« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1402/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

منطق اولیای دین در ابلاغ و اجرای احکام دینی/حکومت فقیه /فقه السیاسه

 

موضوع: فقه السیاسه/حکومت فقیه /منطق اولیای دین در ابلاغ و اجرای احکام دینی

 

بیان مسئله

بحث ما در فقه السیاسة به این جا رسید که یک مروری به متون دینی داشته باشیم از خطبه‌های نهج‌البلاغه و بعضی از نامه‌های آن حضرت هم در مسئله لازم بودن حکومت و این که این حکومت در هر زمانی لازم است که باشد.

 

منطق اولیای دین در ابلاغ و اجرای احکام دین

این نکته را توجّه داشته باشید که منطق اولیای الهی و دین این است که هر زمان امکان ابلاغ دین و سپس اجرای دین در هر قسمتی که شد، ما باید آن را داشته باشیم که اصلاً از این قاعده استفاده می‌شود که اصولیّون هم می‌گویند که ما «لا یُدرَک کلُّه لا یُترَک کلُّه»؛ حال این مسیر منحرف شده است، حال آیا بگذاریم در انحرافش باشد؟ حال که منحرف شد بگذار... یا صفر یا صد. نه این طور نیست. همه، این مراحل را قائل هستند. ما از منطق دین، این را استفاده می‌کنیم. چون مسئله اهمیّت دارد و اساس دین به این صورت است؛ لذا می‌بینیم که خود حضرت در خطبه سوّم خواندیم دیگر که «لولا حضور الحاضر»[1] ، یعنی دیگر حجّت بر من به حسب فعلیت پیدا کردن حکومت الهی تمام شده است و بعدش هم خطبه‌هایی خواندند که روش حکومت ما، حکومت اسلامی، این است. ما با کسی رودربایستی نداریم.

 

چهارچوبه حکومت اسلامی در نامه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به مالک اشتر

به ذهن رسید یک مرور اجمالی به نامه حضرت به مالک اشتر کنیم[2] که حال إن شاء الله عزیزان این نامه را مکرّر و مفصّل باید جزئیاتش را بررسی کرد؛ خیلی معارف بلندی دارد. در تقریباً سه بخش این نامه تقسیم می‌شود. بخش اوّل، مباحث اخلاقی و موعظه‌ای است که یک چهارچوب‌هایی مشخّص شود در بیان تفصیلی حضرت. یک بیان اجمالی دارند که در این بیان اجمالی، اصلاً چهارچوبه حکومت اسلامی بیان شده است. می‌فرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»[3] ؛ این چهارچوبه کلّی حکومت دینی است که ابعاد مختلف را در بر دارد. هم نظام مالی را، هم مباحث نظامی و دفاعی را و هم مباحث اجرایی را. مباحث اجرایی هم نیاز به آگاهی از قانون دارد و در این رابطه مسئله اختلافات پیش می آید قهرا و مسئله قضاء و قضاوت مطرح می شود. این دورنمای کلّی فرمان. بعد می فرماید: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ»[4] ؛ و حدود یک صفحه یا دو صفحه، ایشان مواعظ گوناگون جنبه های فردی و اجتماعی و مسائل گوناگون اخلاقی و معرفتی و اجتماعی را بیان می کنند که در روابط با چه کسانی ارتباط داشته باشد؟ از چه کسانی مشورت بگیرد؟ خیلی ابعاد مختلفی دارد که در هر قسمتی از مباحث اخلاقی از فرمایشات ایشان باید استفاده کرد.

 

وظایف طبقات گوناگون جامعه در نامه به مالک اشتر

در قسمت بعد که حال در این تقسیم بندی که مرحوم آقای دشتی (ره) کرده است که کار خوبی ایشان انجام داده‌اند. در نهج‌البلاغه کارهای خوبی انجام داده‌اند. خدا رحتمش کند، فکر بلندی داشته است. این شماره گذاری را دو جور شماره گذاری کرده است: یک شماره گذاری در این نامه رئوس مسائل و یک شماره گذاری در خط خط است. هشتمین شماره گذاری که ایشان کرده است بیان می‌کند که نظام اجتماعی از چه طبقاتی تشکیل شده است؟ این هم بیانگر آن جنبه عقلائی است که قوام نظام اجتماعی به چه اقشاری است؟ که این فرمایش را عرض کردم که با این بیان متعارف عقلائی باید تبیین کرد.

