« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1404/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

مکتب جبر مادّی/مکتب های جبری گری /مسأله ی جبر و تفویض

 

موضوع: مسأله ی جبر و تفویض/مکتب های جبری گری /مکتب جبر مادّی

 

در جلسه ی گذشته «جَبْر فَلْسَفي» از مباحث «جَبْر و تَفْویض» را بیان نمودیم در این جلسه به بیان «جَبْر مادّي» خواهیم پرداخت.

 

ج) «جَبْر مادّي»:

این نوع جَبْر، توسط غربی‌ ها مطرح شده. بر خلاف «جَبْر فَلْسَفي» که برخی از فلاسفه از طریق «دلایل غیبي» مانند: إراده ی أَزَلي، علم خداوند متعال و... برای جَبْر خود را دلیل أقامه کرده اند، غربی‌ ها به عوامل و دلایل غیبي برای إثْبات جَبْر خود متوسّل نشده اند و به أبْزار خود مثل بررّسی شخصیّت انسان به نام «مُثلَّثُ الشَّخْصیّة» متوسّل شده اند.

توضیح ذلک:

«شخْصیّت انسان» چه بخواهد و چه نخواهد، در سه مرحله به «کمال» می‌ رسد:

مرحله ی نخست: «وِراثت»: آنچه پدر و مادر علاوه بر ویژگی های جسماني از روحیّات و خصوصیّات خود را نیز به وسیله ی انتقال «ژِن» خود، به فرزند خود مُنْتقل می‌ کنند. بنابراین مثلاً اگر پدر و مادر سخاوت داشته باشد فرزند او نیز سخاوت دارد. لذا بر اساس تجربه بر ما چنین ثابت شده.

مرحله ی: «فرهنگ»: یعنی مثلاً فرزند وقتی در یک محیطی مانند دانشگاه وارد می‌ شود کم کم فرهنگ دانشگاه به خورد أفْکار و رفتار دانشجو داده و حُکْم فرما می‌ شود. بنابراین استاد اگر فرض الهی باشد شاگرد نیز الهی می شود و اگر فرد مادّي گرا باشد، شاگرد هم مادّي گرا می شود.

مرحله ی سوم: «محیط»: انسان در هر محیطی قرار بگیرد خواه یا ناخواه آثار آن محیط روی او أَثَر بسزایی می‌ گذارد و معمولاً با آن محیط خو می گیرد. مثلاً اگر محیطی باشد که اخلاق در آن ترویج می‌شود انسان اگر در آن محیط قرار بگیرد فرد با اخلاقی خواهد شد.

بنابراین اگر این سه ضلع و سه مرحله از نظر نتیجه با هم یکسان باشد نزاعی در این إدّعاء نیست. امّا اگر این سه ضلع مختلف باشند قَهْراً آن ضلعی که أقْوی باشد مُؤثّر است و دو ضلع باقیمانده از دور خارج می‌ شود. نتیجه این که این چون این سه ضلع و سه مرحله دست خود انسان نیست، جَبْر ما (جَبْر مادّي) ثابت می‌ شود!

إشکال به «جَبْر مادّي»:

أوّلاً: شما آمده‌ اید فقط «عوامل بیروني و خارجي» را مورد بررّسی قرار داده‌ اید و طبق آن حکم کرده‌ اید در حالی که انسان «عوامل دَروني» هم دارد که در شخْصیّت انسان بسیار مُؤثّر است. مثلاً علاقه به مال و ثروت مانند «قارون» یا علاقه به مَقام و مَنْسَب مانند «فرعون» یا علاقه به مسائل جِنْسي چیزی است که از دَرون انسان سرچشمه می‌ گیرد و این در شخصیّت انسان تأثیر گذار است.

ذکر این نکته ضروری است که این عوامل ذکر شده، برگرفته از دَرون انسان است که خداوند متعال به گُواه آیات قرآن کریم در دَرون و ذات بشر نهادینه کرده نَه این که برگرفته از آن سه ضلع (یعنی وِراثت، فرهنگ و محیط) باشد.

شاهد قرآني:

﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾[1]

البته این نوع إحْساسات و غَرائز دَرونی مذکور که خداوند در دَرون انسان قرار داده، به شرط این که متعادل باشد، موجب تکامل انسان است.

ثانیاً: اتّفاقاً روان کاوها از قَرْن بیستم و در قَرْن أخیر، غیر از آن غرائزی که عَرْض کردیم، برای انسان چهار بُعْد دَرونی تعریف کرده اند که انسان را به کمال می رساند:

۱. «علاقه به آگاهي»: علاقه به «آگاهی» موجب شده که انسان به کمال برسد. وگرنه اگر این علاقه نبود، انسان همچنان غارنشین بود! حتّی وقتی صدایی از جایی ساطِع می‌ شود، طِفْل ناخودآگاه توجّهش به سَمْت مَنشاء آن صدا جَلْب می‌ شود تا بداند صدای چه چیزی بود و از کجا آمد. این علاقه به «آگاهی» است که در درون انسان نهادینه شده.

