« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

1404/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

محدوده عقیق/أحكام المواقيت /كتاب الحج

 

موضوع: كتاب الحج/أحكام المواقيت /محدوده عقیق

 

صحبت و سخن در خصوص بررسی محدوده عقیق به عنوان یکی دیگر از مواقیت برای احرام بود. عرض کردیم که در خصوص اینکه محدوده عقیق کجاست، مشهور میان فقها این است که عقیق منطقه‌ای است که ابتدای آن را « مَسْلَخ »، وسط آن را «غَمْره» و آخر آن را «ذات عِرْق» تشکیل می‌دهد. و افضل هم این است ـ علی مشهور ـ که احرام از « مَسْلَخ » باشد؛ اگر نشد از « غَمْره » و اگر نشد، آن وقت دیگر... خب، معلوم است که از «ذات عِرْق».

 

دلیل هم برای افضلیت و هم برای تعیین این محدوده، برخی روایاتی بود که یکی مرسله شیخ صدوق بود، دیگری روایت ابوبصیر بود که از حیث دلالت هیچ مشکلی در این روایات وجود نداشت؛ تنها از نظر سند در خصوص روایت اول، ارسال وجود داشت. در خصوص روایت دوم، ضعف به «عَمَّارِ بْنِ مُرْوَان» مطرح شد و تردید در اینکه این ثقه باشد یا غیر ثقه. ولی ما از ضعف سندی این روایات به چند جهت جواب دادیم: اولاً خصوصاً جواب داده شد مبنی بر اینکه مرسلات صدوق در حکم مستندات است، ولی این مبنا را ما قبول نداشتیم. در خصوص عمار بن مروان هم، قرائن و شواهد توثیق وجود داشت که این قابل تأیید ما بود.

 

بر این اساس نتیجه گرفتیم: اگر ما باشیم و همین روایاتی که نقل شد، نظر مشهور کاملاً تقویت می‌شود مبنی بر اینکه عقیق عبارت است از منطقه‌ای که اول آن را مَسْلَخ ، وسط آن را غَمْره و آخر آن را ذات عِرْق تشکیل می‌دهد.

 

در مقابل این روایات، دو طایفه از روایات وجود دارد که با این روایات تعارض دارد. تا حالا، اول روایاتی بود که از حیث ابتدا معرفی شده بود با آن دو روایتی که قبلاً ذکر شد موافق، ولی از حیث پایان (نقطه پایانی عقیق) با آن روایات مخالف بود. یک روایت که در این خصوص بیان شد، روایت ابوبصیر بود که در آن مطرح شده بود که روایت صحیحه عمر بن یزید عن ابی عبدالله (علیه السلام) است که قال: عن أبي عبد الله عليه السلام قال: وقت رسول الله صلى الله عليه وآله لأهل المشرق العقيق نحوا من بريد ما بين بريد البعث إلى غمرة،[1] یعنی منتهای عقیق را کجا معرفی کرد؟ غمرة! در حالی که در دو روایت قبل، ذات العِرْق معرفی شده بود.

 

روایت دیگر صحیحه معاویة بن عمار عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: أول العقيق بريد البعث وهو دون المسلخ بستة أميال مما يلي العراق، وبينه وبين غمرة أربعة وعشرون ميلا بريدان[2] . این‌ها روایاتی بود که دلالت داشتند بر اینکه منتها الیه عقیق، ذات عِرْق نیست، بلکه غمرة

 

روایات، روایات صحیحه است. لذا از نظر سند مشکلی در این روایات نیست. إنَّمَا الکلام در دلالت این روایات است که آیا دلالت دارند بر اینکه پایان عقیق غمرة بوده و شامل ذات عِرْق نمی‌شود یا دلالت ندارد؟ اگر دلالت داشتن، آیا راه جمعی بین این روایات و آن روایات وجود دارد یا ندارد؟

 

عرض می‌کنیم که در خصوص اول از این روایاتی که مطرح شد، من جمله صحیحه اولی که صحیحه عمر بن یزید بود و علی الظاهر دلالت بر تعیین غمرة به عنوان پایان عقیق داشت. عرض می‌کنیم که ظاهر این روایت به لحاظ تعبیری که دارد این است که عقیق شامل ذات عِرْق نمی‌شود؛ چون غمره قبل از ذات عِرْق است. روایت دوم هم همین‌طور: «بَریدَ البُعْثِ» که مطرح می‌کند، أَمْرَی است که در روایات دیگر کاملاً تعبیر شده است به آن که «بَریدَ البعث دون الغمرة » است؛ یعنی پایان نرسیده به غمره. در هر صورت، در دلالت این روایات بر اینکه منتها الیه عقیق غمرة می‌باشد، هم مثل سند آن، هیچ اشکالی وجود ندارد.

