« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1404/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

استدلال به روایات طهارت و حلّیّت برای حجّیّت استصحاب/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

 

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / استدلال به روایات طهارت و حلّیّت برای حجّیّت استصحاب

 

مروری بر مباحث گذشته و تحلیل روایات دارای غایت جهت اثبات استصحاب

بحث در استفاده‌ی استصحاب، از این روایاتی است که در آن غایت ذکر شده است؛ روایات حلیت و طهارت، که آیا اینها دلالت بر استصحاب می‌تواند داشته باشد یا نه. کلام مرحوم آخوند را عرض کردیم و مرحوم آیت‌الله خویی هم هفت احتمال در معنای این روایات بیان کردند که از این نظر که از جهت فقه الحدیثی ببینیم که مراد از این مغیّا و غایت، چیست. حالا وارد نقادی این وجوه می‌شوند. عمدتاً از وجه هفتم شروع می‌کنند که هم در حاشیه رسائل مرحوم آخوند آورده است که ایشان فرموده است هم دلالت بر حکم واقعی و حکم ظاهری و استصحاب می‌کند؛ منتها با تعبیرات مختلف. که مرحوم آقای خویی می‌فرماید که وجه اینکه این استفاده را مرحوم آخوند از این روایات کرده، کلمه‌ «کل شیء» است؛ این «کل شیء»، به هر حال، شامل هم معلوم‌العنوان می‌شود (که عنوان را شما می‌دانید، مثل سنگ و آب است) و هم مشکوک‌العنوان (مایعی است که مردد بین آب و بول است). که اینجا امام (ع) حکم به طهارت همه کرده است که نسبت به اولی می‌شود حکم واقعی و نسبت به دومی می‌شود حکم ظاهری. آن وقت، روایت، غایت هم دارد: «حتی تعلم». با توجه به «حتی تعلم»، ما استمرار را می‌فهمیم که مفاد استصحاب است.

 

اشکالات مرحوم نائینی (ره) بر دیدگاه مرحوم آخوند (ره)

اشکال اول: عدم امکان جمع حکم واقعی و ظاهری در جعل واحد

اینجا سه اشکال از مرحوم نائینی در این روایات، بیان می‌کنند. اشکال اول این است که حکم واقعی با ظاهری با همدیگر جمع نمی‌شود؛ چون حکم ظاهری، از حکم واقعی، با دو مرتبه متأخر است. چون موضوع حکم ظاهری، شک در حکم واقعی است، این اولاً. و شک در حکم واقعی هم، متأخر است از خود حکم واقعی. یعنی حکم واقعی داریم، ما شک در حکم واقعی می‌کنیم، اینجا تازه جای حکم ظاهری می‌شود. این اولاً. موضوع حکم ظاهری، با دو مرتبه از حکم واقعی متأخر است و موضوع حکم ظاهری هم همان شک در حکم واقعی است و شک در حکم واقعی هم متأخر است از حکم واقعی. پس حکم واقعی متأخر است از موضوع خودش. بنابراین وقتی که حکم ظاهری، با این بیان در طول حکم واقعی است، با این تأخیر رتبه، این را نمی‌شود با یک جعل، مجعول بشود.

 

تبیین و توضیح اشکال مرحوم نائینی

پرسش: یک‌بار دیگر این دو مرتبه را که فرمودید [نامفهوم] هست... چی شد؟ بحث موضوع است؟

پاسخ: حکم ظاهری، موضوعش شک در حکم واقعی است. پس ما باید شک در حکم واقعی داشته باشیم و حکم واقعی هم متأخر است از شکش. یعنی اول حکم در واقع هست، بعد شک در حکم. بعد موضوع حکم ظاهری، شک در حکم واقعی است. پس با دو مرتبه متأخر است. بنابراین با یک جعل، نمی‌شود هر دو حکم را بیان کند شارع. «فی کل شیء نظیف» حکم واقعی را دارد بیان می‌کند، بعد حکم ظاهری را هم بیان می‌کند، که حکم ظاهری، موضوعش، شک در حکم واقعی است. اینجا دو تا شک باید ملاحظه شود. بنابراین، می‌فرمایند که اگر با یک جعل، دو حکم این‌چنینی مجعول بشود، لازم می‌آید چیزی که با دو مرتبه متأخر است از آن شیء، در ردیف آن باشد؛ حکم ظاهری که با دو مرتبه متأخر است، در ردیف حکم واقعی باشد در جعل. در مقام جعل، با هم دارد جعل می‌کند دیگر. با یک جعل دارد خلاصه این را مطرح می‌کند.

پرسش: موضوعاتشان با هم فرق می‌کند از همدیگر...

پاسخ: خب ایشان هم همین را می‌فرمایند. شما مؤید ایشان هستید.

پرسش: [نامفهوم] ندارد... چون «کل شیء» گفته، همه را با این جمع می‌کند.

پاسخ: خب همین. همه را با هم جمع می‌کند یعنی چه؟ حکم واقعی به خود شیء است. خود شیء را می‌بیند حکم [می‌کند]. اما حکم ظاهری، با توجه به شک در حکم واقعی است. این را در یک رتبه نمی‌تواند با همدیگر جعل بشود.

