1404/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
صیغه وقف و شرایط آن و وقف مسجد در کلام مرحوم امام (ره)/ صیغه وقف /كتاب الوقف

موضوع: كتاب الوقف / صیغه وقف / صیغه وقف و شرایط آن و وقف مسجد در کلام مرحوم امام (ره)
مروری بر مباحث گذشته و مفهوم اصطلاحی وقف
در باب «وقف» عرض کردیم که مطالبی در این رابطه آمده است و با ملاحظه روایات این باب، ما به معنای اصطلاحی وقف که در شرع مقدّس عمدتاً به آن توجّه شده است، میرسیم. البتّه این امر، یک امری است که به لحاظ آن منافعی که در جامعه دارد، چهبسا مخصوص شارع مقدّس نباشد و در بین عقلاء هم به نوعی رایج است. از این رواجش در بین عقلاء هم ما معنای وقف را استفاده میکنیم. بناء عقلاء در استفادهها [و بهرهوریهای] از املاکشان انواع مختلفی دارد که یکی از آنها هم به صورت بهرهوری مستدام است.
به هر حال عرض کردیم که در آیات و روایات، مسائل مالی با تعبیرات مختلفی آورده شده است. حالا در صدد آن نیستیم که این تعبیرات، هرکدام چه معنای خاصّی دارد. حتماً هرکدام یک معنای لغوی خاصّی دارد؛ زکات به نوعی و صدقه به نوعی دیگر. همینطور در قرآن کریم، صدقه به معنای صدقه واجبه و صدقه مستحبّه آمده، زکات هم به همین صورت در آیات بسیاری [ذکر شده است.]
فرمایش حضرت امام (ره) در صیغه وقف و الفاظ و عبارات دالّ بر وقف
مسئله بعدی که حضرت امام به عنوان مسئله اول در تحریر مطرح میکنند، در رابطه با صیغه وقف است. عرض کردیم محور را کلام حضرت امام قرار میدهیم و اگر دیگران هم در اینجا مطلبی داشته باشند، عرض خواهیم کرد. ابتدائاً میفرمایند: «يعتبر في الوقف الصيغة، و هي كلّ ما دلّ على إنشاء المعنى المذكور»؛ هر چیزی که دلالت بکند بر انشاء این معنا، یعنی «حبس عین و تسبیل منفعت» که حالا دیروز هم بعضی تعابیر را عرض کردیم؛ «مثل "وقفتُ" و "حبستُ" و "سبّلتُ"، بل و "تصدّقتُ" إذا اقترن به ما يدلّ على إرادته»، اگر «تصدّق» را بگوید که همان صدقه است، باید قرینه بیاورد که مقصود وقف است، «كقوله: "صدقة مؤبّدة، لا تُباع و لا تُوهب" و نحو ذلك»، صدقه ابدی است که فروخته نمیشود و هبه نمیشود و امثال آن، «و كذا مثل "جعلتُ أرضي موقوفة أو محبسة أو مسبّلة على كذا"»، حالا یا به صورت انشائی بیان بکند، یا به صورت جمله خبری، «و لا يعتبر فيه العربيّة و لا الماضويّة، بل يكفي الجملة الاسميّة، مثل: "هذا وقف" أو "هذه محبسة أو مسبّلة"».[1]
لزوم صراحت در تأبید در صیغه وقف
این مضمون مسئله اول حضرت امام (رضوان الله علیه) است که مقصود این است که اگر این حقیقت را خواست با لفظ انشاء بکند، باید مفادش مفاد تامّی بر حبس مؤبّد عین و استفاده از منافع باشد. حالا استفاده را هرگونه که خواست، بعداً [تشریح کند امّا] این اصلِ مسئله وقف است. این نکته اول که باید جملهاش صریح در مؤبّد بودن باشد ولو با قرینه؛ چون ملاک ظهور است. ظهور هم عند العقلاء حجّت است. حالا چه به صورت انشائی بگوید، چه اِخباری. جملات اخباری هم ولو اینکه مجازی باشند، اگر ظهور در آن مراد داشته باشند، [عقلاء] به آن اخذ میکنند؛ مثل اینکه میگویند: «رأیتُ أسداً یرمی». اینجا هم به همین صورت است که یا به صورت اِخباری یا حتّی جمله اسمیه که فرمودند، [میتواند صیغه وقف را بیان کند.] مقصود آن است که آنچه را در نیّت دارد ـــ که محتوای وقف است ـــ بدون ابهام اظهار بکند.
