« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

أدلّة الأخباريين لعدم الحجّية/حجية ظواهر الألفاظ /الأمارات

 

موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /أدلّة الأخباريين لعدم الحجّية

 

در جلسه ی قبل أدلّه ی «حُجّیّت ظَواهر قرآن کریم» را بیان کردیم. در این جلسه به أدلّه ی أخْباریّون مَبْني بر «عدم حُجّیَّت ظَواهر قرآن کریم» خواهیم پرداخت.

 

شُبْهه:

خود قرآن کریم می‌فرماید مَن هم «ظاهر» دارم و هم نَصّ» دارم؛ لذا معنای آن این است که «ظاهر» مفید «ظَنّ» است و «نَصّ» مفید «یقین» است.

جواب شُبْهه:

هم «نَصّ» و هم «ظاهر» قرآن کریم «قَطْعي» می‌ باشند. امّا «قَطْع» مراتبی دارد؛ گاهی «قَطْع» طوریست که هر نوع تَصرّفی در آن «کِذْب» شمرده می‌شود؛ مثل قُل هو الله أَحَد که قابل «تَقْیید و تأویل» نیست. و گاهی نیز «قَطْع» طوری است که اگر «قاطع» تصرفی در آن صورت بدهد، «مُتّهَم به کِذِب» نمی‌ شود؛ مانند:﴿أَحَل الله البیع و حَرَّم الرّباء﴾[1] در این مثال اگر جای دیگر «لارباءَ بین الزُّوج و الزُّوجة» گفته شود، «کِذْب» است.

 

بیان یک إدّعاء: برخی‌ ها قائل اند به این که «أخْباري گری» ریشه در قرون پیشین داشته؛ مثلاً گفته شده شیخ صَدوق (ره) و شیخ کُلَیْني (ره) چون «أهْل حدیث» هستند پس «أخْباري» بودند!

ردّ این أدّعاء: «أهْل حدیث» بودن با «أخْباري گری» فرق دارد. «أهْل حدیث» یعنی کسی که کارش «نَقْل حدیث» است نَه این که در مقابل أصولیّون مَکْتبی بنا کرده‌اند. اما «أخْباریي گری» در واقع بنا کردن مِکْتبی در مقابل أصولیّون است کاری که مرحوم أسْتَرآبادي (ره) انجام داده.

 

أدلّه ی أخْباریّون بر «عدم حُجّیَّت ظَواهر قرآن کریم»:

الف) «إخْتصاصُ فَهْم القُرْآن بأهْل البَيْت (عليهم السّلام)»: دو روایت در این زمینه بیان شده:

روایت نخست:

«ما رواه في عِلل الشرائع بإسناده عنه (عليه السّلام): أنّه قال لأبي حَنيفة: أنت فقيه أهل العراق فقال: نعم، قال: فبم تفتيهم قال: فبكتاب اللّٰه و سُنّة نبيه، قال: يا أبا حَنيفة تعرف كتاب اللّٰه حقّ معرفته و تعرف الناسخ من المنسوخ فقال: نعم، فقال: يا أبا حنيفة لقد ادّعيت عِلْماً، ويلك ما جعل اللّٰه ذلك إلا عند أهل الكتاب الذي أنزله عليهم، ويلك و لا هو إلا عند الحاضر من ذرية نبينا و ما أراك تعرف مِن كتابه حرفاً...»[2] .

إشکال به إسْتِدلال به این روایت:

إشکال سَنَدي:

اوّلاً: این روایت از أحْمد إبن أبي عبدالله برقي (ره) با دو واسطه از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده. طبق آن چیزی که مرحوم بروجردي (ره) هم در کتاب رِجال خود آورده‌ اند، در هیچ جا مرحوم برقي (ره) با دو واسطه از امام صادق (علیه السّلام) نقل روایت نکرده‌؛ زیرا معمولاً ایشان با چهار واسطه از امام صادق (علیه السّلام) نَقْل روایت کردند اما این روایت می گوید ایشان با دو واسطه از امام صادق (علیه السّلام) روایت نَقْل کرده.