۲. «علاقه به اخلاق»: همه انسان‌ ها تمایلاتی به نیکی و مُحَسّنات دارند. مثلاً از هر کسی سؤال شود که آیا «عدالت» خوب است یا «ظُلْم»، بلافاصله می‌ گوید «عدالت» خوب است و «ظُلْم» بد است. لذا أخلاق از فِطْریّات بَشَر است. حتّی آمریکای جهان خوار و رژیم صهیونیستی دلیل جنایات خود را دفاع از حقوق بَشَر در دنیا معرفی می‌ کنند تا روی جنایات خود را بپوشاند! پس معلوم می‌ شود حقوق انسان ها أمْر مُسَلَّمی هست که باید محترم شمرده شود.

۳.«علاقه به زیبایی»: انسان فِطْرتاً زیبایی و جمال را دوست دارد. لذا بر این اساس است که هُنَرهای زیبایی جدید و صنایع هُنَری روز به روز زیباتر پدید می‌ آید و گسترش می یابد.

۴. « علاقه به ما وَراء الطَبیعة»: بَشَر همیشه دوست داشته است که بداند مثلاً دنیای بعد از مرگ آیا وجود دارد یا نه؛ و اگر وجود دارد به چه شکل است. یا انسان معمولا هنگام بلوغ به دنبال تعیین نِحْله فکر و دین خود است.

قرآن کریم نیز به این أموری که روان کاوها به آن مُعْتقد هستند، اشاره ی مستقیم دارد:

﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[2]

بنابراین به نظر ما این که غربی‌ ها قائل اند به این که انسان جَبْراً با این سه ضلع به کمال می‌ رسد را ما به نَحْو «مُقْتَضي» قبول داریم امّا نَه به نَحْو «علّت تامّة».

فعلاً مَباحث جَبْر تمام شد. لذا به مسأله ی «مَناهِج إخْتیار» می‌پردازیم.

 

«مَناهِجُ الإخْتیار»:

قول نخست: «نُسِبَ إلی المُعْتَزَلَة»: به «مُعْتَزَلَة» نِسْبَت داده شده که گفته اند ما نِسْبت به أفْعال خود «مُخْتار» و مُسْتَقل هستیم و نیازی به خداوند متعال در این زمینه نداریم!

تاریخچه ی این إعْتقاد:

أوّلاً: ما بعید می‌دانیم که این مطلب إعْتقاد «مُعْتَزَلَة» باشد؛ زیرا در تاریخ «مُعْتَزَلة» آورده ایم که این مَکْتَب، عقاید خود را از «أبو هاشم» گرفته. و «أبو هاشم» فرزند «محمّد بن حَنَفیّة» می باشد و «محمّد بن حَنَفیّة» هم فرزند أمیر مؤمنان علی (علیه السّلام) است. لذا «مُعْتَزَلَة» مَکْتَبی است که مُنْتَسب به أمیر مؤمنان (علیه السّلام) است و بعید است که چنین چیزی را إعْتقاد داشته باشند؛ زیرا إعْتقاد «مُعْتَزَلَة» در بسیاری از مسائل و أحْکام، شبیه إعْتقاد «إمامیّة» می باشد.

لذا مقداری از این گونه عقاید را «أشاعرة» به «مُعْتَزَلَة» نسبت داده اند. البته جمعی داریم به نام «مُفَوَّضَة» که غیر از «مُعْتَزَلَة» هستند و مُعْتَقد هستند که «إنّ الله تبارک و تعالی فَوَّضَ أعْمالَنا إلی أنْفُسِنا»!

ثانیاً: امام صادق (علیه السّلام) از طرف پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه السّلام) در مناظره با فردی که در منطقه ی شام این إعْتقاد مذکور را ترویج می داد روانه ی شام شد و در إحْتجاج آن فرد به این که همه ی أفْعال و أعْمال انسان به خود بَشَر واگذار شده فرمود: همان طور که خود شما هم قبول دارید، خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی حَمْد فرموده: ﴿إیّاکَ نَعْبُدُ و إیّاکَ نَسْتَعین﴾[3] . شما چطور قائل به واگذاری أعْمال انسان به خودِ انسان هستید در حالی که طبق فرموده ی خودِ خداوند متعال در این آیه ی شریفه، باید تنها به خداوند «إسْتِعانَت» بجویی؟!

أدلّه ی این إعْتقاد: «حاجَةُ المُمْکِن إلی البارِئ حُدوثُه لا بَقاءُه». یعنی ما فقط در بحث حُدوث و آفرینش به خدا محتاجیم و در سایر أمور نیازی به خداوند متعال نداریم حَتّی نَعوذ باللّه خدا هم بعد از خِلْقَت وجود نداشته باشد، دنیا به رِوال خود ادامه می دهد!!

إشکال به این دلیل:

در جلسه ی آینده مُفصل عرض خواهیم کرد که «حاجَةُ المُمْکِن إلی البارِئ لا حُدوثُه با إمْکانُه».

 


logo