کفایت معاطات و طریقیّت الفاظ وقف
پرسش: به صورت معاطاتی محقّق نمیشود؟
پاسخ: بله، حالا عرض میکنیم. این فرمایش ایشان با مسئله سومی که بیان میکنند، منافات ندارد. در ملحقات عروه هم به همین صورت، مسئلهمسئله مطرح میکنند. مقصودشان این است که اگر بخواهد با لفظ این را بگوید، باید لفظ صریحی باشد که محتوا را برساند. معنایش این نیست که بدون لفظ، این عقد و این حقیقت شکل نمیگیرد. دلیل دیگر هم اطلاق ادلّه است. ما ادلّه این باب را که ملاحظه میکنیم، میبینیم این معنا را بیان میکند که شخص باید این حقیقت را اظهار بکند. و بعد از اینکه عنوان وقف صدق کرد، اگر شک کنیم چیزی اعتبار دارد یا ندارد، عقلائیاً دیگر اصل عدم اعتبار را جاری میکنیم؛ چون کلام باید ظهور داشته باشد، ظهور هم نزد عقلاء است و اگر ظهور داشته باشد، دیگر تام است و به آن اخذ میکنند.
این ظاهر کلام مرحوم امام است و به نظر میرسد که مبانی و ادلّهاش این باشد. چون مقصود این است که شخص میخواهد این عین حبس بشود و این را هم دارد میفهماند، دیگر مُظهرش فرقی نمیکند عربی باشد یا فارسی، ماضی باشد یا [جمله انشائی] یا جمله اِخباری. اینها طریق هستند برای آنچه دارد انشاء میشود.
نقش فطرت در سیره عقلاء و امضاء شارع
پرسش: ما جایی داریم غیر از نکاح و طلاق که بگوییم عربیّت و ماضویّت شرط است؟ اصلاً چه ملاکی دارد؟ همه جا هم این را مطرح میکنند امّا آخرش میگویند لازم نیست.
پاسخ: بله، اگر ما خطّمشی شارع را بر اساس روش عقلائی بدانیم و اینطور بگوییم که آنجایی که عقلاء یک عملی را انجام میدهند، تا وقتی که شارع مقدّس جلوی آن را نگرفته امضاء میشود، [در اینجا با هر لفظی به روش عقلاء اعتبار مییابد.] و به نظر میرسد که اساس باید همین باشد؛ چون روش شارع مقدّس همین است که با مردم دارد گفتگو میکند و آن اموری را که مردم در بینشان جریان دارد، در هر فرهنگی که باشند، [مورد توجّه قرار میدهد.] و اساسش هم به نظرم یک مسئله دیگر است و آن مسئله فطری است که قبلاً هم عرض کردیم. این فطرت بشر در جنبههای مختلف بر یک اموری آفریده شده است؛ این فطرت تا وقتی که بر انحراف از مقصد شرع مقدّس نباشد، اِعمالش امضاء میشود؛ چون دستورات شرع مقدّس، منطبق بر فطرت است. و در جایی هم که لفظی را به طور خاص شرط کرده باشد، آن هم باز یک جنبه فطری دارد و آن اینکه در اینجا باید لفظ گفته بشود تا ابهامها از بین برود. خوب است به این نکته توجّه داشته باشیم، در مباحث دیگر هم به این اشاره میکنیم.
