درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم غنا از نظر آیات
بحث ما در باره آیاتی است که با آنها بر حرمت غنا استدلال شده و ما میتوانیم آنها را تحت چهارعنوان جمع کنیم:
1: عنوان اول بنام: «لهوالحدیث»، یعنی چیزی که با آن بر حرمت غنا استدلال شده، و ما گفتیم استدلال با آن بستگی دارد که بگوییم میزان لغویت است نه حدیث.
به بیان دیگر: ما وقتی میتوانیم با این آیات بر حرمت غنا استدلال کنیم که میزان لغویت را بگیریم نه حدیث را.
2:عنوان دوم: «وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ» بنابراینکه شیطان صدا ندارد، و مراد از این صوت،همان مضامینی است که اتباع شیطان دارند.
3:عنوان سوم عبارت بود از: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»، بنابر اینکه غنا از مقوله لغو است.
4: عنوان چهارم:« قَوْلَ الزُّورِ» است، اگر کلمه « الزُّورِ» را به معنای شهادت زور بگیریم، آیه به درد ما نمیخورد، اما اگر ملاک زوراست و زور را هم به معنای معصیت بگیریم، غنا هم به حکم روایات ما معصیت است.
«علی الظاهر» توانستیم که آیات را در چهار عنوان جمع کنیم،عنوان اول کلمه:«لهو الحدیث».
عنوان دوم: «بِصَوْتِكَ»، بنابراین که شیطان صوتی ندارد، مراد اصوات اتباع شیطان است.
عنوان سوم:« لغویت» (وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ)،
عنوان چهارم: « قَوْلَ الزُّورِ»، بنابراینکه «غنا» هم معصیت است، البته دلیل مهم بر حرمت «غنا» روایات است، زیرا روایات فراوانی داریم که غنا را حرام کرده.
علاوه بر روایات، اجماع نیز داریم، چون همه فرق اسلامی اجماع دارند بر اینکه غنا حرام است ولذا ما بیش از این در باره حکم غنا بحث نمیکنیم.
ماهیت و حقیقت غنا چیست؟بحث دوم ما در باره ماهیت و حقیقت غناست و اینکه غنا چیست؟ در حدود دوازده تعریف برای غنا گفتهاند، و من از این دوازده تعریف، فقط سه تا را انتخاب کردهام، اولی مال شیخ انصاری است ،دومی مال شیخ محمد رضا نجفی اصفهانی است که در واقع هم مباحثه آیت الله حائری بوده، تعریف سوم را من تنظیم و انتخاب کردهام.
تعریف شیخ انصاریعرّف الشیخ الأنصاری بقوله:« الصوت المُرَجَّع فیه علی سبیل اللهو»[1]
صوتی که مرجع است، مُرَجَّع این است که صدا را در گلو بپچاند، یعنی صدا را در گلو برود و بیاید، این غیر از مدّ الصوت است، علی سبیل اللهو.
اشکال استاد سبحانی بر تعریف شیخ انصاریما نسبت به تعریف شیخ انصاری دو اشکال داریم:
الف؛ اشکال این است که جنبا شیخ انصاری، در غنا ترجیع لازم نیست، بلکه همین مقداری که مطرب باشد، کافی است ولو مرجع هم نباشد.
بنابراین، در «غنا» مدّ الصوت و ترجیع اصلاً لازم نیست، بلکه همین مقداری که در صوت تطریب باشد، یعنی رقص آور باشد، کافی است.
پس به این نتیجه میرسیم که کلمه مُرَجٌّع (در تعریف شیخ انصاری) زیادی در تعریف است ولذا ترجیع و مدّ الصوت لازم نیست،
ب؛ اشکال دوم این است که ایشان در تعریف خودش فرموده:« علی سبیل اللهو» این خودش مشکل است، لهو چیست، ایشان (شیخ انصاری) در واقع «غنا» را با یک کلمه مجمل تعریف کرده است.
