1404/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعبندی استاد در صحیحه سوم زرارة و دلالت آن بر حجّیّت استصحاب/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / جمعبندی استاد در صحیحه سوم زرارة و دلالت آن بر حجّیّت استصحاب
جمعبندی صحیحه سوم زراره در باب حجّیّت استصحاب
بحث در رابطه با صحیحه سوم زراره بود که این روایت را مرحوم صاحب وسائل در دو جا نقلش کرده است. قسمت اولش را که خواندیم در باب دهم از خلل در نماز آورده است. روایت سوم. بله ببخشید اشتباه عرض کردم. این قسمت دوم را در باب دهم روایت سوم آوردند و قسمت اول را در باب یازدهم که حالا میخوانیم. یک مروری به این روایت میکنیم.
اهمّیّت بررسی سیاق روایات
ما عرض کردیم به طور کلی، باید سیاق روایات را بررسی کنیم که مفادش چیست. این یک. دوم هم اینکه در رابطه با بررسی سیاق، ارتباط هر روایتی را با روایات دیگر ابواب دیگر که از جهت گویش با همدیگر مناسبت دارند آنها را هم مدّنظر قرار دهیم. لذا یک رجوع این چنینی ما داریم به یکی دو باب در این باب خلل در نماز که خب این بحث در همین رابطه مطرح شده است. نکته اولی که باید به آن توجّه بکنیم این است که به هر حال صدر و ذیل، چند نکته را اینجا ما عرض میکنیم که دیگران هم فرمودند منتها آن چیزی که به ذهن قاصر میآید برای جمعبندی میخواهیم عرض بکنیم.
کاربرد «یقین» در روایت
نکته اول این است که صدر و ذیل روایت را که ملاحظه بکنید، این مطلب از کاربرد یقین استفاده میشود. چون لفظ «یقین» در چند جا، به کار گرفته شده است. در قاعده یقین. در استصحاب و یقین به برائت که مرحوم شیخ هم این را بیان کردند که در این روایت، مسئله یقین به برائت آمده است. که شخص وقتی که وارد عمل شد که چند جزء دارد، باید حالا یقین کند که آن عمل را درست انجام داده است. دلیلش این احراز است.
یقین به برائت و احراز تعبّدی
«قلت له: من لم يدر في أربع هو أم في ثنتين و قد أحرز الثنتين؟ قال: يركع بركعتين و أربع سجدات و هو قائم بفاتحة الكتاب و يتشهّد و لا شئ عليه» این در رابطه با آن دو رکعتی که شک بین دو و چهار است که اینها شکوک صحیحه است. بعدش هم عرض میکند که «إذا لم يدر في ثلاث هو أو في أربع وقد أحرز الثلاث» حالا خیلی ظهور ندارد این قسمت که آیا سوال زراره است یا فرمایش حضرت است. ولی به هر حال هرچه باشد این قاعده یقین به برائت از آن استفاده میشود. «قام فأضاف إليها أخری ولا شئ عليه» که این در روایت سوم باب دهم آمده است. این قسمت. «ولا ينقض اليقين بالشك، و لا يدخل الشك في اليقين،» خب همه اینها این نکته از آن استفاده میشود که میفرماید یقین به برائت ذمّه نسبت به چهار رکعت داشته باشد. خب این برائت، یقین به برائت دو جور است دیگر. یک وقت به صورت وجدانی است، یک وقت به صورت احرازی است. تعبّدی است. این هر دو... از این روایت آن احراز تعبدی استفاده میشود که در روایات دیگر به این صورت نیامده است. این نکته را میخواهیم عرض کنیم که حالا بعدا رویش تکیه میکنیم.
ظهور روایت در تقیّه
نکته دوم اینکه صدر و ذیل روایت ظهور ابتدایی در تقیه دارد. این را نمیتوانیم از آن چشمپوشی بکنیم. چون همین صدر را خواندم که فرمود «يركع بركعتين وأربع سجدات» خب نمیفرماید متصل یا منفصل. با هر دو سازگار است ظهور اولیهاش اتصال است. حالا گفته بشود که این با نظر اهل سنت است، خب اهل سنت هم همین را میگویند. بفاتحة الکتاب. اینکه دیگران هم فرمودند. ظهور ما نحن فیه هم همین طور است که خیلی بیشتر است که فرمود «إذا لم يدر في ثلاث هو أو في أربع وقد أحرز الثلاث قام فأضاف إليها أخری» این خیلی ظهور در اتصال دارد که همان یقین باید باشد یقین به برائت ذمه از چهار رکعت و این هم به این صورت است. به هر حال از این نمیتوانیم دست برداریم که این قسمت، به هر حال مخالف با روایات باب هشتم است.
