارد. (معلل بودن به معنای این نیست که علت چیزی را بیان کرده است کما اینکه یکی از آقایان در کتاب خود این را گفته است). اگر واو به معنای او نباشد بلکه به معنای جمع باشد، مشکل بیشتر میشود، چون نمیتوان گفت سیزده و چهارده سال ملاک بلوغ است.
یک احتمال هم بلوغ پسر در سیزدهسالگی و احتمال دیگر بلوغ پسر در دهسالگی است؛ حدیثی هم هست که بلوغ پسر مانند دختر است. جواب این اقوال آن است که هیچکس به چهارده سال فتوا نداده است، بهطریقاولی احدی به دهسالگی فتوا نداده است.
اختلاف سن بلوغ به نسبت انواع تکالیف
فیض کاشانی و صاحب حدائق گفتهاند: در بلوغ قائل به مراتب شده و بگوییم برای کاری سیزدهسالگی و برای کاری چهاردهسالگی و برای کاری پانزدهسالگی ملاک بلوغ است و این روایات که سنهای مختلف را ذکر کردهاند به جهت کارهای مختلف است.
فیض کاشانی بعدازاینکه احتمالات در سن بلوغ را ذکر میکند، میفرماید: «و التوفيق بين الاخبار يقتضي اختلاف معنى البلوغ بحسب السن بالإضافة إلى أنواع التكاليف[4] ».کما اینکه در مورد دختر هم میفرماید: از نهسالگی نماز بر دختر واجب میشود، از سیزدهسالگی روزه بر او واجب میشود.
شبیه این کلام را حدائق هم دارد. ظاهراً صاحب جواهر فقط کلام فیض را دیده است. اینکه مفاتیح فیض کاشانی چقدر اعتبار دارد، محل شک و شبهه است و کسی به این کتاب استناد نمیکند.
صاحب جواهر در پاسخ به فیض کاشانی میفرماید: «فما تفرد به الفاضل الكاشاني ـ من أن التحديد بالسن مختلف في التكليفات و أن الحد في كل شيء هو التحديد الوارد فيه، ظنا منه أن التوفيق بين النصوص الواردة في السن إنما يحصل بذلك ـ واضح الفساد، لمخالفته إجماع الإمامية بل المسلمين كافة، فإن العلماء مع اختلافهم في حد البلوغ بالسن مجمعون على أن البلوغ الرافع للحجر هو الذي يثبت به التكليف و أن الذي يثبت به التكليف في العبادات هو الذي يثبت به التكليف في غيرها و أنه لا فرق بين الصلاة و غيرها من العبادات، فيه[5] ».
فیض کاشانی فرمود معنای بلوغ در موارد مختلف، متفاوت است. پاسخ این کلام این است که اختلاف معنای بلوغ یعنی این کلمه مشترک لفظی است، درحالیکه مشترک لفظی خلاف اصل است. کلمه بلوغ یک معنا دارد نه چندمعنا، بلوغ به معنای رسیدن است.
کلام صاحب جواهر هم صحیح نیست، زیرا صاحب جواهر فرمود اجماع المسلمین بر آن است که بلوغ در همهجا یکچیز است؛ قبلاً اشاره شد در بعضی احکام ولو اینکه شخص بالغ نشده باشد حکم دارد مانند اینکه بچه نابالغ اگر زنا کند تعزیر دارد یا اینکه دفاع بر بچه نابالغ هم واجب است. اینگونه نیست که اگر کسی به سن بلوغ رسید تمامی احکام میآید. شاهد آنکه اگر کسی به سن بلوغ رسیده است اما رشید نیست، تکالیف شرعی به گردنش است اما احکام وضعی معاملات به گردن او نیست؛ پسر شانزدهساله باید نماز بخواند اما اگر رشید نباشد، معاملاتش باطل است، پس میتوان چنین فرقی گذارد کما اینکه چنین فرقی گذارده شده است.
صحیح آن است که کلمه بلوغ ملاک نیست، در هر حکمی نسبت به مورد خودش، باید دید که موضوعش چیست. ممکن است حکمی برای بچه ششهفتساله باشد، مثلاً اگر در بحث مشروعیت عبادات صبی، از ششسالگی است ولی قبل از آن مشروعیت ندارد. ملاک در مواردی سیزدهسالگی است، در مواردی چهاردهسالگی است، در مواردی پانزدهسالگی است و در مواردی هجدهسالگی است. این اشکالی ندارد و همان کلام فیض کاشانی و صاحب حدائق هم نمیشود؛ یعنی اختلاف در روایات از این باب باشد که عبادات را از معاملات تفکیک کنیم و در عبادات یک سنی ملاک باشد و در معاملات سن دیگری، کما اینکه در عبادات هم سن فرق میکند، مثلاً در نماز سن کمتری ملاک است ولی در روزه سن بیشتری ملاک است و در حج سن بیشتری ملاک است. معنای این کلام آن است شرطیت بلوغ نسبت به احکام متفاوت است. این قابلپذیرش است و خلاف اجماع المسلمین هم نیست و میتوان شواهدی هم برای آن ذکر کرد.