ضرورت لفظ خاص در برخی امور اعتباری به جهت تحقّق ماهیّت
پرسش: این از باب احتیاط آقایان نیست؟ مثلاً در نکاح و طلاق میگویند «نمیشود، مسئله شوخیبرداری نیست، برای همین باید دقیقاً الفاظ رعایت شود.». احتیاط آقایان است، نمیشود گفت از باب فطرت است.
پاسخ: نگاه کنید! چون مقصد این است که آنچه در هر امری ماهیّتش به آن است، تحقّق پیدا بکند؛ این اصل مسئله است. منتها گاهی این ماهیّت به صورت عمومی مورد توجّه قرار نمیگیرد و از آن غفلت میکنند، لذا اموری را شرط میکنند تا این ماهیّت احراز بشود. لذا مسئله انشاء باید در همه اینها احراز بشود که بدانیم این شخص دارد این مسئله را ایجاد میکند. انشاء همان ایجاد است، ایجادِ اعتباری است. این انشاء باید در هر قسمتی احراز بشود. مثلاً در بعضی از جاها مسئله خیلی مهم و خطیری است، مثل طلاق. تا این لفظ نیاید، کسی نمیفهمد که این دارد جدا میشود و قصد جدایی دارد. جداییِ خارجی خیلی این مسئله را نشان نمیدهد؛ میگویند: «خب حالا با همدیگر دعوایشان شده و قهر کردهاند» و امثال اینها. امّا این مسئله باید با این لفظ [محقّق شود].
قیاس انشائیّات با اِخباریّات و اهمّیّت توجّه به حکمت و قواعد زبانی
بنابراین لفظ مقصد نیست در تحقّق این امور اعتباری، غرضم این است. همانطور که در اِخباریّات هم چنین است دیگر. در اِخباریّات میخواهد از وقوع یک حادثه خبر بدهد. منتها چون نوعاً این خبر گرفتن بدون لفظ نمیشود، عقلاء میگویند باید لفظی هم باشد. لذا بحث لفظ و قوانین لفظ و امثال اینها مطرح میشود. نه اینکه بگوییم مسائل لفظ و امثال آن دیگر هیچ است و به آن اعتنائی نمیشود و ما نباید به آن توجّه بکنیم. وَ الّا خب اساس همه زبانها به هم میریزد و [سؤال پیش میآید که پس] خدا زبان را برای چه داده است. مثلاً در رابطه با صحبت فرمودهاند اگر اساس بر اظهار معارف نبود که انبیاء نمیآمدند. فرمودهاند در مرحله اول مبنا بر سخن گفتن است، سکوت در مرحله بعد است. حالا این را به طور کلّی عرض کردم که وقتی این صحبتها میشود، نباید ما بحث زبان و حکمت زبان و قواعد زبانی و امثال اینها را دیگر هیچ بدانیم، بریزیم دور؛ نه، به هر حال اینها مختلف است، انشقاقات و امثال اینها هر کدام یک مقاصد خاصّی را اظهار میکند. غرض این است که در تحقّق امور، باید اول آن مقاصد ملاحظه بشود و الفاظ هم طبق مقاصد اظهار میشود. و منشأ همه اینها ذات اقدس الهی است که مبدأالمبادی و مبدأالحقایق است و حقتعالی خارج از لفظ و امثال این مطالب است. حالا به عنوان مثال و برای دفع دخل این را داریم عرض میکنیم؛ اگر میگوییم به لفظ خیلی توجّه نشود، از آن طرف هم نباید بیفتیم. بعضیها افراط و تفریط میکنند.
