1403/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر دوم برای جریان استصحاب وجوب اتیان سائر اجزاء پس از عجز از بعض اجزاء مأمورٌبه مرکب (استصحاب وجوب نفسی استقلالی)
موضوع: تقریر دوم برای جریان استصحاب وجوب اتیان سائر اجزاء پس از عجز از بعض اجزاء مأمورٌبه مرکب (استصحاب وجوب نفسی استقلالی)
تردیدی نیست که وقتی مکلف از اتیان همه اجزاء نماز، متمکن بود نماز مشتمل بر همه اجزاء از وجوب برخوردار بود و وجوب هم از سنخ وجوب نفسی استقلالی (در مقابل وجوب غیری و ضمنی) بود حال که یکی از اجزاء _مثلاً قرائت فاتحة الکتاب) متعذّر شده یقین داریم که وجوب متعلق به نماز تام برداشته شده ولی بقائ یا ارتفاع وجوب بقیه اجزاء مورد تردید است با عنایت به وجود شرائط جریان استصحاب، همین وجوب برای بقیه اجزاء، استصحاب می شود.
ممکن است گفته شود: وجوب متعلق به مجموعه مرکب را نمی توان برای سائر اجزاء پس از تعذّر یکی از اجزاء استصحاب کرد؛ زیرا شرط جریان استصحاب که اتحاد قضیه متیقنه و مشکوکه از نظر موضوع و محمول است در اینجا وجود ندارد برای اینکه موضوع قضیه متیقنه، مرکب تام مشتمل بر همه اجزاء بود ولی موضوع قضیه مشکوک عبارت از مرکبی است که به دلیل تعذر یکی از اجزائش، ناقص شده است.
پاسخ این است که: این مقدار تغییر حالت در مستصحب لطمهای به جریان استصحاب وارد نمی کند؛ زیرا ملاک در وحدت موضوع و محمول دو قضیه در باب استصحاب، دید مسامحی عرفی است.
نه نظر دقّی عقلی، و همین مقدار که عرف، حکم به وحدت دو موضوع بکند کفایت می کند شاهد این مدعا استصحاباتی است که در موارد متعدد جریان پیدا می کند و ما به دو مورد اشاره می کنیم:
1. در صورتی که آبی در یک حوض وجود داشت که یقینآً به اندازه کرّ بوده و سپس مقداری از آن آب برداشته شده و بقاء مقدار کرّ مورد تردید قرار گیرد، شکی نیست که در چنین موردی استصحاب کریّت این آب جاری می شود در حالی که الآن از نظر تحلیلی عقلی به دلیل برداشته شدن مقدار از آن آب، مقدار باقی مانده از آب، کمتر از آبی است که قبلاً در حوض وجود داشته است یعنی مقدار آبی که اتصاف به کرّیت داشت بیش از این آب موجود در حوض است که الان در کرّیت آن تردید داریم ولی با وجود تغییری که در موضوع صورت گرفته از نظر فقهاء، این مقدار از نقصان حاصل شده در این آب، ضربهای به شخصیت این آب وارد نمی کند و با کلمه "هذا" که مشاٌالیه آن یک شئ شخصی است به این آب موجود در حوض اشاره می شود و در بیان جریان استصحاب کرّیت آن می گویند: قبلا یقین به کرّیت این آب حاصل بود، و الآن پس از کم شدن مقداری از آن، در کرّیت آن تردید داریم، پس کریّت آن را استصحاب می کنیم.
2. بر فرض که خطابی مانند "اکرم زیداً" از مولا صادر شده و وجوب اکرام زید – که یک شخصیت خارجی و یک موجود مشخص در خارج است- متوجه مکلف شود منتهی اتفاقی مثل تصادف رخ داده و عضوی از اعضای بدنش قطع شد، به طوری که ظاهراً در بدن وی تغییری به نقصان اتفاق افتاده و با زید سابق از نظر اعضای بدن تفاوت دارد و حصول این نقصان عضو سبب شده که مکلف در بقاء وجوب اکرام وی تردید نماید، در این جا نیز شکی نیست که استصحاب وجوب اکرام زید جریان پیدا کرده و وظیفه ظاهری مکلف را تعیین می کند؛ چرا که از نظر نگاه هرف، این زید همان زید است هر چند در ظاهر او تغییری حادث شده و عضوی از اعضای او ناقص شده است ولی این نقصان سبب تغییر در موضوع (زید) و انتفاأ حکم (وجوب اکرام زید) نمی شود بلکه این زید، همان زید است و چون بقاء حکن متعلق به او مورد تردید واقع شده بود استصحاب بقاء وجوب اکرام زید جریان پیدا می کند.
با عنایت به دو مثالی که از نظر گذراندیم قاول به جریان اسصتحاب با این تقریر می فرماید: همانطور که همه فقهاء استصحاب بقاء کریت را در مثال اول و استصحاب وجوب اکرام دید را در مثال دوم جاری می کنند در ما نحن فیه نیز استصحاب بقای وجوب برای سائر اجزاء مأمورٌبه را پس از تعذّر یک جزء، جاری می کنیم به این بیان که هر چند وجوب به نماز کامل متعلق شده بود –نماز با تمکن از قرائت فاتحة الکتاب – و الآن به دلیل تعذّر یک جزئ مثل تمکن از قرائت فاتحة الکتاب؛ در بقای وجوب آن شک می کنیم اما به نظر می رسد که مانعی از استصحاب واقع می شود به صورت قدر جامع -که در تقریر اول بر اساس دو مبنا مطرح بود- نیست بلکه به صورت وجوب نفسی استقلالی است یعنی همان وجوب نفسی استقلاللی که برای نماز مشتمل بر همه اجزاء، ثابت بود برای نماز فاقد جزء متعذر استصحاب می شود و تعذّر یک جزء که سبب شده نماز خوانده شده به جای ده جزء از نه جزء متشکل شود ضربهای به استصحاب وارد نمی کند همانگونه که نقص مقدار کمی از اب در مثال کرّیت آب و یا نقص عضوی از اعضای زید در مثال وجوب اکرام زید، ضربهای به استصحاب وارد نمی کند؛ چرا که مراد از وحدت موضوع در جزیان استصحاب، وحدت از دیدگاه عرف است که با مسامحه همراه است نه وحدت از نگاه دقیق عقل که کمترین تغییر را موجب قدح در وحدت به حساب می آورد.