پس تعریف شیخ انصاری دو اشکال دارد: اولاً؛ ترجیع لازم نیست. ثانیاً؛ اینکه در تعریف کلمه «علی سبیل اللهو» را آورده، این تعریف مجمل به اجمل است، چون ما نمیدانیم که لهو به چه میگویند، شیخ انصاری در باره «لهو» بیاناتی دارد و اینکه لهو چیست؟ آیا لهو آن است که انسان را از آخرت و یاد خدا باز بدارد، یا انسان را از نماز باز بدارد، چون همه گناهان چنین نیست که انسان را از آخرت باز بدارد. پس ما در نتیجه تعریف شیخ انصاری را کنار میگذاریم.
تعریف شیخ محمد رضا نجفی اصفهانی
عرّفه الشیخ محمد رضا النجفی الإصفهانی بقوله:« الغناء صوت الإنسان الذی من شأنه إیجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس.
من تعریف ایشان را معنی میکنم طبق معنی که خودش کرده، ایشان میفرماید:« الغناء صوت الإنسان» معلوم میشود که غنا مربوط به کبوترو مرغان خواننده نیست خوانندگی نیست، فقط صوت انسان است، این قید، قید خوبی است چون توجه پیدا کرده که غنا مربوط به انسان است، بعد میفرماید:« الذی من شأنه إیجاد الطرب»، چرا میگوید: «من شأنه»؟ چون گاهی ازاوقات کسانی در مجلس آدمهای نفهم و جاهل وجود دارند که هر چه هم کسی طبل و دایره بزند، اصلاً برای او حالت طرب دست نمیدهد، میگوید میزان «من شأنه» است ولو نسبت به این آدم ایجاد طرب نکند، این هم قید خوبی است (الذی من شأنه إیجاد الطرب) یعنی فعلیت لازم نیست، بلکه شأنیت کافی است.
بعداً می فرماید مراد از طرب این است که آنچنان در انسان خفت ایجاد کند که کأنّه این آدم، آدم مست و بی عقل ندارد، بله بعضی از مطربها آنچنان مینوازند که عقل انسان را میربایند و انسان میشود مست و بی عقل.
ما نسبت به این فراز از تعریف ایشان اشکال میکنیم و میگوییم شما مراحل بالای غنا را در نظر گرفتهاید و طبق آن غنا را تعریف نمودهاید و حال آنکه غنا برای خودش مراحل و مراتبی دارد و بسیاری از مراتب غنا به آن حد نیست که عقل انسان را برباید و انسان بشود مست و بی عقل، بلکه انسان عقلش سر جایش است و حالت مستی هم برای او دست نمیدهد، غایة ما فی الباب یکنوع خفت در خودش احساس میکند.
البته خودش چنین تعریف میکند و میفرماید طرب این است که آنچنان در انسان خفت ایجاد کند که بشود مثل انسان بی عقل و مجنون، البته این (مرتبه بالا) در بعضی از غنا ها ممکن است باشد، اما همه غنا ها این گونه نیستند.
نقطه ضعف تعریف ایشان (شیخ محمد رضا نجفی اصفهانی) این است که ایشان طرب را معنی میکند به اینکه در انسان آنچنان ایجاد خفت کند که کأنّه عقل خودش را از دست داده.
آنگاه میفرماید:« بتناسبه» ضمیر «بتناسبه» به صوت بر میگردد، بعد تناسب را به زبانی فارسی معنی میکند « زیر و بم» یعنی گاهی صدا را پایین میبرد و گاهی صدا را بالا میبرد (بزیره و بمه).
این تعبیر نیز نقطه ضعف تعریف ایشان است، ضمیر «بتناسبه» را به صوت بر گرداند، صوت تناسب داشته باشد، یعنی برود بالا و بیاید پایین، گاهی صدا را بلند کند و گاهی پایین بیاورد، این نقطه از تعریف ایشان نیز ضعف دارد، چون غنای طرب، قائم با « زیر وبمه» نیست، بلکه گاهی حسن صوت هم مدخلیت دارد، مثل اینکه اگر کسی انکر الأصوات باشد، زیر و بم او اثر ندارد و طرب نمیآورد.
بنابراین،ما به تعریف این بزرگوار (که نابغه بوده) دو ایراد گرفتیم:
الف؛ ایجاد الطرب، طرب را معنی کرده به آن مرتبه و مرحله بالایش، و حال آنکه طرب برای خودش مراحل و مراتب دارد.