مسئله دوم حضرت امام (ره) در وقف به نیّت مسجدیّت
مسئله دومی که حضرت امام مطرح میکنند، در وقف شدن مسجد به عنوان مسجدیّت است. میفرمایند باید قصد مسجدیّت در وقف مسجد باشد. اگر شخص مکانی را برای نماز قرار دهد، این صحیح است و وقف [محقّق] میشود، امّا مسجد نمیشود؛ یعنی عنوان مسجدیّت، یک عنوان دیگری است. «لابدّ في وقف المسجد من قصد عنوان المسجديّة، فلو وقف مكاناً على صلاة المصلّين و عبادة المسلمين صحّ، لكن لم يَصر به مسجداً ما لم يكن المقصود عنوانه»[2]
پرسش: من اگر عنوان مسجد را نگویم، چه میشود؟
پاسخ: وقف میشود برای اینکه از ملک خارج شده و اینجا نماز بخوانند. امّا اینکه احکام مسجد بر آن بار بشود، نه. مسجد یک عنوان خاصّ شرعی است که احکام خاصّی را دارد.
بعد میفرماید که چهجور بگوید؟ اینطور: «جعلتُه مسجداً»؛ من این مکان را مسجد قرار دادم. خب قهراً وقتی که مسجد باشد، جنبه وقفیّت هم دارد. امّا میفرماید که احوط این است که جمع بکند بین وقفیّت و مسجدیّت و بگوید: «وقفتُه مسجداً». این را مطرح بکند. «والظاهر كفاية قوله: "جعلته مسجداً" وإن لم يذكر ما يدلّ على وقفه و حبسه، و الأحوط أن يقول: "وقفته مسجداً" أو "... على أن يكون مسجداً"»[3]
پرسش: اگر لفظی را به کار ببرد که ظهور در نماز نداشته باشد، مسجد هم نباشد چطور؟
پاسخ: حالا فرقی نمیکند، محلّ عبادت است و متعارف است دیگر؛ مثل رستورانها و پمپبنزینها و امثال این کارهای خیریه که سر راهها انجام میدهند.
پرسش: حتّی اگر در نیّتشان هم باشد، باز هم واقع نمیشود؟
پاسخ: این را باید اظهار بکند.
بحث پیرامون ملاک کفایت ابراز معنا و عدم موضوعیّت لفظی خاص
پرسش: ببخشید معیار برای اینکه متوجّه بشویم کدام لفظ معتبر است، کدام معتبر نیست، چیست؟
پاسخ: خب باید محتوای آن کار روشن بشود؛ چون وقف یک محتوا دارد، مسجدیّت یک محتوای دیگری دارد. وقف یک محتوای عام است، مسجدیّت یک عنوان خاص است.
• نه، خود لفظش. الان من میخواهم ببینم عربیّت در لفظ وقف معتبر است یا نیست. بر چه مبنایی باید این را تشخیص دهم؟
• نگاه کنید! لفظ که مقصود نیست، آن معنا باید ابراز بشود. این لفظ باید آن معنا را برساند.
• یعنی اگر فارسی هم باشد، میرساند دیگر.
• بله دیگر، آن محتوا را برساند.
• اگر مبنا این است و یقین داریم که صحیح است، چرا در «نکاح» نمیپذیریم؟
• بعضیها میگویند به فارسی هم میشود.
• در احکام و فتوا اجازه نمیدهند. در مباحث درس خارج مطرح میکنند که بله میشود؛ حتّی معاطاتی هم بعضی میگویند ممکن است بشود.
• نگاه کنید! گاهی در مباحث علمی، طرف مقابل مبانی را درک میکند و فرق انشاء و مُنشَأ و امثال اینها روشن است. امّا وقتی میخواهد به دست عرف برسد، این دیگر چند بار زیر و رو میشود. اگر بخواهد این جزئیّات گفته بشود، نه آنها حوصله دارند این مطالب را گوش بدهند و نه چنین چیزهایی به صورت عموم جا میافتد.
• خیلی جاها بحث کلیّات است مثل ارث ولی ما به مردم میگوییم و مردم هم رعایت میکنند.
• خب باید جزئیّاتش را بگوییم دیگر.
