1404/01/18
بسم الله الرحمن الرحیم
حديث: لا تجتمع أُمّتي على ضلالة - مسلك الشيعة في حجّيّة الإجماع/الإجماع المنقول بخبر الواحد /الأمارات
موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /حديث: لا تجتمع أُمّتي على ضلالة - مسلك الشيعة في حجّيّة الإجماع
در دو جلسه گذشته به بررّسی ادلّه ی أهل سُنَّت در مورد «إجْماع» بر أساس آیات قرآن کریم پرداختیم.
نکته ای در مورد آیه ی شریفه ی «أولی الأمْر»:
لفظ «أمْر» در عبارت شریف «أولی الأمْر» یعنی «فرمان». پس «أولی الأمْر» یعنی کسانی که «صاحب فرمان و قدرت» هستند. امّا این آیه ی شریفه نمی فرماید: «أولی العِلْم»! بنابراین اگر بنا باشد که مراد از «أولی الأمْر» در واقع «قاضي و مُجتهدین» باشند، باید میفرمود: «أولی العِلْم».
شاهد قرآني:
﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[1]
یعنی اگر در جنگ شُبهه آمد و دشمن رخنه کرد، آن را فاش نکنید؛ بلکه آن را به «أولی الأمْر» بگویید تا او چاره جویی کند.
أقامه ی دلیل حُجّیَّت «إجْماع» بر أساس روایات توسّط أهل سُنَّت:
بیان روایت: «لاتَجْتَمَعُ أمّتي عَلَی ضَلالة»[2] .
تمام عُلمای أهل سُنَّت قائل اند به این که تمام أسانید این روایت ضعیف است و این را در کتابهای خود نوشته اند!
امّا طبق برخی از کتاب های شیعه و طبق نظر برخی از علمای شیعه این روایت که به منزله ی «کُبری» هست در واقع مُسَلَّم است ولی «صُغری» درست نیست. لذا مرحوم شیخ صدوق (ره) در کتاب خِصالِ خود این روایت را نقل کرده و فرموده:
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) فَمَا حَمَلَكَ عَلَيْهِ إِذْ لَمْ تَرْغَبْ فِيهِ وَ لَاحَرَصْتَ عَلَيْهِ وَ لَا وَثِقْتَ بِنَفْسِكَ فِي الْقِيَامِ بِهِ قَالَ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ حَدِيثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله علیه وآله وسَلَّم) إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالٍ وَ لَمَّا رَأَيْتُ إِجْمَاعَهُمْ اتَّبَعْتُ قَوْلَ النَّبِيِّ (صَلَّی الله علیه وآله وسَلَّم) وَ أَحَلْتُ أَنْ يَكُونَ إِجْمَاعُهُمْ عَلَى خِلَافِ الْهُدَى مِنْ ضَلَالٍ فَأَعْطَيْتُهُمْ قَوَدَ الْإِجَابَةِ وَ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّ أَحَداً يَتَخَلَّفُ لَامْتَنَعْتُ فَقَال عَلِيٌّ (علیه السّلام) أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ قَوْلِ النَّبِيِّ (صَلَّی الله علیه وآله وسَلَّم) إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالٍ فَكُنْتُ مِنَ الْأُمَّةِ أَمْ لَمْ أَكُنْ؟ قَالَ بَلَى قَالَ وَ كَذَلِكَ الْعِصَابَةُ الْمُمْتَنِعَةُ عَنْكَ مِنْ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ ابْنِ عُبَادَةَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْأَنْصَارِ قَالَ كُلٌّ مِنَ الْأُمَّةِ قَالَ عَلِيٌّ (علیه السّلام) فَكَيْفَ تَحْتَجُّ بِحَدِيثِ النَّبِيِّ (صَلَّی الله علیه وآله وسَلَّم) وَ أَمْثَالُ هَؤُلَاءِ قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْكَ وَ لَيْسَ لِلْأُمَّةِ فِيهِمْ طَعْنٌ وَ لَا فِي صُحْبَةِ الرَّسُولِ (صَلَّی الله علیه وآله وسَلَّم) لِصُحْبَتِهِ مِنْهُمْ تَقْصِيرٌ؟!»[3] .
امیرالمؤمنین بعد از ماجرای سَقیفة یک سؤال خصوصی از ابوبکر کردند و فرمودند شما چطور این مقام خلافت را پذیرفتید؟! ابوبکر گفت وقتی که من دیدم همه مردم به من إقبال آوردند و من هم از پیامبر أکْرم (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) این روایت مذکور را شنیدم، خلافت را قبول کردم!! حضرت در جواب فرمودند: آیا من، اباذر، سلمان، بني هاشم و... از این أُمّت نبودیم؟!! لذا حضرت فقط «صُغری» را نقض کردند. پس معلوم میشود أصل این روایت مذکور (یعنی «کبری) مُسَلَّم بوده. روایت می فرماید: «لایَجمعُ أمّتي عَلَی ضَلال» و نمیفرماید: «علی خَطَأ»! بنابراین مکلّف اگر مثلاً در «تَیَمُّم» خَطا کند، مِصْداق «ضَلالة» نیست. «إنکار معاد»، «شِرْک»، «بُت پرستی» و... از مصادیق «ضَلال» محسوب می شود. نتیجه این که إجْتماع بر «ضَلالَة» محال است نَه «إجْتماع بر خَطا».