ب؛ ثانیاً تناسب را به صوت برگردانده، معنی کرده به « بزیره و بمه»، و حال آنکه زیر و بم مدخلیت دارد، علاوه برآن حسن صوت هم مدخلیت دارد.
بله، کلمه آخر تعریف ایشان خوب است که فرموده:« لمتعارف الناس».
و الطرب هو الخفّة الّتی تعتری الإنسان فتکاد أنّ تذهب بالعقل و تفعل فعل المسکر لمتعارف الناس أیضاً
و یتحصل من هذا التعریف، لزوم وجود أمور فی صدق الغناء مضافاً إلی اختصاصه بصوت الإنسان.
الأول: إیجاد الطرب.
الثانی: الطرب عبارة عن الخفّة الّتی تکاد أن تذهب بالعقل کالمسکر.
الثالث: المیزان فی إیجاد الطرب متعارف الناس علیه، فلا اعتبار بمن هو کالجماد، کما لا اعتبار بمن یطرب بأدنی سبب.
الرابع: أنّ سبب الطرب هو تناسب الصوت.
تعریف استاد سبحانی«صوت له رقّة وحُسن ذاتیّ من شأنه إیجاد الطرب لمتعارف الناس»
ما در این تعریف خود، چهار قید بیان کردیم:
1:« صوت له رقّة»، صدای باشد که رقیق (رخیم) باشد، رقت در مقابل غلظت است.
2:«حُسن ذاتیّ» خودِ صدا نیز زیبا باشد
3:« من شأنه إیجاد الطرب»
4:«لمتعارف الناس»
البته من در این تعریف از بزرگان استفاده کردهام، دوازده تعریف برای غنا کرده اند، این تعریف، تعریف جامع است.
اولاً، صوت رقیق باشد، یعنی صوت غلیظ نباشد. ثانیاً، حسن ذاتی داشته باشد. ثالثاً، من شأنه ایجاد الطرب باشد.
رابعاً،« لمتعارف الناس» یعنی برای متعارف مردم طرب آور باشد.
مرحوم آیت الله بروجردی در باره «غنا» یک مبنای دیگری داشت و میفرمود هر صدایی که مناسب با مجالس معصیت است، آن غناست، تعریفش این بود، یعنی ما دو نوع صدا داریم، یک صدا داریم که مناسب با مجالس معصیت است، یک صدای داریم که مال مجالس معصیت نیست.
این تعریف هر چند تعریف خوبی است،اما تعریف علمی نیست، تعریفی است که فقط به درد «توضیح المسائل» میخورد، یعنی باید در «توضیح المسائل» بنویسیم که غنا به آن صدایی میگویند که مناسب با مجالس معصیت است، اما این تعریف به درد کتاب علمی نمیخورد.
گاهی از اوقات ایشان (آیت الله بروجردی) تعریف دیگری داشته و میگوید هر صدایی که مناسب مجالس آوازه خوانی است، این تعریف نیز تعریف خوبی است، منتها تعریف علمی نیست، فقط به درد «توضیح المسائل» میخورد.
اما ما اگر بخواهیم برای «غنا» یک تعریف علمی ارایه بدهیم که دارای جنس و فصل باشد، باید بگوییم:
«الغناء صوت له رقّة، حُسن ذاتیّ من شأنه إیجاد الطرب لمتعارف الناس».
آخرین مطلب این است که هر انسانی غنا را از غیر غنا درک میکند و تشخیص میدهد، منتها مهم همان طرب است، اگر واقعاً ایجاد طرب کند، معلوم می شود که این غناست.
البته مجالس روضه خوانی هم مسئله دیگری است که آیا در «غنا» مضمون هم گمراه کننده باشد یا حتی اگرمضمون هم مضمون قرآنی باشد فرق نمیکند، میزان خودِ صوت است، مضمون کافی نیست، مضمون میخواهد خوب باشد، یا مضمون بد باشد.
البته ما در اینجا دوتا مخالف درایم، یک مخالف مرحوم فیض است، مخالف دیگر مرحوم سبزواری است، آقایان آن را در کتاب مکاسب شیخ خواندهاند ولذا تکرار آن درست نیست.