1404/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
الثاني: الاستدلال بالسنّة/حجية خبر الواحد /الأمارات
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /الثاني: الاستدلال بالسنّة
در جلسه ی پیش «أدلّه ی قرآني» قائلین به «عدم حُجّیَّت خبر واحد» (قُدَماء) را همراه با نَقْد و بررّسی بیان کردیم در این جلسه به «أدلّه ی رِوایي» قائلین به «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد» خواهیم پرداخت.
أدلّه ی قائلین به «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد»:
إسْتِدْلال با روایات:
دسته ی اوّل روایات: مکلّفین باید به «عِلْم» عَمَل کنند و به غیر عِلْم عَمَل نکنند.
بیان روایت:
«رَوَی نَضْر الخَثْعَمي قال سَمِعتُ أبا عبد الله (عليه السّلام) يقول مَن عَرَفَ أنّا لا نَقولُ إلّا حَقّاً فَلْيَكْتَفِ بما يَعْلَمُ مِنّا فإنْ سَمِعَ مِنّا خِلاف ما يَعْلَم، فَلْيَعْلَم أنّ ذلک دفاعٌ منّا عَنْه»[1] .
إشکال به این إسْتِدْلال روایت:
این روایت شامل بحث ما نیست؛ زیرا از ذیل این روایت شریف فهمیده می شود که این روایت ناظر به روایاتی است که ائمة الهُدی (سلام الله علیهم) به دلیل تَقیّة و حفظ جان برخی از أصحاب خود، گاهی مثلاً پُشت سَر «زُرارة» یا «محمّد بن مُسْلِم» و... در برخی از مجالس بدگویی می کردند!
دسته ی دوم روایات: باید به روایاتی عَمَل کرد که موافق با قرآن کریم باشد.
بیان روایات:
الف) «ما رَواه أیّوب بن راشِد عن أبي عبدالله (عليه السّلام): ما لَم يُوافِقْ مِن الحَديثِ القُرآنَ فهُو زُخْرُفٌ»[2] .
ب) «کُلُّ حدیثٍ مَرْدودٌ إلی الکِتابِ و السُّنَّةِ و کُلُّ شَيءٍ لا یُوافِق کتابَ الله فَهو زُخْرُف»[3] .
ج) «عن رَجُلٍ عن أبي عبدالله (عليه السّلام): اذا جائَکم عنّا حَديثٌ فَوَجْدتُم عليه شاهداً او شاهدين مِن کتابِ الله فَخُذوا به و إلّا فَقِفوا عِنْدَه ثُمّ رُدّوه إلَيْنا حَتّي يَسْتَبين لَکُم»[4] .
د) «قال الباقر (عليه السّلام): ما جاءَكم عنّا فإنْ وَجَدْتُموه في القرآن موافقاً فَخُذوا به، وَ إنْ لم تَجِدوه موافقاً فَرُدّوه»[5] .
ه) «محمّد بن مسعود العياشي في تفسيره عن سدير قال قال أبي جعفر وأبي عبدالله (عليهما السّلام): «لا تصَدَّق علينا إلاّ ما يُوافق كتاب الله و سنّة نبيّه (صَلّى الله عليه وآله وسَلَّم)»[6] .
ما در اینجا سه مطلب داریم که هدف روایات را روشن می نماید:
اوّلاً: اگر نظر حضرت این است که خبر واحد حُجَّت نیست، خیلی راحت به صِراحت إعلام می کرد که خبر واحد حُجَّت نیست لذا دیگر لازم نبود که لُقمه را دور سر خود بچرخاند! بنابراین این روایات ناظر به «خبر واحد» نیست.
ثانیاً: جایی که در واقع قرآن کریم باشد، دیگر جایی برای «خبر واحد» باقی نمی ماند. لذا حضرت کار لَغْو انجام نمی دهد.
ثالثاً: ما بسیاری از روایات داریم که موافق با قرآن کریم نیست! زیرا در قرآن مجید وارد نشده. قرآن کریم مانند قانون أساسی، کُلّیّات دارد و این روایات توضیح دهنده کُلیّات قرآن کریم است. پس اگر خبر واحد حُجَّت نباشد باید بسیاری از روایات را بیرون بریزیم. بنابراین مراد این این روایات که می فرمایند موافق با قرآن کریم باشد، این است که مُخالف قرآن مجید نباشد.