• میخواهم ببینم ما بالاخره بر چه مبنایی باید جلو برویم. آیا یقین داریم که هر لفظی که معنا را برساند، حتّی اگر عربی نباشد کافیست؟
• حالا نتیجه این میشود که اگر جایی شخص خودش فهمید که معنا را میرساند و به صورت فارسی گفت، طبق نظریه فقیهی که در مبنای علمیاش این را جایز میداند، دیگر صحیح است. اگر از این شخص تقلید میکنیم، دیگر صحیح است. امّا در بین عموم، این خیلی قابل مطرح شدن نیست. لذا برخی از آن احتیاطات، به خاطر این است که عموم مردم نمیتوانند این مسائل را درست بکنند، لذا این قیود گفته شده است.
• الان خانم و آقایی برای عقد خدمت شما میآیند. شما قبول میکنید عقدشان را به فارسی بخوانید؟
• بنده هم فارسی میخانم، هم عربی میخوانم.
• همین دیگر، من میگویم اگر یقین داریم که این مبنا درست است که هر لفظی که معنا را برساند کفایت میکند، پس چرا عربی هم میخوانید.
• فقط فارسی تنها نمیخوانم، چون طرف ممکن است یک مقداری شک بکند که «آقا این که عقد نشد!»
• نه اصلاً به خاطر آن شخص نمیگویم. خودتان اگر فقط فارسی بخوانید، یقین میکنید که زوجیّت ایجاد شده است؟
• بله. آخر مبنا چیست؟ عرض کردم قصد است دیگر، همان طور که حضرت امام در اینجا میفرمایند. در هر چیزی، آن مقصود باید روشن بشود و مُبرِز هم میخواهد. حالا اگر مسجدیّت قصد بود، مُبرزش هم تعبیر مسجدیّت نبود، خب این محقّق میشود دیگر. اینکه احوط هم فرمودند، به خاطر این که دیگر هیچ شبههای در آن نباشد؛ «وقفتُه مسجداً».
• استاد! مستند اینکه میفرمایید با هر لفظی که معنا را برسند کافیست، چیست؟
• عقلائی است دیگر. خب نگاه کنید! باید برویم سراغش آن پشتوانهها که لفظ مبرزِ چیست و ما با لفظ میخواهیم چه چیزی را محقّق بکنیم. آن مقصود را دیگر. در لفظِ خبری چه چیزی را میخواهیم بیان بکنیم؟ حکایت از وقوع یک شیء. در انشائیّات میخواهیم تحقّقش را برسانیم. خب اینها مقصد است دیگر.
• اول باید اثبات بشود که لفظ فارسی شرعی هست.
• خب حالا باید ببینیم شرع مقدّس چه مسیری را رفته، بر مسیر عقلاء رفته یا نه. آیا ما را اینگونه آفریده که کارهایمان را با این قصدها انجام بدهیم؟ اینطور هست یا نیست؟
• خب همین هم باید مستند به روایت باشد.
• نه، نگاه کنید! ما این را که کارهایمان را اینگونه انجام میدهیم، باید از شرع بگیریم؟ خب اینکه مسلّم است. شما که دارید حرف میزنید، من باید بگویم شما این را قصد بکن؟
• ممکن است قصد کنم امّا سبب شرعی نباشد. تفاوتی در قصد من که ایجاد نمیشود.
• حالا یکییکی بیاییم جلو. وقتی که این امر فطری است، این امر فطری را چه کسی قرار داده؟ شارع قرار داده است. لذا اصلش را نمیتواند منکر بشود. حالا در هر امر فطری، قصد خاصّی هست. در ازدواج چه قصدی است که دیگر در بیع یا اجاره نیست؟ هر کدام یک خصوصیّتی دارد. این را میتوانیم منکر بشویم که این طور آفریده شدهایم؟
• به نظر من اینجا فطرت موضوعیّت ندارد. دائرهاش واقعاً این قدر وسع نیست.
• خب در فطرت وارد نشدید، منطق فطرت را هنوز [درست تصوّر نکردهاید]
• وقتی ما یک لفظ خاصّی را میگوییم ...
