1404/06/26
بسم الله الرحمن الرحیم
ادلّه ی روایی اصل برائت: الحديث الأوّل: حديث الرّفع/أصالة البراءة /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /ادلّه ی روایی اصل برائت: الحديث الأوّل: حديث الرّفع
در جلسه گذشته آیات مربوط به إسْتدلال بر «قُبْح عِقاب بلابیان» از «أدلّه ی برائت» را بیان کردیم در این جلسه در ادامه بحث «أدلّه ی برائت»، به «سُنّت» یا همان «أدلّه ی روایي» برائت خواهیم پرداخت.
«سُنَّت یا أدلّه ی روایي اصل برائت»:
۱. «حدیث رَفْع»:
«رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، و ما اکرِهُوا علَیهِ، و ما لا یعلَمونَ، و ما لا یطیقونَ، وما اضطُرُّوا إلَیهِ، و الحَسَدُ، و الطِّیرَةُ، و التَّفکرُ فی الوَسوَسَةِ فی الخَلقِ ما لم ینطِقْ بِشَفَةٍ»[1] .
جهات بحث این روایت:
اوّلاً: باید متون این روایت را بررّسی کرد. این روایت در ابواب مختلف آمده. و ما سه باب را ذکر می کنیم. سه روایت است که روایت نخست «صَحیحة»، روایت دوم «مَرْفوعة» و روایت سوم «ضعیف» است.
سَنَد روایت صَحیحة: «رَوی الصَّدوق في التوحید و الخِصال عن أحمد بن محمّد بن یَحیی عن سَعْد بن عبدالله قميّ، عن یعقوبَ الیَزید عن حَمّاد بن عیسی عن حَریز بن عبدالله بن سَجِسْتاني عن أبی عبدالله (علیه السّلام): رُفِعَ عن أمّتي...».
سَنَد روایت مَرفوعة: «رَوَی الکُلیني عن حسین بن محمّد عن أحمد بن النَّهدي رَفَعَه... عنه (صلّی الله علیه وآله وسلّم): وُضِعَ الأُمَّتي تِسْعةُ الخِصال...»[2] .
«رَفَعَ» إصْطِلاحی در «علم رِجال» است. أهْل سُنّت «رَفَعَ» را به معنای «أَسْنَدَه إلی النَّبي (ص)» می گیرند. امّا در بین علمای شیعه «رَفَعَ» را در جایی به کار می برند که کلمه ی «مَرْفوعه» در وارد شده باشد. معلوم می شود که در اینجا راوي بین خود و امام معصوم (علیه السّلام)، واسطه ها را حذف کرده است.
سَنَد روایت ضعیف: «رَوَی أحمدُ بن محمّد بن عیسی (رئیسُ القُمّیین) في نوادِره عن أسماعیل الجُعْفي سَمِعْتُه یقول وُضِعَ هذه الأُمّة سِتّة الخِصالٍ ...»[3] .
نکته: بین «أحمدُ بن محمّد بن عیسی» تا «أسماعیل الجُعْفي» فاصله بسیار است.
مِن حیث المجموع اگر حساب کنیم، این روایت با این که سه جور نَقْل شده ولی «مُتضافِر» است لذا می تواند حُجّت باشد.
ثانیاً: فرق است بین «رَفْع» و «دَفْع».
رَفْع: قرآن کریم رفع را در جایی به کار می بَرد که آن شيء قبلاً «موجود» بوده باشد.
﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۚيُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ﴾[4]
دَفْع: یعنی «مُقْتضي» موجود است ولی شيء هنوز موجود نشده.
﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ﴾[5]
ثالثاً: «مُتِعَلَّق رَفْع» در اینجا چیست؟ «مُتِعَلَّق رَفْع» باید یک «أمْر وجودي» باشد. بابراین «رَفْع» بر یک «أمْر وجودي» تَعَلُّق می گیرد.
برخی ها آمده اند چیزی را در تقدیر گرفته اند و گفته اند خداوند متعال مثلاً «أثر ما لا یَعلمون» را بر می دارد. این درست نیست. خداوند متعال بر اساس «إراده ی إسْتِعْمالي»، خودِ «موارد رَفْع» در حدیث «رَفْع» را بر می دارد؛ هر چند از نظر «إراده ی جّدي» خداوند باید حتماً چیزی را در تقدیر گرفت. چون مثلاً إلی ما شاء الله «حَسَد» هست! البته فرق است بین «إراده ی إسْتِعْمالي و إراده ی جِدّي». بنابراین کسانی که چیزی را در تقدیر میگیرند، خَلْط کرده اند بین «إراده ی إسْتِعْمالي» و «إراده ی جِدّي».
در این که اینجا چه چیزی در تقدیر است، سه قول است:
قول نخست: «مؤاخذه» در تقدیر است.
إشکال مرحوم بروجردي (ره) به این قول: «مؤاخذه» یک «أمْر تکویني» است لذا چنین أمْری غیر قابل رَفْع است.
جواب به این إشکال ایشان: بله؛ «أمْر تکویني» قابل رَفْع نیست ولی اگر اساس همین أمر تکویني، یک «أمْر تَشْریعي» باشد،(مثل جایی که إطْلاق روایت، در وهله ی اوّل هم حالت عِلْم و هم حالت جَهْل را بگیرد، و بعد إطْلاق روایت فقط حالت جَهْل را شامل شود)، مؤاخذه قابل رَفْع خواهد بود. البته ما قول نخست را قبول نداریم ولی این إشکال را بر آن وارد نمی دانیم.
قول دوم: «أثر مناسب» هر یک از موارد ذکر شده در حدیث رَفْع در تقدیر است.
قول سوم: «جمیع آثار» در تقدیر است.
دو قول أخیر را در جلسه ی آینده بیان خواهیم کرد.