1404/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
نظریّه ی عُلماء در مورد بلوغ یا همان عبارت «مَن بَلَغ» در بحث تسامح در أدلّه ی سُنَن/أصالة البراءة /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /نظریّه ی عُلماء در مورد بلوغ یا همان عبارت «مَن بَلَغ» در بحث تسامح در أدلّه ی سُنَن
در جلسه گذشته در بحث «تسامح در أدلّه ی سُنَن»، أخْبار «مَن بَلَغ» را بیان نمودیم. در این جلسه بررّسی و بیان أقوال فقهاء در مورد این أخْبار خواهیم پرداخت.
ادامه ی بحث «تسامح در أدلّه ی سُنَن»:
نظریّه ی عُلماء در مورد بلوغ یا عبارت «مَن بَلَغ»:
نظر ما: «البلوغ» (مَن بَلَغَه)، چهار مِصْداق دارد:
۱. «بَلَغَ عَمَلٌ واجبٌ بسَنَدٍ صحیحٍ لَه ثواب».
۲. «بَلَغَ عَمَلٌ مُسْتَحبٌّ بسَنَدٍ صحیحٍ لَه ثواب».
۳. «بَلَغَ عَمَلٌ واجبٌ بخَبَرٍ ضَعیفٍ لَه ثواب».
۴. «بَلَغَ عَمَلٌ مستحبٌّ بخَبَرٍ ضَعیفٍ لَه ثواب».
وقتی «بَلَغَ» مُطْلق است که در نتیجه چهار مِصْداق دارد، معنا ندارد که ما بدون دلیل فقط یک مِصْداق (مورد سوم) را أخْذ کنیم.
مراد حضرت از «مَن بَلَغَه» مورد اوّل و دوم است. لذا حضرت می فرماید «سَنَد صحیح» اگر «مخالف با واقع» باشد نیز دارای ثواب است. علاوه بر آن این روایات در محیطی آمده که «خبر ضعیف»، در واقع «حُجَّت» نیست. پس معنا ندارد که این روایات را تفسیر به «خبر ضعیف» کنیم.
نکته: «سَنَد صحیح» لزوماً معنایش «مطابقت با واقع» نیست.
نظر مرحوم مراغي (ره): این روایات در واقع آمده تا «أسْناد» را «صحیح» کند. لذا معنای روایت «مَن بَلَغ» این می شود که اگر روایتی آمد که مکلّف نمی داند سَنَدش «صحیح» است یا «ضعیف»، این روایات «مَن بَلَغ» به آن روایت مَشکوک السَّنَد، «حُجّیَّت» می بخشد.
إشْکال به این فرمایش: این فرمایش بسیار بعیدی است. لِسان روایات «حُجّیَّت»، غیر از لِسان روایات «مَن بَلَغ» است. لِسان روایات «حُجّیَّت» میفرماید: «إلغاء خِلاف» کن. «قوله قولي ما أدّیا عَنّي فعَنّي یُؤَدّيان». امّا در روایات «مَن بَلَغ» گفته شده ولو رسول خدا (صَلّی الله علیه و سَلَّم) نفرموده باشد! و چیزی که حضرت نفرموده که «حُجَّت» نمی شود. در واقع لِسان روایات «مَن بَلَغ» بیشتر نشانه ی «سَلْب حُجّیَّت» است تا نشانه ی «إعْطای حُجّیَّت».
نظر مرحوم شیخ أنْصاري (ره): روایات «مَن بَلَغ» نَه «جَعْل حُجَّیّت» میکند و نَه «جَعْل إسْتِحْباب» می کند؛ بلکه فقط « إعْطاءُ الثّواب عَلَی الإنْقیاد» می کند.
توضیح ذلک: گاهی «ثواب» بر «عَمَل» است و گاهی «ثواب» بر «جَوانب» است. اگر «ثواب» بر «عَمَل» مُترتّب شد، معلوم می شود آن «عَمَل» در واقع «مُسْتَحَبّ» است. امّا اگر «ثواب» بر «جَوانب» مُترتّب شد مثل طَلَب قول رسول الله (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم)، حاکي از آن است که از طرف خداوند متعال به مکلّف «مُزْد» داده می شود بدون این که آن عَمَل «مُسْتَحَبّ» باشد. ما «روایات بَلَغ» را که بررّسی می کنیم متوجّه می شویم که «ثواب» بر «جوانب» مُترتّب است نَه بر خود «شيء» یا «عَمَل».
تقریباً نظر ایشان درست است. بعد از نظر ما، نظر ایشان درست است.
نکته: مرحوم شیخ أنْصاري (ره) در «روایات» دقّت بیشتری به خرج داده است.
نظر مرحوم آخوند خُراساني (ره):
اوّلاً: جهات بر دو قِسْم است:
الف) «جهات تَعْلیلیّة»
ب) «جهات تَقْییدیّة»: مثل: «ماءُ البِئْرِ واسِعٌ؛ لاتُفْسِدُه الشّيء». در اینجا «ماءُ البِئْرِ» در واقع «موضوع» است.«واسِعٌ» هم «جهات تَقْییدیّة» آن است. این نوع «جهات» در «موضوع» أخْذ می شوند.
این روایات «جهات تَعْلیلیّة» دارند و معنا ندارد این نوع جهات را که «مُتأخِّر» است را در «موضوع» أخْذ کنیم. یعنی نباید «علّت» را در «موضوع» أخْذ کنیم. اگر مکلّف عَمَلش را به نیّت «رَجاءَ أنّه مأمورٌ» آورده بود ثواب مربوط به «جهات تَعْلیلیّة» بود. امّا مکلّف عَمَلش را به این نیّت نیاورده بلکه فقط نَفْس عَمَل را آورده و این فقط مُحَرِّک است و «جهات تَعْلیلیّة» را در «موضوع» أخْذ نمی کنند.
ثانیاً: در یک روایت «هِشام بن سالم» عبارت «فعَمِلَه کان أجْرُ ذلک لَه» آمده. و از کلمه ی «ذلک» به کلمه ی «عَمَل» بر می گردد. در حالی که شما فرمودید «ثواب» مربوط به «رَجاء» است نَه عَمَل؛ و این خِلاف است.
إشْکال به نظر مرحوم آخوندخُراساني (ره):
إشْکال به دلیل نخست فرمایش ایشان: این فرمایش شما نتیجه اش به نوعی «إجْتهاد در مقابل نَصّ» است! از صدر این روایات که مثلاً «شيء مِن الثواب» در آن آمده، «رَجاء» فهمیده می شود و به نیّت «رَجاء» آوردن سَبَب نمی شود که آن عَمَل «مُسْتَحَبّ» باشد.