1404/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
أدلّة القائلين بالحجّية - 1. الكتاب العزيز - الآية الأُولى: آية النبأ - الأوّل: الاستدلال بمفهوم الوصف - المبسوط في علم الأصول ج3 چاپ دوّم - ص 245
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /أدلّة القائلين بالحجّية
در جلسه ی گذشته به بیان «أدلّه ی روایي» قائلین به «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد» همراه با نقد و بررّسی پرداختیم. در این جلسه به بیان و بررّسی دلیل دیگر آن ها مبنی بر «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد» یعنی «إجْماع» خواهیم پرداخت.
ادامه ی بیان أدلّه ی قائلین به «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد»:
إجْماع بر«عَدَم حُجّیَّت خبر واحد»:
نظر مرحوم سیّد مرتضی (ره): شیعه چند شعار دارد که در مورد آن ها «إجْماع» دارند:
۱. عَدَم عَمَل به «قیاس» (قیاس فِقْهي)
۲. عَدَم عَمَل به «إسْتِحْسان»
۳. عَدَم عَمَل به «خبر واحد»
نظر مرحوم شیخ طوسي (ره): شعار شیعه، عَمَل به «قول ثِقِه» می باشد.
إسْتِشْهاد: معمولا هر گاه از فقیهی پرسیده شود که دلیل فَتْوای شما چیست؟ فوراً از کتاب یا اصلی خبری رو می کند و می گوید مدرک فَتْوای مَن، این «خبر واحد» است.
توجیه نظر مرحوم سیّد مرتضی (ره) توسط شاگردش مرحوم شیخ طوسي (ره): شاید نظر استاد ما (سیّد مرتضی) این بوده که در واقع خبر واحدی که آن را مخالفان شیعه نقل کنند حُجَّت نیست؛ در واقع این فَتْوای مرحوم سیّد مرتضی (ره) یک فَتْوای سیاسی بوده تا راه مَفّرّی نسبت به مخالفان شیعه در زمان خود پیدا کند.
نظر ما: به نظر ما این فرمایش مرحوم شیخ طوسي (ره) صحیح است؛ زیرا اگر ما «خبر ثِقِه» را کنار بگذاریم، اصلاً نمیتوانیم فقه را برپا کنیم علاوه بر این دلیل حُجّیَّت خبر واحد فقط یک چیز است و آن هم «بَنای عُقَلاء» می باشد اگر نگوییم «سیره ی عُقَلاء» هم بر آن جاریست.
أدلّه ی قائلین به «حُجّیَّت خبر واحد»:
الف) أدلّه ی قرآني:
۱. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾[1]
شأن نزول این آیه ی شریفه:
طایفه ی بَني مُصْطَلَق در سال ششم هِجري قَمَري مسلمان شدند. رسول أکْرَم (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) در سال نُهُم هِجري قَمَري «وَلید بن عُقْبَة» را مامور کردند برود زکات این قبیله را بگیرد و بیاورد. «وَلید بن عُقْبَة» در دوران جاهلیّت، با طایفه ی بَني مُصْطَلَق إخْتلاف داشت. وقتی «وَلید» به سمت «طایفه ی بَني مُصْطَلَق» رفت، این طایفه به خاطر احترام به رسول أکْرَم (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) به استقبال «وَلید» (نماینده حضرت) رفت. «وَلید» خیال کرد آن ها به دلیل إخْتلافی که در دوران جاهلیّت با او داشته اند، می خواهند او را بِکُشند. لذا فوراً دستور عقب نشینی کرد و به مدینه نزد رسول خدا بازگشت و به حضرت گفت این طایفه مُرْتَد شدهاند! حضرت ناراحت شدند و لشکری را فراهم کردند تا برود و این طایفه را سرکوب کند. در همین موقع این آیه ی شریفه نَبَأ نازل شد.
نکته: ذیل این روایت شأن نزول که می گوید حضرت ناراحت و غضبناک شدند و لشکری را فراهم آوردند برای سرکوب «طایفه ی بَني مُصْطَلَق» را ما قبول نداریم زیرا این روحیّه با خصوصیّات و حالات حضرت سازگاری ندارد؛ حضرت معصوم است و تا تحقیق نکند، إقْدامی نمی کند.
چگونگی استدلال قائلین به حُجّیَّت خبر واحد با این آیه ی شریفه:
۱. با «مفهوم وَصْف»: این مفهوم دو بیان دارد:
بیان نخست: «ضِدّان لا ثالثَ لَهُما»؛ یعنی اگر حکم بر یک ضِدّی مُنْعَقد شد، در إرْتفاع آن ضِدّ، حُکْم هم مُرْتَفَع می شود.
آیه ی کریمه در اینجا می فرماید: ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾. کلمه ی «فَتَبَيَّنُوا» رفته روی کلمه ی «فاسِق». یعنی اگر «فاسق» هست «تَبَیُّن و بررّسی» لازم است و اگر «فاسق» نباشد دیگر نیازی به «تَبَیُّن و بررّسی» نیست.
إشکال به این بیان: «وَصْف» پنج نوع است.
أقسام پنجگانه ی «وَصف»:
الف) «وَصْف زائد»: «الإنْسانُ حیوانٌ ناطقٌ ضاحِکٌ». کلمه ی «ضاحِکٌ» در در اینجا «وَصْف زائد» است.
