« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ موسوی

1403/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث دوم(حدیث علوی اول):المیسور لایسقط بالمعسور[1]

موضوع: حدیث دوم(حدیث علوی اول): المیسور لایسقط بالمعسور[1]

این حدیث از سوی ابن ابی جمهور احسائی به نحو مقطوع السند (انه قال...) روایت شد، ولی در کتابهای قدماء عین و اثری از آن وجود ندارد.

در این حدیث با توجه به معنای مراد از دو لفظ (معسور – میسور) چهار احتمال وجود دارد:

    1. مراد از میسور و معسور، فرد میسور یا معسور از طبیعت باشد.

    2. مراد از میسور و معسور، اجزاء میسور یا معسور از طبیعت باشد.

    3. مراد از میسور، فرد میسور از طبیعت و مراد از معسور، اجزاء معسور، از طبیعت باشد.

    4. عکس احتمال سوم.

با توجه به لزوم حفظ وحدت سیاق به نظر می رسد که احتمال سوم و چهارم بر خلاف ظاهر و غیر قابل التزامند و از آنجا که این دو لفظ (میسور، معسور) از قابلیت عمومیت برخوردارند و هرکدام از طبیعت ذات افرا، و طبیعت مرکبه ذات اجزاء را می توانند شامل شود به طوری که می توان گفت: ما المیسور من افراد الطبیعة لایسقط بالمعسور منها" همانگونه که می توان گفت: "المیسور من اجزاء الماهیة لایسقط بالمعسور منها"؛ چرا که قیدی در حدیث ذکر نشده است تا بیانگر اراده خصوص یکی از دو معنا باشد لذا این دو لفظ در حدیث علوی همانند لفظ "شئ" حدیث نبوی بوده و از عمومیت برخوردارند و طبیعت ذات افراد و مرکب ذات اجزاء را شامل می شوند.

در مورد لفظ "لا یسقط" دو نکته را مورد توجه قرار می دهیم:

     از ظاهر عبارت استفاده می شود که ضمیر فاعلی در آن به توجه "المیسور" بر می گردد و چون، تقدیر بر خلاف ظاهر است است چیزی در تقدیر گرفته نمی شود.

     در رابطه با ماده "سقوط" لازم است دو جهت را مورد ملاحظه قرار دهیم:

    1. لفظ سقوط، نفیاً و اثباتاً در مورد چیزی استعمال می شود که قبلاً از ثوبت برخوردار باشد.

    2. لفظ سقوط، نفیاً و اثباتاً در مواردی که پای مکان بلند و محل مرتفع در میان باشد، استعمال می شود و یا شباهتی به محل مرتفع داشته باشد، مثل اینکه کسی از پشت بام به زمین پرت شود ولی اگر در رختخواب خود بلغزد و از روی تشک بر زمین بیفتد، از لفظ سقوط استفاده نمی شود.

البته قبل از بررسی معنای حدیث علوی دو مطلب را به عنوان مقدمه مطرح می کنیم:

مطلب اول: تعبیرات مختلفی در خطابات شرعیه در رابطه با واجبات، وارد شده است که یکی از آنها، استفاده از تعبیر "دِین" در مورد نماز است، گویا دیون انسان بر دو قسم است؛ دیونی که طرف حساب شخص مدیون، مردم هستند و دیونی که طرف حساب در آنها خداوند است و یکی از دیون الهی، نماز است همانگونه که در تعبیر وارد شده در وجوب حج نیز همانند دیون اصطلاحی (لزید علی عمرو ألف دینار) از دو حرف جزّ "لام" و "علی" استفاده شده و در قرآن کریم در مقام تشریع وجوب حج فرموده است: ﴿وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[2] .

مطلب دوم: گویا ذمه مکلف که تکلیف بر او ثابت است، مکان بلند و مزتفعی است که انسانیت و شرافتِ مکلف واقع شدن در رابطه با آن است، لذا در مورد ذمه، لفظ سقوط و عدم سقوط استعمال می شود، درست همانند دیون اصطلاحی که سقوط و عدم سقوط در مورد آنها کاربرد دارد مثلا وقتی که ذمه یک شخص مشغول به دین باشد تا زمانی که اقدام به باز گرداندن دین نکرده باشد می گویند:" دین بر ذمه او ثابت است و ساقط نشده است و پس از باز پرداخت بدهی گفته می شود" دِین از ذمه او ساقط شد، گویا ذمه انسان جنبه انسان جنبه علو انسانی است و به همین جهت و با در نظر گرفتن اینکه "دوش" انسان از اعضای برخوردار از علو است، گاهی از ذمه به دوش تعبیر می شود.

با توجه به آنچه گذشت و با استمداد از این دو مطلب می توان به معنای حدیث "المیسور لا یسقط بالمعسور" پی برد مخصوصاً در ما نحن غیه که مضمون این حدیث در مورد تعذّر بعضی از اجزاء مرکب، قابلیت تطبیق دارد فلذا مفاد حدیث این است که: میسور از اجزاء طبیعت، به سبب معسور بودن اجزاء دیگر، از عهده مکلف ساقط نمی شود و در همان مکان مرتفع – که از آن به ذمه تعبیر می شود – به حال خود باقی می ماند.

نتیجه: حدیث علوی " المیسور لا یسقط بالمعسور" با قطه نظر از ضعف سند آن، بر ما نحن فیه که بعضی از اجزاء مرکب، متعذر شده اند منطبق می شود و دلالت می کند بر این که اگر در مأمورٌبه مرکبی مانند نماز که متشکل از ده جزء است بعضی از اجزاء واجب آن مانند قرائت حمد معسور شد، و فقط اتیان 9 جزء از اجزاء واجب در نماز میسور مکلف باشد، وجوب اتیان اجزاء میسور به قوت خود باقی می ماند و به جهت معسور شدن بعضی از اجزاء، اجزاء دیگر که میسورند ساقط نمی شوند.

 


logo