 

- وظایف لشگریان

بعدش در این جا اجمالاً ارتباطات این اقشار را هم بیان می‌کنند که این ها یک ارتباط کاری با همدیگر دارند و بعد در قسمت بعدش که تقسیم بندی می‌کند مرحوم دشتی(ره)، اوّلین وظایفی را که حضرت شروع به تفصیل می‌کنند، وظایف لشکریان است که این لشکریان چه وظایفی را از جهت اجرایی و از جهت اخلاقی باید داشته باشند؟! «فَوَلَّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاِِمَامِكَ، وَأَنْقَاهُمْ جَيْباً، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً، مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ، وَيَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ، وَيَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنْبُو عَلَى الاَْقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لاَ يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلاَ يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ. ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَالاَْحْسَابِ، وَأَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالسَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ; ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ، وَالسَّخَاءِ وَالسَّمَاحَةِ; فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ»[5] .

 

- ویژگی‌های قاضی

در مرحله بعد، حضرت درباره قضاوت که قاضی باید چه ویژگی‌هایی را داشته باشد؟ «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الاُْمُورُ، وَلاَ تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ، وَلاَ يَتََمادَى فِي الزَّلَّةِ، وَلاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَلاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع، وَلاَ يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ; وَأَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الاُْمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ، مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ، وَلاَ يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ، وَأُولئِكَ قَلِيلٌ. ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ (تعهّد) قَضَائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ»[6] عمدتاً از جنبه های اخلاقی و سعه روحی، جدای از مسائل علمی و عالم به احکام بودن. البته این ها مسائل حقوقی اش در ابواب فقه باید پرداخته شود؛ اما کلّیّات مباحث حقوقی و اخلاقی در این جاها آمده است و خیلی دقیق است.

 

- وظیفه نظارت نسبت به کارگزاران و قضات

قسمت سوّم در رابطه با کارگزاران حکومت است: « ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً»[7] ؛ که یک روش های بسیار عجیب عقلائی و دینی را حضرت مطرح می کنند که با چه روشی وارد شود؟! و برای تعیین این مناصب و وقتی که تعیین هم کردی، تنها کنار ننشین؛ امر را واگذار نکن که آن ها انجام می دهند. مسئله نظارت، یکی از مسائل مهم در فرمایشات حضرت است در قسمت های مختلف. هم نسبت به کارگزاران و هم نسبت به قاضیان و هم نسبت به آن کسانی که کارهای خاصّ حاکم را انجام می دهند. قراردادها و امثال این ها را می نویسند.

 

-

وظایف مالی حکومت

در قسمت چهارم هم خصوصیات مسائل مالی را بیان می‌کنند که بیت‌المال به این انجام وظایف مالی تکیه می‌کند. چون اوّل بیت‌المال به مسئله اداء زکات و خمس و امثال این ها و بعد مسئله مالیّات مطرح می‌شود. این جا این مسائل را حضرت بیان می‌کنند «وَتَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ، فَإِنَّ فِي صَلاَحِهِ وَصَلاَحِهِمْ صَلاَحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ، وَلاَصَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ، لاَِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَأَهْلِهِ وَلْيَكُنْ نَظَرُكَ فى عِمارَةِ الاَْرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِكَ فى اسْتْجلابِ اْلَخَراجِ، لاَِنَّ ذلِكَ لاَ يُدْرَكُ إِلاَّ بِالْعِمَارَةِ»[8] .

 

- وظایف اداره ثبت و تجار و اصحاب صنایع

بعدش هم آن قسمت پنجم، وظایف کلّی آن کسانی که امور والی را ثبت می‌کنند؛ به نوعی اداره ثبت در این جا مطرح می‌شود و قسمت ششم هم در رابطه با تجّار و اصحاب صنایع و اصحاب حرفه و آن کسانی که عمدتاً مسائل اقتصادی جامعه برعهده‌شان است «ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ، فَوَلِّ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُمْ، وَاخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَائِدَكَ وَأَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الاَْخْلاَقِ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ، فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْكَ فِي خِلاَف لَكَ بِحَضْرَةِ مَلاَ وَلاَ تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمَّالِكَ عَلَيْكَ»[9] .

