1404/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
استدلال به روایات طهارت و حلّیّت برای حجّیّت استصحاب و اشکال دوم و سوم مرحوم نائینی (ره)/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / استدلال به روایات طهارت و حلّیّت برای حجّیّت استصحاب و اشکال دوم و سوم مرحوم نائینی (ره)
مروری بر مباحث گذشته و دلالت روایات طهارت و حلّیّت بر استصحاب
بحث در استدلال به این قواعد است: «کل شیء طاهر» و «کل شیء حلال» که مُغَیّای به غایت هستند، آیا اینها میشود که به آنها تمسک کرد بر استصحاب یا خیر؟ به هر حال هفت احتمال مرحوم آیتالله خویی دادند برای این روایات، وارد تحلیل همان احتمال هفتمی میشوند که مرحوم آخوند در حاشیه رسائل فرمودند از این روایت، هم طهارت واقعیه بر اشیاء و هم طهارت ظاهریه برای اشیاء و هم استصحاب استفاده میشود. بر این جهتش هم بیان شد که «کل شیء طاهر»، این هم به حکم واقعی میخورد هم به حکم ظاهری. و نسبت به غایت، این استصحاب از آن استفاده میشود.
اشکال دوم مرحوم نائینی: تعارض طریقیت و موضوعیت علم
مرحوم نائینی سه اشکال به این بیان مرحوم شیخ کردند. اشکال اول را عرض کردیم. حالا اشکال دوم. ایشان میفرمایند که نمیشود ما هم حکم واقعی را استفاده بکنیم و هم حکم ظاهری را. چون نظر به غایت، «حتی تعلم»، چون در حکم واقعی، علم طریقیت دارد یعنی ما به یک شیئی، حکمش علم پیدا بکنیم. این علم ما به حکم واقعی شیء نسبت به احکام واقعی، طریقیت دارد. یعنی به این معنا که حکم واقعی نه مقید است به علم و نه جهل. برای تنجز حکم واقعی ما باید عالم بشویم به حکم واقعی دیگر. این «حتی تعلم»، نسبت به حکم واقعی، جنبه طریقیت دارد. که حکم واقعی از بین نمیرود مگر با تبدیلش، با نسخ، تبدیل موضوعش. خب حالا این را هم اشاره میکنند به حکم واقعی که خاصیت حکم واقعی این است. و اگر مقصود حکم ظاهری باشد «حتی تعلم»، این قید برای موضوع است. غایت برای آن است. بنابراین این موضوعیت پیدا میکند «حتی تعلم انه نجس» این موضوعیت پیدا میکند. با یک کلام، یک علم، نه نمیشود جمع کرد هم جنبه طریقیت برای علم و هم جنبه موضوعیت. چون به هر حال، حکم واقعی هم تا جایی هست که علم به خلاف نیاید دیگر. حکم ظاهری هم به همین صورت است. این اشکال ایشان به کلام مرحوم شیخ و مرحوم آخوند.
پاسخ مرحوم خویی (ره) به اشکال فوق
مرحوم آقای خویی به این بیان، اینگونه اشکال میکنند که علم، غایت حکم واقعی و ظاهری نیست در این روایت. این روایت، این «حتی تعلم» غایت حکم به بقاء طهارت است. یعنی این طهارت، هست و این ادامه دارد تا علم به نجاست بیاید. پس این دلالت بر استصحاب میکند. عین ظهور در این دارد که علم به طهارت سابق، است. این «حتی» این بقاء را دارد بیان میکند. از آن بقاء استفاده میشود. بنابراین، این «کل شیء نظیف»، - به نوعی میخواهد این بیان مرحوم آخوند را توجیه بکند -، این «کل شیء نظیف»، خودش شامل حکم واقعی و ظاهری میشود. حکم واقعی طهارت شیء، حکم ظاهری طهارت... این «حتی» میگوید این حکم ادامه دارد تا... این میشود استصحاب. خب چه مشکلی دارد که ما به لحاظ اول روایت، شامل حکم واقعی و حکم ظاهری بدانیم و... بله.
توجیه جمع بین حکم واقعی و ظاهری
که خب حتماً هم اینچنین است توجیه فرمایششان، هم آخوند و هم ایشان، این که حکم ظاهری در طول حکم واقعی است. به هر حال، حکم واقعی و حکم ظاهری، حکم ظاهری در طول است یعنی مُنَجِّز است دیگر دو تا نیست. به هر حال هر دو حکم، یک غایتی دارند. اگر چه در حکم واقعی، مقید به علم نیست، علم به آن حکم، یا قدرت و اینها، اما به هر حال برای تنجز آن، علم لازم است. این علم، طریقی میشود. علم ما به حکم واقعی، این طریق تنجز حکم واقعی است. خب حالا انسان به این شیء حکمش، علم پیدا کرد. تکلیفی میآورد.