     نمی‌شود گفت این «کل شیء» دلالت بر این دارد که دو تا جعل دارد انجام می‌شود؟

     خب اگر ما این را بگوییم، منحل می‌شود. انحلال یک بحثی است، خود جعل یک بحث دیگر است. در عمومات، عمومات جمعی، انحلال است. «اقیموا الصلاة» که به هر یک از مکلفین «اقم الصلاة» است. اما هر جمعی هم این‌طوری است؟ نه. واجب کفایی به این صورت نیست. عرضم این است که این صیغه‌ها مفادشان فرق می‌کند. «کل شیء»، آیا می‌تواند این‌طوری باشد؟ چون فرض این است که حکم ظاهری با این خصوصیت جعل می‌شود: توجه به شک در حکم واقعی است. اما در حکم واقعی، خود شیء را در نظر می‌گیرد جاعل. بنابراین نظر ایشان این است که با یک جعل، نمی‌تواند هر دو را جعل کند.

پرسش: در واقع اشکالش این است که حکم طهارت «کل شیء»، آمده از حالت آن دو تا مرتبه، دو تا شیء را با هم جمع کرده و بعد آمده حکم به طهارت داده.

پاسخ: بله دیگر.

     ولی امکان ندارد که هر دویشان را در یک...

     در یک جعل باشد. هر دو طهارت است. بله... حکم واقعی هم طهارت است، حکم ظاهری هم طهارت است. منتها مقوّم حکم ظاهری، شک در حکم واقعی است؛ با دو مرتبه متأخر است. یعنی اول حکم واقعی باید باشد، بعد شک در حکم واقعی، بعد حکم ظاهری را جعل کند.

 

پاسخ مرحوم خویی (ره) به اشکال مرحوم نائینی (ره)

مرحوم آخوند... حالا جواب... مرحوم آقای خویی می‌فرمایند که این اشکال، بنا بر مسلک مرحوم آخوند و مرحوم نائینی در مسئله جعل، وارد است. چون این آقایان قائل‌اند به اینکه جعل، ایجاد معناست با لفظ؛ آن حالا معنای اعتباری. اینکه حکم به طهارت است، این با لفظ دارد جعل می‌شود. اما ما این را قائل نیستیم. لفظ خودش یک وجود خاصی دارد. در بحث انشائیات و این‌ها مفصل گفته شده. نظر مرحوم آقای خویی عمدتاً این است، می‌فرمایند که معنا، اعتبار نفسانی است. پس چیست؟ مسلک ما این است که این جعل، ابراز معناست. لفظ، با لفظ معنا ابراز می‌شود، نه ایجاد بشود. خب، وقتی که ماهیت جعل، ابراز آن اعتبار نفسانی [است]... این اعتبار می‌کند معتبِر، طهارت را، بعد این را ابراز می‌کند. خب اشکالی ندارد که دو حکم را که در طول هم هستند، با یک لفظ ابراز کند. یعنی چه؟ یعنی در باطنش، حکم واقعی را با موضوعش اعتبار می‌کند و حکمِ... بعد فرض شک در این حکم واقعی را می‌کند، بعد اعتبار می‌کند حکم ظاهری را جاعل. این‌ها در نفس جاعل دارد می‌گذرد. اول شیء را نگاه می‌کند، طهارت را برایش جعل می‌کند [به عنوان] حکم واقعی. بعد شک در این حکمش را اعتبار می‌کند، یعنی شک مکلف را، بعد حکم ظاهری را. با یک جعل هر دو [را ابراز می‌کند]. این اعتبار است دیگر. اعتبار هم خیلی دامنه‌اش وسیع است دیگر.

 

نقد استاد بر پاسخ مرحوم خویی (ره)

حالا ما همین‌جا این مسئله را حلش کنیم. ما قبلاً هم عرض کردیم، اینجا در واقع بازی با الفاظ است. بحث انشاء از امور اعتباری است خودش. فرقی با اخباریات دارد. اخبار، خبر از یک امر است که صدق و کذب‌بردار است اما انشاء نه. یعنی چه؟ یعنی می‌خواهد بعث کند دیگر، طرف را به طرف کاری [سوق دهد که] انجام بدهد. یا می‌خواهد یک واقعیتی را بیان کند که بر آن اثر مترتب بشود. خب این چطوری می‌شود که چیزی که در طول دیگری است با یک کلام ابراز بشود؟ آن اشکال بر کلام ایشان هم هست. وقتی که دارد خود شیء را نگاه می‌کند جاعل و بعد حکم واقعی را دارد، اما هنوز حکم نیامده، ابرازِ [آن] نیامده... فقط اعتبار است. بعد این حکم را با شکش در نظر می‌گیرد و اعتبار می‌کند، آن وقت می‌گوید: طاهرٌ. اصلاً حکم واقعی، واقع نشده. یا حکم واقعی واقع شده یا حکم ظاهری. و حکم ظاهری هم باید مسبوق به حکم واقعی باشد قبلش. ابراز و اعتبار. لفظ، مُبرِز است، آن اعتبار است. آن اعتبار، باید اول باشد، بعد مُبرِزَش بیاید. اگر بخواهد این «کل شیء نظیف»، خودش به‌تنهایی، هر دو را شامل بشود، لازمه‌اش این است که به هر حال شما باید این حکم واقعی را اول اعتبار کنید، بعد ابراز. اعتبار و ابراز. حکم ظاهری هم اعتبارِ شک در حکم واقعی است و ابراز. این چطوری می‌شود؟