 

وقتی که سنداً و دلالتاً تام باشند، در نتیجه این روایات و روایت مرسله صدوق ـ که منجبره به شهرت عملیه بود ـ و نیز روایت موثقه دیگری که مربوط به ابوبصیر بود، تعارض می‌شود. به این معنا که آن دو روایت می‌فرماید: احرام از ذات عِرْق جایز است؛ این روایات می‌گویند: احرام از ذات عِرْق جایز نیست. جمع بین این‌ها به چه صورت ممکن است انجام شود؟ آیا امکان جمع بین این‌ها هست یا خیر؟

 

به نظر می‌رسد که جمع بین این دو گروه از روایات به این است که بگوییم: روایات اخیر دلالت دارند بر افضلیت احرام از مَسْلَخ (که ابتدای عقیق است) تا غمرة (که وسط آن می‌باشد). چرا؟ چون ظاهر این روایات این است که می‌خواهند بفرمایند: تأخیر احرام از غمرة جایز نیست. اما آن دو روایت که در گذشته داشتیم، می‌فرمودند که تأخیر احرام از غمرة و انجام احرام در ذات عِرْق جایز است. عدم جواز تأخیر در آنجا حمل بر این می‌شود که اگر خواستید شما افضلیت احرام را دست آورید، نمی‌توانید از قَمرَه احرام را به تأخیر بیندازید؛ اما اگر خواستید این افضلیت را از دست بدهید، طبیعتاً می‌توانید به ذات عِرْق بروید و احرام را از آنجا انجام بدهید.

 

راه جمع بین این روایات به این است ـ به خصوص که ما از روایت مرسله صدوق بود، اگر اشتباه نکنیم ـ که در آخرش در مرسله صدوق فرمود که: بله، و اول افضل؛ یعنی مَسْلَخ افضل است. طبعاً بعد از مَسْلَخ ، غمرة می‌شود، افضل نیست. لذا اگر بخواهیم جمع کنیم بین این روایات، یکی از راه‌های جمع ـ بلکه تنهاترین راه جمع ـ در این است که ما بیاییم بگوییم: دو دسته روایت داریم؛ یک دسته روایت ـ که خدمت شما عرض شد ـ تعیین محدوده عقیق را تا غمرة کرده. یک محدوده. یک دسته روایات هست که تعیین محدوده را کرده از طرفی. شکی در اینکه افضل کجاست نیست: مَسْلَخ است، بعد از آن غمرة است. راه جمع بین این روایات این است که ما بیاییم روایات طایفه اولی را ـ که الان مطرح کردیم به عنوان مقابل آن روایات بود ـ حمل کنیم بر افضلیت؛ به این معنا که شارع مقدس می‌خواهد بفرماید: شما اگر خواستید افضلیت را مراعات کنید، از ذات عِرْق تاخیر نیندازید؛ اگر نخواستید، می‌توانید ذات عِرْق احرام را انجام بدهید.

 

خصوصاً اینکه در روایت ابوبصیر ـ این‌طور آمده بود که: حد العقيق ما بين المسلخ إلى عقبة غمرة.[3] کلمه عقبة غمرة ذو وجهین است: یکی اینکه به ماقبل تفسیر شود، دوم اینکه به مابعد تفسیر شود. اگر به ماقبل تفسیر شود، معنایش این است که حتی غمرة هم داخل در عقیق نیست؛ می‌گوید: مَسْلَخ تا عَقَبَه ق غمرة. اگر به معنای ماقبل قَبر باشد، یعنی حد مَسْلَخ را ابتدای کجا شکل می‌دهد؟ قَمر شکل می‌دهد. درست شد. اگر به معنای مابعد غمرة باشند، معنای آن می‌شود ذات عِرْق. در اینکه مراد از «عَقَبَه غمرة » ماقبل باشد، هیچ شکی در عدم اراده آن نیست؛ چرا؟ چون روایات متعدد دیگر، غمرة را به عنوان خود عقیق معرفی می‌کردند. یعنی از همین روایات، از همین روایات طایفه اولی که ما مطرح کردیم. بر این اساس، مراد از عَقَبَه غمرة می‌شود کجا؟ مابعد قَبر، هم عبارت است از ذات عِرْق. لذا می‌توانیم این را هم خودش دلیل بر این قرار بدهیم که مراد از فرمایش رسول الله که می‌فرماید: «الِی غمرة » این در خصوص مکانی است که انجام احرام از آنجا از سمت افضل است. و منظور هم که «بَریدَ البُعْثِ» باشد، باز نگاهش به افضلیت خواهد بود.

 

پس بر این اساس، ما تا اینجا این چند گام را طی کردیم:

1. روایاتی که دلالت داشت بر اینکه عقیق کجاست: مَسْلَخ و غمرة و ذات عِرْق. مشهور هم همین نظر را داشتند.

2. صحت استدلال به این‌ها را به صورت تام تأیید کردیم.

3. آمدیم به طایفه دیگر از روایات که مقابل آن‌ها ظاهراً بود و این روایات بودند که علی الظاهر به صورت ظهور بدوی ـ نه به صورت ظاهر، بلکه نه به صورت ظهور حتی استقراری ـ در برخی از این‌ها، این‌ها دلالت داشت بر اینکه منتها الیه عقیق کجاست؟ غمرة است.

4. در ادامه گفتیم: خب، پس این‌ها تعارض با همدیگر می‌کنند؛ چون هم اعتبار سندی دارند، هم اعتبار دلالتی دارند.

5. رفتیم به سراغ جمع دلالی. در مقام جمع دلالی گفتیم: راه جمع دلالی این است که روایات طایفه اولی را ـ که در مقابل آن روایات گذشته وجود داشت ـ این روایات حمل کنیم بر افضلیت انجام احرام از قبل از ذات عِرْق که عبارت باشد از مسلخ و غمرة.

 

اما طایفه دوم روایاتی هستند که در اصل مبدأ با آن‌ها اختلاف دارند؛ یعنی آنجا مبدأ معرفی کردن، اینجا مبدأ را چیز دیگری معرفی می‌کنند.

 


logo