اشکال سوم مرحوم نائینی: عدم امکان جمع حکم واقعی و ظاهری
حالا شک کرده که این طهارت دارد یا نه. غرض این است که حالا توجیهش این است دیگر که حالا «کل شیء نظیف» شامل هم حکم واقعی اشیاء میشود و هم حکم ظاهری. حالا این بیان مرحوم آقای خویی. اشکال سومی که دارند و این را میپذیرند مرحوم آقای خویی، این است که ما اصلاً نمیتوانیم بین دو حکم ظاهری و واقعی، به هر حال با قطع نظر از غایتش جمع بکنیم. چون وقتی که حکم مستند به عامی بشود که شامل خصوصیات بشود، «کل شیء»... این «کل شیء طاهر، نظیف» این حکم به عامی خورده که شامل همه افراد صنفی و فردی میشود. خب این به جامع خورده دیگر. این «کل شیء» به جامع خورده. جامع همه افراد. مثل «کل انسان»... «اکرم کل انسان». الا اینکه در حکم ظاهری، این حکم طاهر که میآید به عنوان اینکه مشکوک است. در حکم واقعی، این دیگر به عنوان مشکوک نمیآید. به خود شیء میخورد. پس دو تا میشود. قوام حکم واقعی به خود شیء است: «کل شیء طاهر». اما حکم ظاهری، به خود شیء است بما أنّه مشکوکٌ. پس این را نمیشود دو تایش را با همدیگر جمع کرد. «کل شیء طاهر»، یکی را میگیرد. یا حکم واقعی را میگیرد یا حکم ظاهری را. بله. بنابراین به این صورت میفرمایند که نمیتوانیم بین حکم ظاهری و حکم واقعی، ما جمع بکنیم. با این پذیرش اشکال، یکی یکی احتمالات را ایشان رد میکنند. احتمال چهارم، این بود که این «کل شیء»، اعم از طهارت واقعی و ظاهری باشد. خب پس این رد شد دیگر.
توضیح اشکال سوم در پاسخ به پرسش
پرسش: این اشکال سوم را یک بار دیگر میشود بفرمایید؟
پاسخ: بله. اشکال سوم میفرماید به غایت کاری نداریم، اشکال دوم، نسبت به غایت. اشکال سوم، نسبت به خود «کل شیء طاهر» است. «کل شیء طاهر» در مقام بیان حکم واقعی است؟ اگر در مقام بیان حکم واقعی است که این حکم واقعی به خود شیء میخورد. بدون حالت شک یا یقین، به واقعیت میخورد. حکم ظاهری، به شیء به عنوان اینکه مشکوک است میخورد. این در یک بیان، نمیشود هر دو با همدیگر جمع بشود.
• چرا؟ علت اینکه جمع [نامفهوم] برای چه [نامفهوم] فرمایشی که دیروز فرمودید را متوجه شدم، یعنی در اینجا همان را میخواهید بگویید؟
• بله همان است دیگر. چون باید به هر حال، در حکم ظاهری، قید شک باید باشد. اینجا که نیست. اگر قید شک باشد که حکم ظاهری است. حکم... اگر قید شک نیست، که همان حکم واقعی است. به خود شیء میخورد.
رد احتمال ششم و پنجم
خب این احتمال چهارم، و احتمال هفتم هم که با این صورت رد شد. حالا احتمال ششم، این بود که همان کلام ظاهر کفایه است، جمع بین طهارت واقعیه و استصحاب. میفرماید که این هم خلاصه اشکال دارد. چرا؟ این کلام دیگر فرمایشات مرحوم آقای خویی است. میفرماید که این «حتی» این اگر قید موضوع باشد، معنایش این میشود که «کل شیء لم تعلم نجاسته، فهو طاهر». خب این همان قاعده طهارت میشود. اگر قید محمول باشد، چون اینطور میشود: اشیاء طاهر است تا علم به نجاستش نداشته باشی.
این چون میفرمایند که اصلاً ربطی به طهارت واقعیه و استصحاب ندارد. خب به هر حال این دارد قاعده طهارت را بیان میکند. طهارت واقعیه، خلاصه در این بیانات دارند ایشان مجموعه را بیان میکنند هم صدر و هم ذیل را. وقتی که این دو تا را با هم معنا میکنیم یا قید برای موضوع است، قید برای موضوع باشد یعنی «کل شیء لم تعلم نجاسته فهو طاهر» خب این قاعده طهارت است. اگر قید محمول هم باشد اینطور میشود که «اشیاء طاهرةٌ ما لم تعلم نجاسته»، این هم باز مفاد قاعده طهارت است. نه طهارت واقعی را بیان میکند و نه استصحاب را. بعد میفرمایند که بله ما اگر چیزی را در تقدیر بگیریم، اینجا، به هر حال، تقدیر خلاف اصل است. اینطوری بگوییم که «کل شیء طاهرٌ و طهارته مستمرةٌ حتی تعلم انه نجس» هم قاعده حکم واقعی را میگیرد، طاهر... این «حتی» استصحاب را!