دسته ی سوم روایات: روایتی که «مُخالف قرآن کریم» است، حُجَّت نیست.
بیان روایت:
«مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَمِعْتُ عن أبی عبدالله (علیه السّلام) أنّه قال: مَن خالَف كتابَ الله و سُنَّة مُحَمّدٍ فَقَد كَفَر»[7] .
این دسته از روایات ناظر به فَتْوای مُخالف قرآن کریم می باشد و کار به «خبر واحد» ندارد.
إنْ قُلْتَ: اگر فتوای مخالف قرآن کریم باطل باشد، پس خبر مخالف قرآن کریم نیز باطل است.
قُلْتُ: این کلام درست است. امّا در آینده «مُخالف قرآن کریم» را معنا خواهیم کرد.
دسته ی چهارم روایات: باید به روایاتی عَمَل کرد که هم «موافق قرآن کریم» باشد و هم «مُخالف قرآن کریم» نباشد.
بیان روایت:
«عَلِيُّ بْن إِبْرَاهیم عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ»[8] .
نکته: ما معنای موافق را به معنای مخالف برگرداندیم. لذا باید مخالف قرآن کریم را معنا کنیم تا دو صِنْف از این روایات یعنی صنف دسته سوم و صنف دسته چهارم روایات حَلّ شود.
معنای «خالف»:
إحتمال نخست: ممکن است که راجع به خبر واحد غُلات أئمة المعصومین (علیهم السّلام) باشد. لذا این ها مخالفت های عقایدی می باشد نَه أحْکام فقهي.
إحتمال دوم: این این روایات مخالف به خاطر این بوده که ائمة المعصومین (علیهم السّلام) را در نظر مردم پایین بیاورند. مثل این راوایت:
قال أبو عمرو الكشي، قال يحيى بن عبد الحميد الحماني في كتابه المؤلف في إثبات إمامة أمير المؤمنين (عليه السّلام): قلت لشريک: إن أقواما يزعمون أن جعفر بن محمد ضعيف الحديث، فقال: أخبرک القصة كان جعفر بن محمد رجلا صالحا مسلما ورعا فاكتنفه قوم جهال يدخلون عليه ويخرجون من عنده ويقولون: حدثنا جعفر بن محمد، ويحدثون بأحاديث كلها منكرات كذب موضوعة على جعفر، ليستأكلون الناس بذلك، ويأخذون منهم الدراهم، كانوا يأتون من ذلك بكل منكر، فسمعت العوام بذلك منهم فمنهم من هلك ومنهم من أنكر»[9] .
این روایت هم ربطی به خبر واحد ندارد طبق این إحتمال. بلکه مربوط به افرادی است که معصوم (علیه السّلام) را در نظر مردم ضعیف جلوه میدادند تا از شیعیان پول بگیرند و کسب درآمد کنند.
أنواع تَواتُر:
«تواتر لَفْظي»: مثل حدیث «غدیر»: «أَمَّا أَنْتَ يَا خَالِدَ بْنَ يَزِيدَ فَإِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ رسول (صَلّی اللهُ علیه و آله و سَلَّم) يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه»[10] .
«تواتر مَعْنوي»: چند روایت است که هیچ کدام از این روایات، مفید «یقین» نیست امّا جامع این چند روایت، مفید یقین است. مثل روایاتی که در کتاب مَعالِم در مورد شجاعت آقا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نَقْل شده. هر کدام از این روایات خبر واحد هستند امّا جامع این روایات (عَليٌ کانَ رَجُلاً شُجاعاً)، مُتواتر است.
«تواتر إجْمالي»: چند روایت است که إجْمالاً یکی صادر شده است.
گفته شده این روایات تواتر لَفْظي و معنوي نیست بلکه «تواتر إجْمالي» می باشد.
این همه روایات بر این دلالت دارند که «خبر واحد» به تمام معنا لاأقل قَدْر مُتیقَّنَش حُجَّت نیست. پس معلوم میشود که «خبر واحد» یک نوع محدودیّت دارد.
مرحوم آخوند خراساني (ره): ما نیز قبول داریم که قدر مُتیَقَّن از این روایات، أخْباری می باشد که مُخالف قرآن کریم باشند و لذا حُجَّت نیستند.
در جلسه ی آینده دلیل «إجْماع» قائلین به «عَدَم حُجّیَّت خبر واحد» را بررّسی خواهیم کرد.