 

مناقشه در مبنای مرحوم خویی (ره) و عدم امکان ابراز دو حکم با یک لفظ

پرسش: الان این «کل شیء» می‌تواند این دو تا را در بر بگیرد، چه اشکالی دارد؟

پاسخ: بله، اما «طاهرٌ» چه؟

     «طاهرٌ» هم مطلق است، هم طهارت ظاهری را شامل می‌شود هم طهارت [واقعی را].

     نگاه کنید! اگر خیلی چیزها را بخواهیم چشم‌پوشی کنیم، دیگر باید خیلی مسائل را بگذاریم کنار. حکم واقعی چیست که در حکم واقعی شما می‌گویید، همه می‌گویند، ما هم می‌گوییم... نه علم دخیل است نه جهل. خود شیء را جاعل می‌بیند و حکم می‌کند. حالا مصالحی دارد و آن مصالح خارج از این حکم است. در حکم ظاهری چیست؟ قوام حکم ظاهری، شک در حکم واقعی [است]. پس حکم واقعی باید باشد؛ خود این جاعل حکم واقعی را جعل کرده. پس چطوری می‌شود می‌خواهد خود این حکم ظاهری را جعل کند، یعنی ناظر به حکم واقعی خودش... با یک کلام. حالا ما چه اعتبار نفسانی بگیریم و چه ایجاد بگیریم. ایجاد هم یک معنای اعتباری است خیلی معنای... همان بحث حقیقت انشاء در این‌گونه اوامر، بعث و تحریک است. همین.

پرسش: مرحوم خویی رحمه الله علیه نگاهشان در وضع، بحث تعهد است. وضع تعهدی‌اند. یعنی ایشان می‌گوید اراده می‌کند متکلم و قائل است که در وضع، ما اراده داریم. لذا ایشان می‌گوید جعل را مولا انجام داده واقعیاً و ظاهریاً... [لفظ] را صرفاً یک مبرِز می‌گیرد.

پاسخ: جعل را کجا انجام داده؟

     در عالَم ثبوت... در عالَم واقع.

     این که فایده ندارد.

     جعل دست شارع است.

     بله. شارع هم گتره‌ای که جعل نمی‌کند. حکیم است، حالا هرکس که باشد. حکم واقعی، مجعولش چیست؟ خود شیء است. حکم ظاهری، مجعولش شک در آن است. پس مترتب است؛ این بعد از آن است.

     نگاه مرحوم خویی این است که اراده می‌کند آن جاعل، که این دو مرحله را به نظرم می‌رسد که آقای خویی قبول دارد، ولی می‌گوید این با لفظ ایجاد می‌شود.

     غرضم این است که امکان‌پذیر نیست. [خنده استاد] تصور در عالَم تصور، خیلی چیزها را انسان تصور می‌کند، محالات را هم تصور می‌کند. اما موجود می‌شود؟ این به این صورت، اصلاً محال است.

     ابراز به این صورت محال است یا [نامفهوم]؟

     ابراز با یک کلام... هر دو را... این «طاهرٌ» در حکم واقعی به خود شیء می‌خورد. این «طاهرٌ» در حکم ظاهری به شیء مشکوک می‌خورد. پس دو تا اعتبار است، دو تا مبرِز می‌خواهد.

     یعنی شما می‌فرمایید می‌شود استعمال لفظ در اکثر از یک معنا؟

     اینجا اصلاً بله... اصلاً نشدنی است. در بعضی جاها شدنی است، ما هم قبول داریم که می‌شود، اما اینجا نشدنی است. خوب تصویر کنید.

     به نحو ورود است رابطه‌شان... [نامفهوم] است لذا نمی‌شود.

     بله، اصلاً این می‌خواهد جعل کند دیگر. جعل را که قبول داریم. حالا ایجادِ، یا ابرازِ، هرچه هست یا بعث است، این جعل هست. این جعل در حکم واقعی چطوری است؟ خود شیء را نگاه می‌کند، مصالح را هم که در خارج از جعل [هست]، این حکم را بار می‌کند. در حکم ظاهری، نه، شک در آن است. حالا این چرا اشکال دارد؟ و صل الله علی... اللهم صل علی...

     فقط مؤید [نامفهوم]

     نه، ایشان می‌فرماید که دارد اشکال به مرحوم نائینی می‌کند که بنا بر مبنای ما می‌شود هم حکم واقعی را و هم حکم ظاهری را با یک جعل، جعل کرد.

     [نامفهوم]

     عرض ما این است که با این بیان ایشان هم نمی‌شود. نه با بیان ایشان می‌شود و نه با بیانات دیگر.

 

logo