1403/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه وجه پنجم: کاشفیّت اجماع از وجود دلیل معتبر
موضوع: ادامه وجه پنجم: کاشفیّت اجماع از وجود دلیل معتبر
بیان شد وجه پنجم در حجّیّت اجماع آن است که اتّفاق علماء بر یک حکم، کاشف از وجود دلیل معتبر قابل استناد نزد آنها می باشد؛ به گونه ای که اگر آن دلیل در دسترس ما بود نیز قطعاً به همین حکم، فتوی می دادیم، چه آن دلیل معتبر، قول معصوم (ع) باشد و چه کاشف از قول معصوم (ع).
بیان شد این وجه در حجّیّت اجماع، مختار میرزای نائینی، صاحب فصول و شهید صدر «رحمة الله علیهم اجمعین» می باشد، ولی فرمایش این بزرگان تفاوت هایی دارد که برای روشن شدن آنها لازم است کلام هر یک به صورت جداگانه بیان گردیده و مورد بررسی قرار گیرد. کلام صاحب فصول «رحمة الله علیه» بیان گردید. در ادامه به بیان کلام شهید صدر «رحمة الله علیه» خواهیم پرداخت.
بیان کلام شهید صدر «رحمة الله علیه»
شهید صدر «رحمة الله علیه» می فرمایند[1] : «سه مسلک در خصوص وجه حجّیّت اجماع، وجود دارد: حجّیّت اجماع به لحاظ قانون عقل عملی که از آن به قاعده لطف تعبیر می شود، حجّیّت اجماع به لحاظ ادلّه شرعیّه دالّ بر لزوم عمل به قول مجمعین تعبّداً و حجّیّت اجماع به لحاظ کاشفیّت اجماع بر اساس عقل نظری».
ایشان پس از آنکه دو مسلک اوّل را مفصّلاً نقد می نمایند، در مقام نقد و بررسی مسلک سوّم می فرمایند[2] : «اصولیّون راجع به نحوه ملازمه اجماع با قول و رأی معصوم (ع) اختلاف نموده اند: برخی این ملازمه را ملازمه عقلیّه می دانند، برخی آن را ملازمه عادیّه می دانند و برخی آن را ملازمه اتّفاقیّه می شمارند.
اصولیّون برای ملازمه عقلیّه مثال می زنند به اخبار متواتر که عقلاً ملازم با صدق مُخبَرُ به و به عبارتی ملازم با قول و رأی معصوم (ع) می باشند؛ برای ملازمه عادیّه مثال می زنند به ملازمه بین طول عمر و شیخوخة و برای ملازمه اتّفاقیّه مثال می زنند به قطع به حکم از طریق اخبار مستفیضه که به حدّ تواتر نرسیده اند».
ایشان در ادامه می فرمایند[3] : «با توجّه به سه نوع ملازمه ای که میان اجماع و قول معصوم (ع) ادّعا شده است، اصولیّون این سؤال را مطرح نموده اند که بر اساس عقل نظری، ملازمه میان اجماع و قول معصوم (ع)، کدامیک از این سه نوع ملازمه می باشد؟».
ایشان در مقام پاسخ از این سؤال می فرمایند[4] : «بر اساس عقل نظری، ملازمه میان اجماع و قول معصوم (ع)، ملازمه عقلیّه می باشد، زیرا وقتی برخی از فقهاء امامیّه معاصر با عصر غیبت صغری مثل مرحوم کلینی و برخی از فقهائی که پس از عصر غیبت صغری می زیسته اند مثل شیخ مفید، سیّد مرتضی، شیخ طوسی و شیخ صدوق «رحمة الله علیهم اجمعین» در مسأله ای اتّفاق نظر داشته باشند که مدرکی برای آن در دست ما وجود ندارد و فتوای آنها بر خلاف قواعده عامّه بوده و مخصّص شرعی نیز برای آن قاعده در مورد این مسأله خاصّ، وجود نداشته باشد گفته می شود احتمال افتاء بدون دلیل برای این فقهاء، منتفی می باشد، زیرا تقوی و تثبّت و پایداری آنها بر دین با افتاء بدون دلیل سازگاری ندارد؛ کما اینکه احتمال غفلت همه این فقهاء از مخالفت فتوای خود با قاعده عامّه در موردی که دلیلی بر تخصیص قاعده عامّه وجود ندارد نیز منتفی می باشد؛ بنا بر این تنها احتمالی که باقی می ماند آن است که برای فتوای خود به مدرکی استناد نموده اند که مخصِّص این قاعده می باشد و راجع به این مدرک، دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل آنکه گفته شود مدرک ایشان، روایتی از ائمّه علیهم السلام بوده که به دست ما نرسیده است؛ این احتمال، ضعیف می باشد، زیرا اگر چنین روایتی وجود داشت، این بزرگان یقیناً آن را در کتب حدیثی یا فقهی خود نقل می نمودند، زیرا ایشان حتّی روایات ضعیفه ای را که به آن فتوی نمی دهند، در کتب حدیثی خود نقل می نمایند، لذا چگونه ممکن است روایت معتبری را که مستند فتوای خود قرار داده اند، نقل نکرده باشند؟
بنا بر این[5] احتمال دوّم متعیّن می شود و آن اینکه مدرک این فقهاء، روایت به معنای معروف و مشهور آن نیست، بلکه مدرک آنها یک باور عمومی شرعی است که در زمان این فقهاء به حدّی واضح بوده که مورد اعتراف این فقهاء نیز قرار گرفته و این باور عمومی شرعی که ما امروزه از آن تعبیر به ارتکاز متشرّعه می نماییم، قطعاً به جهت قول، فعل و یا تقریری از معصوم (ع) بوده که در زمان اصحاب ائمّه (ع) وجود داشته و باعث حصول این باور شرعی در میان آنها گردیده است، ولی به دست این فقهاء نرسیده تا به جای این باور و ارتکاز متشرّعه، به همان قول، فعل و یا تقریر معصوم (ع) استناد نموده و آن را برای ما نیز در کتب فقهی یا حدیثی خود نقل نمایند.
از آنجا که این اعتراف فقهاء به این ارتکاز و باور عمومی متشرّعه و نشأت گرفتن این عادت از قول، فعل و یا تقریر معصوم (ع)، به جهت اتّصال زمان زندگی این فقهاء به زمان اصحاب ائمّه (ع)، حدسی نبوده و بلکه قریب به حسّ می باشد، احتمال خطا در آن بسیار اندک بوده و می توان از این اتّفاق فقهاء اطمینان به مطابقت فتوای آنها با قول و رأی معصوم (ع) پیدا نمود».
ایشان در پایان می فرمایند[6] : «و بهذا التطبیق الأقوی یتّضح مبدأ کاشفیّة الإجماع و تبیّن أنّ هذا التطبیق الأقوی انّما یتمّ فی اجماع القدماء الذین تلو عصر الروایة و لعلّ ذلک المرتکز عندهم، لم یکن اسمه الّا الاجماع و لذلک کثرت دعوی الإجماع من الشیخ الطوسی و المفید و الصدوق، لکنّه اجماعٌ غیر مکتوب و هو الذی نسمّیه الیوم بالارتکاز».