مخالفت با روایات باب هشتم
حالا باب هشتم را میخوانیم. چند روایت در این باب، آمده است. «باب ۸: وجوب البناء علي الأكثر عند الشك في عدد الأخيرتين واتمام ما ظن نقصه بعد التسليم» این نظر صاحب وسائل است. «وعدم وجوب الإعادة بعد الاحتياط ولو تيقن النقص» خب روایت این است که حضرت به عمار ساباطی ظاهراً، امام صادق علیه السلام [میفرمایند]... «يا عمار أجمع لك السهو كله في كلمتين، متي ما شككت فخذ بالأكثر، فإذا سلمت فأتم ما ظننت أنك نقصت» یعنی در اینجاها، در این چند روایت در این باب، همهاش تسلیم است. میفرمایند که سلام بده بعد اضافه بکن که هم صریح است هم ظهور در رکعت مفصوله است که نماز را باطل نکن. روایت دومی «إذا شككت فابن علي اليقين، قال: قلت: هذا أصل؟ قال: نعم.» این همان یقین به برائت است که مرحوم شیخ هم اینجا استناد کردهاند.
تأیید روایات دیگر بر رکعت مفصوله
خب روایت سومی باز عمار ساباطی است که میگوید من از امام صادق علیه السلام چیزی از سهو در نماز را سوال کردم «فقال: ألا أعلمك شيئا إذا فعلته ثم ذكرت أنك أتممت أو نقصت لم يكن عليك شئ؟» که من چیزی به تو بگویم که بعداً که فهمیدی تمام کردی یا نقص کردی چیزی برایت نباشد؟ «قلت: بلی، قال: إذا سهوت فابن علي الأكثر» شک کردی بر اکثر بگذار. «فإذا فرغت وسلمت فقم فصل ما ظننت أنك نقصت» اینها دیگر صریح است. بر رکعت مفصوله است. «فان كنت قد أتممت لم يكن عليك في هذه شئ، وإن ذكرت أنك كنت نقصت كان ما صليت تمام ما نقصت» خب برای تیمن و تبرک دیگر این روایات، نوعاً هم صحیحه است اینها. در روایت بعدی هم دارد که «كلما دخل عليك من الشك في صلاتك فاعمل علي الأكثر، قال: فإذا انصرفت فأتم ما ظننت أنك نقصت» که باید این نکته را ما به آن توجه داشته باشیم که در شک بین سه و چهار، این روایات این را به صورت صریحاً میگویند که منطق امامیه است که باید تمام بکند و به صورت جدا این رکعت را بخواند. حالا باب نهم هم روایاتی دارد که مردد میکند بین یک رکعت ایستاده یا دو رکعت نشسته... حالا آن بحث دیگری است که آن فعلاً خیلی به آن کاری نداریم. پس این نکته را به آن توجه بکنیم که این روایت نمیتوانیم از این ظهورش دست برداریم.
نکته سوم: «لا تنقض» و حجّیّت استصحاب
نکته سوم، این «لا تنقض»، در این روایت صحیحه سوم زراره به مثابه دلیل و علت است برای اینکه رکعت چهارم را اضافه بکند. فرمود «قام فأضاف إليها أخری ولا شئ عليه، ولا ينقض اليقين بالشك» خب، یقین را به شک نقض نکنید و شک را در یقین داخل نکند و یکی را بر دیگری مخلوط نکند «ولكنه ينقض الشك باليقين» خب این نکته را باید به آن توجه کنیم که عرض کردیم که اشاره به قاعده یقین دارد اما تنها مفادش این نیست که بخواهیم مثلاً بگوییم احتیاط را بیان میکند به استصحاب توجه ندارد. که این را مرحوم شیخ فرمودند... نه. عرض ما این است که این دارد استصحاب را حجت میکند. اما چطور؟ آیا رکعت مفصوله را هم دلالت دارد؟ نه. که بعضی از این آقایون میخواهند این را هم از روایت استفاده کنند. میخواهیم عرض کنیم که نه. این استفاده نمیشود چطور این را درستش بکنیم؟ آن طور که روایت دارد باید پیش برویم دیگر. بله این «لا تنقض» در آن روایات دیگر نبود. در آن روایات، یقین بود. یقین به برائت ذمه بود.
کیفیّت اجراء استصحاب در روایت
خب ویژگی این روایت این است که این برائت ذمه به واسطه استصحاب حاصل میشود. برائت ذمه لازم است از آن واجب. این روایت دارد میفرماید که این برائت ذمه، با استصحاب هست. استصحاب چی؟ عدم اتیان به رکعت چهارم. شک در اتیان به رکعت چهارم، که شما این یقین به عدم اتیان به چهارم را با شک در اتیان به رکعت چهارم نقض نکن. مفاد نقض هم اعم است. که حالا بعضیها فرمودند با مفصوله نقض درست میشود. نه میخواهیم بگوییم مطلق است. هم رکعت متصله، اگر شخص نخواند و هم رکعت منفصله را اگر نخواند نقض حاصل میشود. این تعبیر نقض... اعم است از اینکه به این شکش اعتناء بکند و آن یقین به عدم رکعت چهارم را به آن اعتنایی نکند. این نکته را هم ما به هر حال استفاده میکنیم.