 

- توجه به مسائل اخلاقی در حکومت

این یک چهارچوبه‌ای است که ما ملاحظه می‌کنیم و حضرت بیان کرده‌اند منتها البته به صورت خیلی دقیق وارد نشده‌اند که تقسیم بندی کنند؛ اما این مسائل استفاده می‌شود. هم بیان مسائل کلّی حقوقی و هم مسائل اخلاقی، می‌بینیم که در این بیانات مخلوط است و این بیانگر این است که به هرحال حکومت دینی، تنها به مسائل اجرایی نباید توجّه داشته باشد و مسائل اخلاقی از مسائل بسیار مهمّ حکومت دینی است.

بعدش هم حضرت یک جزئیاتی در رابطه با مباحث دفاعی و ... می‌فرماید و باز ویژگی‌های حاکم و کارگزاران که همگی رهنمودهای بسیار مهمّی است که هم از جهت عبادی باید کارگزاران و مخصوصاً حاکم توجّه به امور عبادی و ارتباط با خدای متعال داشته باشد و هم این توجّه را به زیردستان هم بدهد و در واقع یک ارتباط تنگاتنگی بین حاکم و کارگزاران و مردم باید به این صورت برقرار شود.

 

تجلیل از مالک، بیانگر خصوصیات حاکم و والی

آن وقت تجلیلی که حضرت از مالک اشتر کرده است، نشان دهنده این است که باید آن کسانی که در جهت پیاده کردن حاکمیت دینی هستند چه ویژگی‌هایی را داشته باشند؟ در نامه 38 حضرت به اهل مصر می‌فرمایند[10] : « مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ»؛ تا به این جا می‌رسند: «أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ، لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ»؛ در ساعات ترس کنار نمی‌نشیند. «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّار»ِ؛ این ها فقط خصوصیات مالک نباید باشد، آن کسانی که این جایگاه‌ها را دارند. «وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ. فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ»؛ منتها حضرت برای احتیاط این را هم بیان می‌کنند که: «فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ»؛ یعنی باید روشن شود هم برای مالک و هم برای دیگران، آن چه را که اصل است در دین تبعیت از حقّ است. «فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ»؛ آن ویژگی های حاکمیت را برای آن والی که نصب کرده اند، دارند می فرمایند. «فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ»؛ این نکته بعدی است که ولایت والی، در طول ولایت امام معصوم است ولایت دارد اما ولایتش در طول آن ولایت است. «فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي، وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي»؛ یعنی من او را انتخاب کردم «لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ»[11] ؛ این خیلی تعبیرات بلندی است که در خطبه 228 هم باز حضرت یک تجلیل کوتاهی از مالک دارند[12] . «لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَي الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّي إِلَي اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ»[13] ؛ خواستیم یک اشاره ای به ویژگی های مالک کنیم که چگونه در ارتباط با حضرت بود.

حکمت 443 هم حضرت بعد از شهادت مالک، این تعبیرات را دارند: «مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً»؛ یعنی یک کوه یگانه بود. «وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً»؛ یعنی اگر سنگ بود، سنگ سرسخت بود. «لَا يَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا يُوفِی عَلَيْهِ الطَّائِرُ»[14] ؛ خیلی تعبیرات بلندی است که هیچ رونده ای به اوج قلّه او نمی رسد و پرنده ای هم نمی تواند به آن جایگاه پرواز کند. غرض این خیلی مهمّ است که در حاکمیّت های دینی، چنین خصلت هایی را باید افراد داشته باشند، ولو این که در موارد خاصّ نتوانند اجرا کنند اما این روحیه که طرفداری از حقّ باشد، باید برای حاکم باشد.

گفتیم که مروری به این مطالب کرده باشیم. بیانات دیگری هم در این رابطه هست، اجمالاً هم از امام حسین علیه‌السلام و هم از امام رضا علیه‌السلام یکی دو فرمایش را می‌خوانیم. علاوه بر روایاتی که در این جا استناد شده است به آن روایات، آن روایات را هم إن شاء الله فقط اشاره می‌کنیم و فقط این که استدلال بر این روایات بر حاکمیّت است به صورت مطلق در همه زمان‌ها شده است. غرض این است که این حاکمیّت هست. هم از زبان نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله و هم از زبان ائمه دیگر، ملاکش همان مطلق بودن حاکمیت دینی است. إن شاء الله در جلسه بعد بعضی از این فرمایشات را هم عرض می‌کنیم تا جزئیات را إن شاء الله در مباحث بعد ادامه دهیم.

 


logo