نظر و أدلّه ی عُلمای شیعه در مورد «إجْماع»:
عُلمای شیعه هم با «إجْماع» إستدلال میکنند و بیشتر این اجماعات از سیّد رضي (ره)، سیّد مرتضی (ره)، شیخ طوسي (ره) و عُلمای بعد از ایشان است. اما باید دید که مدرک این بزرگواران چیست؟
علمای شیعه از دو راه «إجْماع» را حُجَّت میدانند:
الف) از طریق «قاعده ی لُطْف»: «الملازمةُ العَقْلیّة بین الإجْماع و رضا الأمام (علیه السّلام)».
تاریخچه ی این قاعده: «قاعده لُطْف» در بین عُلمای شیعه از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است و علمای شیعه برای آن اهمیّت ویژه ای قائل است. اوّلین کسی که این قاعده را بیان کرد، فضل إبن شاذان (ره) از اصحاب امام هادي و امام حسن عسکري (سلام الله علیهما) می باشد و نجاشي (ره) فرموده او کتابی دارد تحت عنوان «اللَطیف» که البته به نظر ما این عنوان غلط است و اسم این کتاب همان «الُطْف» است. بعد از ایشان مرحوم سیّد مرتضی (ره) دوم کسی بوده که این قاعده را بیان نموده و و بعد هم مرحوم شیخ طوسي (ره) و پس از ایشان سایر علمای شیعه این قاعده را بیان داشته اند.
مقدّمات «قاعده لُطْف»:
مقدّمه ی نخست: معنای لُغَوي «لُطْف»: اگر ریشه ی آن را «لَطَفَ_یَلْطَفُ» در نظر بگیریم، به معنای «رِفْق» است. امّا اگر ریشه ی آن را «لَطُفَ_یَلْطُفُ» در نظر بگیریم، به معنای «رَقّه» می باشد؛ یعنی «رقیق».
مقدّمه ی دوم: معنای إجْمالي إصْطِلاحي «لُطْف»: «تَقْریبُ العَبْدِ مِن الطاعة و بُعْدُه عن المَعْصیّة». یعنی بر خَلّاق متعال لازم است که بندگان خود را به إطاعت نزدیک و او را از مَعْصیّت دور کند. بنابراین عُلماء طبق همین مبنا فرمودهاند که نَصْب امام (علیه السّلام) بر خداوند متعال بعد از پیغمبر أکْرم (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) واجب است.
ب) از طریق «قاعده ی حَدْس»: «الملازمةُ العادیّة بین إجْماع العُلماء و رضا الأمام (علیه السّلام)».
مقدّمه ی سوم: انواع «لُطْف»:
۱. «مُحَصِّلٌ»: یعنی خداوند متعال دست بنده ی خود را بگیرد و به سر حَدّ منزل برساند.
نکته: «مُحَصِّل» خیلی نادر است.
۲. «مُقَرِّبٌ»: یعنی مقداری از مقدّماتی را که بندگان را تشویق کند به إطاعت را برای او فراهم می کند.
۳. «فَرْعُ وجودِ التَکْلیف»: یعنی خداوند تکلیف میکند و در مکلّف طوری مقدّماتی را ایجاد می کند که مکلّف آن واجب را بجا بیاورد. لذا تا تکلیفی در کار نباشد، «لُطْف» بی معناست.
۴. «وجودُ القُدْرَة في الوجود المکلّف»: یعنی از قبل باید در بنده ی خدا و مکلّف قُدرتی باشد تا او بتواند از آن قدرت استفاده کند. بنابراین «لُطْف» قدرت آفرین نیست؛ زیرا اگر قدرت نباشد، تکلیف معنا ندارد.
بنابراین قُدَماء مانند: سیّد مرتضی (ره)، سیّد رضي (ره) و شیخ طوسي (ره) و... قائل اند به اینکه وجود امام لُطْفی از ألْطاف الهی است.
در بحث «إجْماع»، مرحوم تُسْتَري (ره) کتابی دارد تحت عنوان «کَشْفُ الغِناء عن وَجْه حُجّیّةِ الإجْماع»؛ ایشان در این کتاب خلاصه ای از عبارات عُلمای شیعه را نقل کرده که می فرماید: امام (علیه السّلام) در میان مردم است و اگر ببیند که عُلماء بر یک أمْر باطل «اتّفاق» می کنند، کاری می کند که این اتّفاق به هم بخورد؛ به صورت فیزیکی در بین مردم حضور داشته باشد و یکی از مُجْمِعین باشد، و چه به لحاظ فیزیکی غایب باشد! پس اگر امام معصوم (علیه السّلام) این کار را نکند، وجود ایشان نعوذ باللّه به درد نخواهد خورد!
نکته: قُدَماء بیشتر «قاعده ی لُطْف» و متأخّرین بیشتر «قاعده ی حَدْس» را مَدّ نظر قرار دادهاند.