تبعیض در حجّیّت و مبنای عقلایی استصحاب
بنابراین خب منافات ندارد. نکته دیگر اینکه یک روایت یک مسئلهای را دارد بیان میکند یک جنبه دیگرش تقیهای هست و آن جنبه دیگرش را باید برویم سراغ روایات مسلم و به هر حال امام علیه السلام، محور فرمایششان حجیت استصحاب است.
پرسش: این فرمایشی که میفرمایید صرفاً در یک روایت، یک بخشش تقیهای باشد بخش دیگرش را ما اخذ بکنیم [نامفهوم] در حجیت است. یعنی به تعبیری حضرتعالی [نامفهوم] تبعض در حجیت را میپذیرید؟
پاسخ: عیبی ندارد. وقتی که این منطق، به هر حال دیگران هم قائلاند. اهل سنت هم به استصحاب هم قائلاند دیگر. وقتی که... یعنی تأکید به آن چه را که به آن باید پایبند بود و آن نکته چیزی که ما عرض کردیم آن هم اثبات میشود و آن این است که مسئله استصحاب، یک امر عقلائی است حضرت دارند به آن امر عقلائی که قاعده کلی هست دارند ارشاد میکنند و این بزرگواران هم فرمودند که این قاعده کلی است. خب این قاعده کلی از کجا استفاده میشود؟ جز اینکه باید مبنای عقلائی داشته باشد که این ضمیر، الف و لامها را عهد ذکری نگیریم. بگیریم... حضرت امام فرمودند چند مطلب را فرمودند این تازه اول کلام است! ما حضرت امام... ما اگر به هر حال این مسائل مبنایی را به نظر میرسد که نپذیریم نمیتوانیم از آن کلیت را استفاده بکنیم و آن این است که این مسئله استصحاب قاعده عقلائی است لذا میبینیم حضرت این طور میفرمایند که «ولا ينقض اليقين بالشك» یعنی یقین به چی؟ به عدم اتیان به اربعه. به شک در اتیان. «و لا يدخل الشك في اليقين» شک در عدم اتیان را در یقین به عدم اتیان داخل نکند «و لا يخلط أحدهما بالآخر، ولكنه ينقض الشك باليقين» خب این یک مسئله دیگر است «و يتم علي اليقين» مخصوصاً آن آخرش «[فيبني عليه،] ولا يعتد بالشك في حال من الحالات.» این هم نکته.
نکته آخر: عدم تفکیک بین یقین و متیقّن
نکته آخر این است که ما فرقی بین یقین و متیقن نفهمیدیم اینجا... که بگوییم تفکیک در این روایت لازم میآید بنا بر یک مطلب، به خود یقین بخورد... بعضی از... هم امام فرمودند هم بعضی از بزرگان. به هر حال یقین بداند که متیقن نمیشود. لا ینقض... نمیشود بگوییم این را به حالت میزند حضرت. «و لا ينقض اليقين بالشك» یعنی حالت یقین را با حالت شک نقض نکند و بعد پایینیاش را بگوییم به «متیقّن» میخورد! اینها همهاش یکی است. یقین بدون متیقن. شک بدون مشکوک اصلاً معنا ندارد. که حالا عرض کردم که اینها نکاتی هست که ما فرمایشات بزرگان را نقل کردیم از آن استفاده میشود یک مطلب روشن و آن حجیت استصحاب است و حضرت هم این را دارند محور قرار میدهند که در روایات دیگر، در آن باب هشتم، نیست. در باب دهم هم این طور نیست این بیشتر در باب ۱۱ هست.
جمعبندی و نتیجهگیری
بله این کلیت مطالبی هست که به ذهن میرسد که از این روایت ما استفاده میکنیم و ظهور روایت را هیچ گاه نباید از دست بدهیم و ظهور روایت در حجّیّت استصحاب است و اینکه حالا مقتضای استصحاب چیست را باید از جای دیگر ما استفاده بکنیم، مخصوصاً با آن کلیتی که حضرت فرمودند «و لا يعتد بالشك في حال من الحالات» که حالا جمعش با آن سهوی که در آن روایات عرض کردیم این است که وقتی که ذهنش به یک نقطه بیشتر متمرکز است همان را بگیرد و بنا را بر اکثر بگذارد و نماز را تمام بکند و بعدش مفصوله آن رکعت را بخواند. جمع بین این شک، و آن سهوی که در آن روایات هست به این صورت است که به نوعی در یک منطقه است که این قسمتش، قسمت تقیهای میشود به آن اعتنا نمیشود و آن قسمتی که دارند تأکید میکنند مسئله حجیت استصحاب را به آن ما عمل میکنیم که تعبیر تأکید هم عرض کردیم.
حالا انشاءالله روایت بعدی را عرض میکنیم و فرمایش مرحوم آخوند و آیتالله خویی را اگر تمام نشد جلسه فردا.