« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1404/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

الخامس: «حدیثُ الحِلّ الثّاني_تقریر الثّاني» و السّادس: «حدیثُ إطْلاق الأشْیاء»/أصالة البراءة /الأصول العمليّة

 

موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /الخامس: «حدیثُ الحِلّ الثّاني_تقریر الثّاني» و السّادس: «حدیثُ إطْلاق الأشْیاء»

 

در جلسه ی گذشته تقریر نخست حدیث «حِلّ الثاني» را بیان نمودیم. در این جلسه در ادامه بحث ادله روایی أصل برائت، به بیان «تقریر دوم» این روایت، و همچنین به بیان و بررّسی «حدیث ششم» یعنی «حدیث إطْلاق الأشْیاء» خواهیم پرداخت.

 

خلاصه ی درس گذشته:

بیان چکیده ی روایت حلّ دوم:

«کلّ ما کان فیه حلال وحرام فهو لک‌ ‌حلال حتّی تعرف الحرام منه بعینه فتدعه بعینه»[1] .

مرحوم شیخ أنْصاري (ره): این روایت را می توان دو جور معنا کرد:

الف) ما «جنس قریب» را أخْذ کنیم. مثلاً بگوییم «شُرْب التُّتُن» أو أکْل لَحْم الإرْنَب، فیه إحْتمال الحِلّیّة و الحُرْمَة فهو لک‌ ‌حلال حتّی تعرف الحرام منه بعینه فتدعه». نتیجه این که این روایت را بر «شُبَهات حُکْمیّة» مُنْطَبق کنیم.

إشکال بر این معنا:

اوّلاً: ظاهر روایت، «فِعْلیَّةُ الحِلّیَّة و الحُرْمَة» می باشد نَه «إحْتمالُ الحلال و الحرام».

شاهد قرآني: ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ﴾[2]

ثانیاً: هر جا کلمه ی «بعِیْنه» آمده باشد، در مورد «شُبَهات موضوعیّة» هست.

ثالثاً: اگر مراد «شُبَهات حُکْمیّة» باشد، باید می فرمود: «حتّی تَعْلَم» نَه «حتّی تَعْرف»؛ زیرا «عَلِمَ» در «کُلّیّات» به کار می‌ رود و «عَرِفَ» در «جُزئیّات».

إنْ قُلْتَ: شما سابقاً گفتید گاهی «عِلْم» گفته شده ولی «عِرفان» إراده می کنند. چه می شود در اینجا عکس این مطلب را بگوییم؟ یعنی «تَعْرِف» گفته شده ولی ما «عِلْم» إراده کنیم.

قُلْتُ: در لُغَت عرب، گاهی اوقات «عِلْم» را به معنای «عِرفان» أخْذ کرده اند. امّا برعکس را نَه؛ یعنی «تَعْرِف» را به معنای «عِلْم» نمی‌ گیرند.

 

تقریر دوم حدیث «حِلّ الثاني»:

در این روایت، «جنس قریب» را أخْذ نکنیم. بلکه «جنس بَعید» را أخْذ کنیم. مثلاً بگوییم ما یک «شُرْب» یا «لَحْم» حلال داریم؛ مثل: «ماء» و «لَحْمُ الغَنَم المُذَکّی» و یک شُرْب» یا «لَحْم» حرام داریم؛ مثل: «خَمْر» و «لَحْم الخِنْزیر». و یک «شُرْب» یا «لَحْم» مردّدی نیز در این بین داریم؛ مثل: «تُتُن» و «لَحْم الإرْنَب». پس معنای روایت مذکور این می‌شود که مثلاً: «شُرْب ماء» یا «أکْل لَحْم الغَنَم المُذَکّی» قطعاً حلال است و «شُرْبُ الخَمْر» یا «أکْلُ لَحْم الخِنْزیر» یقیناً حرام است. و نسبت به «شُرْب التُتُن» یا «أکْل لَحْم الإرْنَب» به حُکْم این روایت «برائت» جاری می شود و لذا جایز است.

با این معنا إشکال نخست از إشکالات سه گانه حَلّ می‌ شود؛ زیرا دیگر حُکْم «قطعي» شد نَه «إحْتمالي». امّا دو إشکال دیگر سر جای خود باقیست.

مرحوم شیخ أنْصاري (ره) علاوه بر إشکالات سه گانه، بر تقریر دوم دو إشکال دیگر نیز إیراد فرمودند:

الف) حرف «الف و لام» در این روایت، «الف و لام عَهْد» است. «الف و لام» کلمه ی «الحرام» در عبارت «حتّی تَعْرفَ الحرام» یعنی آن حرامی قَطْعي مَعْهودی که «خَمْر» باشد نَه «تُتُن» غیر مَعْهود.

ب) «تقسیم» باید «مَبْدأ شک» باشد. امّا در اینجا اینگونه نیست. «شُرْب الماء» حلال است و «شُرْب الخَمْر» حرام است؛ پس مکلّف شک دارد در مورد «شُرْب التُتُن». و این ها چه إرتباطی با هم دارند؟! بنابراین این روایت در «شُبَهات حُکْمیّة» از «حُجّیَّت» افتاد.