• خب پس شما رفتید سراغ لفظ. ما قبل از لفظ داریم این مطالب را بیان میکنیم.
• عقلاء قطع را معتبر میدانند، درس است؟ از این را میخواهیم وارد بشویم دیگر.
• بله، قطع به تحقّق شیئی، قطع به اینکه هر چیزی مناسب با خودش است.
• حتّی اگر این هم باشد، باز این اثبات اثر شرعی نمیکند. من یک موقع است یک چیزی را قصد میکنم، این متفاوت است با اینکه من یک لفظی را به کار ببرم که یک اثر شرعی را ایجاد کند. اثر شرعی را باید با سبب شرعی ایجاد کرد. سبب شرعی را شارع باید برای ما تعیین بکند. ما که نمیتوانیم بگوییم چون فطرتاً عقلاء این طور میپذیرند، پس این میشود سبب شرعی و آن هم میشود اثر شرعی. ما که نمیتوانیم این را بگوییم، معصوم باید این را بفرماید.
• خب نگاه کنید! شارع مقدّس در بین مردم بوده یا نبوده؟
• باید ثابت بشود که در مرأی و منظر معصوم این اتّفاق افتاده که کسی آمده با لفظ فارسی سیره عقد خوانده و معصوم ممانعت نکرده. اگر شارع آنجا ممانعت نکرده باشد، بله این میشود اثر شرعی.
• آخر مردم از زبانهای مختلف که نمیآمدند خدمت ائمّه. اینکه در نکاح فرمودهاند: «هر قومی نکاح خودش را دارد» و نمیتوانیم به آنها بگوییم «ولد الزّنا» خب این معنایش چیست؟ «هر قومی نکاح دارد»، یعنی همان نکاحی که ما داریم، آنها هم دارند. این امر فطری است و آن اختصاص است. میخواهد در این ارتباط، یک اختصاصی باشد و دیگری شریک نباشد.
• آن نکاح که بعضی از اثرات شرعی و مصداقی را واقعاً ندارد.
• خب وقتی نکاح دارد، ما دیگر نمیتوانیم به فرزندش بگوییم خداینکرده «ولد الزّنا» است. این اثرش است دیگر. خب یک مقداری تأمّل هم باید بکنیم در این مطالب.
کفایت تعیین با غیر لفظ بر طبق بناء عقلاء
پرسش: استاد لفظ را هم حتماً شما لازم میدانید؟
پاسخ: اگر لفظ باشد، باید معیّن و مشخّص باشد.
• اگر غیر لفظ معیّن بکند، کافی است؟
• اگر عقلاء این را بفهمند، بله. در طلاق گفتیم ظاهرش این است که بدون لفظ اظهار نمیشود، چون وجوه مختلفی دارد. امّا آیا در نکاح هم چنین است؟ آیا لفظ نباید باشد؟ این خیلی مشخّص نیست. لفظ، آن قصد را نشان میدهد. به هر حال آن مواردی که این امر به طور مشخّص تحقّق پیدا میکند، همه ابعادش را ما باید دنبال بکنیم. حالا به هر وجهی از وجوه که میخواهد باشد.
مسئله دوم حضرت امام که حالا توضیحش را هم عرض کردیم، مطلب خاصّی ندارد. اگر بخواهد یک جایی به عنوان وقف مسجدیّت باشد، باید به مسجدیّت تصریح بکند. وَ الّا اگر تصریح به مسجدیّت نکند، احکام مسجد بار نمیشود، اگرچه احکام وقف بار میشود؛ مثل مکانهای مختلفی که در زمان ما هم رایج است؛ یک جا به عنوان مسجد است، یک جا به عنوان حسینیّه است و امثال ذلک. خلاصه یا باید دلالت مطابقیاش محرز بشود، یا دلالت التزامیِ عقلائی برای یک امری شکل بگیرد. این خلاصه مبنای بیان حضرت امام که عرض کردیم تا بعد مسئله سوم را عرض کنیم.