ب) «قِیْد توضیحي»: مثل این آیه شریفه: ﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾[2] یعنی اگر کَنیزان شما خواهان پاکدامنی هستند آنها را وادار به زِناء نکنید. عبارت شریف إ«ِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا» در واقع یک قِیْد توضیحي است وگرنه اگر خودِ کنیز خواهان زِناء باشد، «إکْراه» در اینجا صِدْق نمی کند. البته نمی گوییم حرام نیست بلکه میگوییم در این فرض «إکْراه» صِدْق نمی کند.
ج) «قِیْد غالبي»: ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ﴾[3]
قرآن کریم در این آیه ی شریفه در مورد زنانی که طَلاق می گیرند و با مرد دیگر ازدواج می کنند و دختری را هم که از شوهر قبل خود دارند و همراه خود به خانه ی شوهر جدید خود می آورند، می فرماید شوهر جدید حقّ ندارد با این دختر ازدواج کند اگر با مادر او نزدیکی کرده باشد. در اینجا عبارت شریف «فِي حُجُورِكُمْ» در واقع «قِیْد غالبي» است. یعنی شوهر جدید با «رَبیبة» نمی تواند ازدواج کند چه در خانه شوهر اوّل باشد و چه در خانه ی خود باشد؛ هر چند غالباً زنان وقتی دختری داشته باشند و طَلاق بگیرند دختر خود را نیز همراه خود به خانه ی شوهر جدید می آورند.
د) «قِیْد إحْتِرازي»: یعنی اگر این قِیْد باشد، حُکْم نیست. قرآن کریم می فرماید اگر با هم معامله کردید، ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ﴾[4] در اینجا اگر دو «شاهد مرد نباشد»، «حُکْم شخصي» نیست هر چند ممکن است «حُکْم نوعي» یا «سِنْخ حُکْم» باشد. عبارت شریف ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ﴾[5] در اینجا «قِیْد إحْتِرازي» است زیرا در ادامه میفرماید: ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ﴾[6] یعنی اگر «دو شاهد مرد» نیافتید، «یک مرد و دو زن شاهد» هم کفایت می کند.
ه) «القِیْدُ ذاتُ المَفْهوم»: این یعنی قِیْدی که فقط یک شرط بیشتر ندارد و جانشین ندارد.
به نظر ما اگر بخواهیم مفهوم گیری کنیم، این قِیْد و وَصْف باید باشد. شما فقط «قِیْد إحْتِرازي» را ثابت کردید. و این قِیْد فقط میگوید شخص حکم نیست امّا در مورد نوع سکوت میکند؛ ممکن است باشد ممکن است نباشد.
بیان دوم: «خبر واحد» دو ویژگی دارد:
ویژگی ذاتي: «أنّه خَبَرُ الواحد».
ویژگی عَرَضي: «المُخْبِرُ فاسِقٌ».
اگر میزان «خَبَرُ الواحد» باشد، پس چرا دیگر «فاسِقٌ» را آورده؟! بنابراین تمام مشکلات در ویژگی «عَرَضي» می باشد. پس اگر «فاسق» نباشد آن «خبر واحد» حُجَّت است.
إشکال به این بیان: حقّ با شماست. امّا إحْتمال دارد این که خداوند متعال «ویژگی ذاتي» را نیاورده بلکه «ویژگی عَرَضي» را آورده، خواسته آبروی «وَلید بن عُقْبَة» را بریزد و بگوید او «فاسق» است. و اتّفاقاً فِسْق او بعد از رسول خدا نیز آشکار شد.
با «مفهوم شَرْط»:
مقدّمه ی بحث:
مَفْهومی که بر موضوع حَمْل می شود، دو نوع است:
الف) «یُحْمَل عَلَی الموضوع؛ سواءٌ هذا الشَّرْط موجودٌ أو لا؛ مثل أکْرِم زِیْداً؛ سواءٌ سَلَّمَ أم لم یُسَلِّمَ».
الف) «یُحْمَل عَلَی الموضوع مع هذا الشَّرْط؛ مثل إنْ رَکِبَ الأمیرُ، فَخُذ رِکابَه». یعنی اگر أمیر خواست اسبش را سوار شود، رِکاب اسب او را بگیر. پس معنای آن این می شود که اگر امیر نخواست سوار اسب شود، گرفتن رِکاب اسب او دیگر معنا ندارد. به این می گویند: «الشَّرْطُ المُحَقِّقُ الموضوع».
بحث ما در جایی است که از قبیل مفهوم أوّلی باشد. وگرنه اگر از قبیل مفهوم دوم باشد مفهوم ندارد؛ زیرا «سالبة بإنْتِفاء موضوع» است.
بنابر آنچه گفته آمد، مشهور عُلَماء با مرحوم آخوند خراساني (ره) در این زمینه إخْتلاف نظر دارند.
مشهور: موضوع، «نَبَأُ الفاسِق» است. لذا نتیجه این شد که «سالبة بإنْتِفاء موضوع» است!
مرحوم آخوند خراساني (ره): موضوع، «النَبَأُ المُحَقَّق في الخارج إنْ جاء به الفاسِق» است. «إنْ جاء به الفاسِق» دیگر «مُحَقَّق موضوع» نیست بلکه «شَرْط» است.