با اینکه خب تقدیر هم خلاف [اصل] است. یعنی اگر بخواهیم کلام مرحوم آخوند را توجیه بکنیم باید چیزی در تقدیر بگیریم. خب با این بیان میفرمایند که احتمال پنجم هم رد میشود. احتمال پنجم...
پرسش: اگر [نامفهوم] بگیریم دیگر آن «حتی تعلم» فقط قید «طهارت مستمرةٌ» میشود؟
پاسخ: بله دیگر. یعنی استصحاب میشود.
• به آن قسمت اول اصلاً نمیخورد ؟
• نه، آن قسمت اول، طهارت واقعیه است. طهارت واقعی برای شیء هست اگر شک کنم میگوید اعتنا نکن. «حتی تعلم نجاسته» استصحاب.
خب احتمال پنجم هم این بود که طهارت ظاهریه و استصحاب باشد که صاحب فصول فرمود که این هم میفرمایند که خدشه دارد چون طهارت ظاهریه برای شیء مشکوکه است. خب تا وقتی که شک هست دیگر طهارت هست دیگر. دیگر نیازی به استصحاب نداریم. یک چیزی را اینجا خلاصه اضافه بکنیم. بله. چون میفرماید که مستفاد از اخبار، جعل حکم مستمر است و آن طهارت ظاهریه است تا وقتی که مشکوک است نه استمرار حکم مجعول. این هم حالا در اینجا بیان کردند.
پرسش: در بعضی از مواردش که استصحاب میشود اگر یقین سابق باشد.
پاسخ: بله... نه این، اینجا. در اینجا ظاهرش بحث یقین نیست. دارد یک حکمی را مجموعاً که ملاحظه بکنید.
ردّ نظر مرحوم شیخ (ره) و نظر مختار آیتالله خویی (ره)
خب نظر مرحوم شیخ را هم در پایان ایشان به این صورت، خلاصه رد میکنند. مرحوم شیخ فرموده است که از این روایت میتوانیم استصحاب را استفاده بکنیم. «کل شیء طاهر، حتی تعلم». به این معنا طهارتِ مّا، معلوم است این طهارت باقی است تا علم به نجاست باشد. این استصحاب است. و از این روایت مرحوم شیخ فرمودهاند که میتوانیم استصحاب را استفاده بکنیم. مرحوم آقای خویی میفرمایند که این طهارت معلوم بودن، ربطی به حالت سابقه ندارد. به طهارت سابقه... به خود ما دارد این را بیان میکند. خب پس بنابراین این «حتی» بیان میکند این طهارت ظاهریه است تا وقتی که مثلاً آن قاعده طهارت است دیگر. میفرماید بله از یک روایت میتوانیم استفاده استصحاب کنیم؛ و آن روایت عاریه دادن به ذمی است. ثوب را به ذمی عاریه میدهد از حضرت سؤال میکند که این حالا نجس است یا نه؟ حضرت میفرمایند که «أعرته ایاه و هو طاهر» پاک بوده و به او دادی، یقین هم نداری. «و لم تستیقن انه نجسه». یقین هم نداری که او تنجیسش کرده. خب این میفرماید که این را میشود... استصحاب میکند همین که شک میکند استصحاب طهارت میکند. وقتی که این مخصوص به باب طهارت میشود مرحوم آقای خویی. میشود از این تعبیر در بحث ثوب استفاده استصحاب کرد. اما مخصوص به باب طهارت است. وجهی هم نداریم تعدی بکنیم با این روایت به ابواب دیگر. استفاده در جاهای دیگر مگر با قول به عدم فصل. و این هم نمیشود اثباتش کرد.
خلاصه کلام مرحوم آقای خویی در اینجا این است که ما به روایات دیگر برای اثبات حجیت استصحاب تمسک میکنیم و عمده آن روایات هم، آن سه روایت زراره هست. این خلاصه فرمایش مرحوم آقای خویی. حالا فرمایش حضرت امام را یک رجوع دقیقی انشاءالله پیشمطالعهای، اگر جاهای دیگر نشد، اینجا را به فرمایش امام در اینجا بکنید یک مقدار دقیق است. ایشان با یک، به نظر میرسد، با روش عقلی اینجا وارد شدند با آن قلم خودشان.