داستان دیگر روایت:

مقدّمه: برای درست کردن پنیر امروزه راه‌های متفاوتی وجود دارد. امّا پنیر سنّتی و اصیل که بعضاً امروزه نیز در برخی از جاها تولید و تهیّه می‌ شود این گونه است که شیر را می‌ جوشانند و می‌گذارند تا سرد شود. وقتی که آن شیر سرد شد، باید کاری کنند که ببندد. لذا برای این کار، شیر را مایه می‌ زنند. در شکم بُز، مادامی که هنوز عَلَف خوار نشده، مایه ی سفیدی وجود دارد که عرب به آن «إنْفَحه» می گوید. «إنْفَحه» را به شیر می‌ زنند تا ببندد و تبدیل به پنیر شود. به این صورت که بعد از ذِبْح بُزغاله، این «إنْفَحه» را از شکم بُزْغاله بیرون می آورند و لای دستمالی که آب آلود و تَنظیف است می گذارند و می فِشارند و بعد به شیر می زدنند تا آن شیر ببندد و تبدیل به پنیر شود.

سابقاً در مدینه ی مُنَوَّره «إنْفَحه» را هم از «بُزغاله ی مُذَکّی» و هم از «بُزْغاله ی مِیْته» می گرفتند و لذا این موجب شک سائل در «حدیث جُبُن» (پنیر) شده بود که خوردن پنیری که مکلّف شک کند مایه اش از بُزْغاله ی مِیْته تهیّه شده جایز است یا نَه. حضرت هم جواب کلّي دادند و فرمودند تا جایی که یقین نداری چیزی بعِیْنه حلال است یا حرام، بر تو جایز و حلال است.

امّا در اینجا مشکلی هست که موجب می‌ شود استدلال به این روایت برای «برائت»، دچار چالش شود و آن این است که در فقه شیعه، پنیر تهیّه شده از «إنْفَحه» بُزْغاله ی «مِیْته» هم جایز و حلال است. پس إسْتدلال این روایت برای «برائت»، «سالِبةٌ بإنْتِفاء الموضوع» است.

 

۶. «حدیث إطْلاق الأشْیاء»:

بیان روایت مذکور:

«رُوِيَ عن الصّادق ‌(علیه السّلام) ‌أنّه قال: کلُّ شیءٍ ‌مُطْلَق، حتّیٰ یَرِدَ فیه نَهْيٌ»[3] .

این روایت از «مُرْسَلات» مرحوم شیخ صَدوق (ره) می‌ باشد.

انواع «مُرْسَلات» مرحوم شیخ صَدوق (ره):

الف) مُرْسَلاتی که با «رُوِيَ» شروع می شود: گفته شده این نوع «مُرْسَلات»، حُجّت نیست و ارزش و إعْتبار ندارد.

ب) مُرْسَلاتی که با «قال» شروع می شود: گفته شده این نوع «مُرْسَلات»، با ارزش و مُعْتَبَر است.

از نظر ما پذیرش هر دو نوع مُرْسلات مُشکل است؛ زیرا باید ببینیم مرحوم شیخ صَدوق (ره) که مُطْمَئن شده از کجا إطْمینان یافته؟

الف) از «أسْماء راویان» مُطْمَئن شده: اگر این طور باشد، شاید از راویانی نَقْل روایت کرده که نزد ما مورد «جَرْح» هستند و «ثِقِه» نیستند.

ب) از «قَرائن خارجي» إطْمینان پیدا کرده: اگر این طور باشد، این «قَرائن» برای خودِ مجتهد یعنی خودِ مرحوم شیخ صَدوق (ره) حجت است نه برای دیگران.

این مُرْسله را مرحوم شیخ أنْصاري (ره) و مرحوم آخوند خراساني (ره) هر کدام یک جور معنا کرده‌ اند:

مرحوم شیخ أنْصاري (ره): «کُلُّ شيءٍ [مَجْهول الحُکْم کالتُّتُن] مُطْلَق [أي: مُباحٌ ظاهِراً] حتّی یَرِدَ [أي: حتّی یَصِلَ] فیه [أي: المجْهول] نَهْيٌ». اگر این روایت را این طور معنا کنیم، مربوط است به «شُبَهات حُکْمیّة تَحْریمیّة».

مرحوم آخوند خراساني (ره): «کُلُّ شيءٍ [بما هو هو ذاتُ الشّيء لا بما هو مجهول الحُکْم ] مُطْلَق [مُباحٌ واقعاً لا ظاهِراً] حتّی یَرِدَ [أي: حتّی یَصْدُرَ قَلَمُ التَّشْریع] فیه نَهْيٌ».

مرحوم آخوند خراساني (ره) مسأله را بُرده اند به مسأله ی دیگری به نام «هَل الأصْلُ في الأشْیاء الإباحَة أو الحَظْر» ولی مرحوم شیخ أنْصاري (ره) این مسأله را امروزی بحث کرده و روی ما نحن فیه یعنی مسأله ی «بَرائت و إشْتِغال» بُرده اند.

به نظر ما اگر کمی دقّت کنیم، متوجّه خواهیم شد که حقّ با مرحوم شیخ أنْصاري (ره) است؛ زیرا:

اوّلاً: مرحوم شیخ أنْصاري (ره) بر خلاف مرحوم آخوند خراساني (ره)، کلمه ی «یَرِدَ» را به معنای «یَصِلَ» گرفته. در قرآن کریم در مورد کوچ حضرت موسی (علیه السّلام) از تهدید به قَتْل از مصر به سمت «مَدْیَن» می فرماید:

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ﴾[4]

عبارت شریف «وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ» در این آیه ی شریفه یعنی «وَصَلَ مَاءَ مَدْيَنَ».

ثانیاً:کلمه ی «یَرِدَ» به دلیل «مُضارع» بودن و همچنین کلمه ی «حتّی» قرینه است بر این که این نهضت تا روز قیامت، ادامه دارد. امّا طبق معنای صَدَرَ که مرحوم آخوند خراساني (ره) معنا کرده فقط مُنْحَصِر می شود به قبل از زمان خاتم الأنْبیاء (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم).

 


logo