ثانیاً: در این که خودِ مرحوم برقي (ره) راوي مُوَثّق بوده شکی نیست. امّا در سلسله سند این روایت فردی به نام «شبیب» وجود دارد که این فرد توثیق نشده.

ثالثاً: این روایت «مَرْفوعة» هست؛ یعنی واسطه هم «مَجْهول» است؛ چون در إنْتهای سَنَد آمده «عن بَعْضِ أصْحابه».

إشکال دِلالي:

این روایت به گونه‌ ای است که با تاریخ سازگار نیست؛ زیرا در تاریخ آمده که مَنْصور دَوانقي امام صادق (علیه السّلام) را به کوفه تَبْعید کرد، أبي حَنیفة در کوفه دو سال خدمت امام صادق (علیه السّلام) درس خوانده. ولی ظاهر این روایت طوری هست که حضرت ایشان را ندیده و نشناخته؛ چون حضرت به صورت مَجهول و نَکَرة خِطاب به أبي حَنیفة می‌ فرماید: آیا تو فقیه سرزمین عِراق هستی؟!

حتّی اگر «إشکال سَنَدي و دِلالي» این روایت را بپذیریم، فضای امروز طوری نیست که فهمیده شود این روایت در آن زمان نازل شده. یعنی فضا در آن زمان این طور بوده که حکومت دست بني العبّاس بوده و آن ها با استفاده از إبن أبي لیلا و رُوات دیگر از این قبیل بدون رجوع به أهْلبیت (علیهم السّلام) به قرآن تَمَسّک می‌کردند. امّا فضای کنونی این طور نیست که أصولیّون بخواهند بدون رجوع به اهلبیت (علیهم السّلام) به قرآن کریم تَمَسّک کنند.

قاعده ی کُلّي: «صحّت سَنَد» دلیل بر «صحّت متن» نیست و همچنین «صحّت متن» هم دلیل بر «صحّت سَنَد» نیست.

روایت دوم:

«دَخَلَ قَتَادَةً إ‌بْنُ ‌دِعَامَةً عَلَی أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السّلام) فَقَالَ یَا قَتَادَةً أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةً فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةً نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ قَالَ قَتَادَةً سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ فَقَالَ قَتَادَةً ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةً وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ کَانَ آمِناً حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ نَشَدْتُکَ اللَّهَ یَا قَتَادَةً هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ یَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةً وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ فَیُقْطَعُ عَلَیْهِ الطَّرِیقُ فَتُذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ یُضْرَبُ مَعَ ذَلِکَ ضَرْبَةً فِیهَا اجْتِیَاحُهُ قَالَ قَتَادَةً اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةً إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةً ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةً وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یَرُومُ هَذَا الْبَیْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا یَهْوَانَا قَلْبُهُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَعْنِ الْبَیْتَ فَیَقُولَ إِلَیْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةً إِبْرَاهِیمَ الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا یَا قَتَادَةً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ کَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةً قَالَ قَتَادَةً لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَکَذَا فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةً إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»[3] .

إشکال به إسْتِدلال به این روایت:

أوّلاً: در سلسله ی سَنَدی این روایت نام «محمّد بن سَنان» به چشم می‌ آید که توثیق نشده.

ثانیاً: این روایت نیز مانند روایت قبل باید در فضای فعلی دید نه در فضای آن موقع؛ زیرا مانطور که از روایت فهمیده می‌ شود «قُتادة» در بَصْرة نشسته بوده و بدون رجوع به اهلبیت (علیهم السّلام) به ظَواهر قرآن کریم تَمَسّک می‌کرده فتوا صادر می‌ کرده. امّا علمای أصولي شیعه، أوّل به أهلبیت (علیهم السّلام) رجوع می‌ کنند تا ببینند در کلام معصومین (علیهم السّلام) نسبت به ظَواهر قرآن کریم ناسخ و منسوخ و یا مُخصِّص و مقیّدی وجود دارد یا نه و بعد به ظَواهر قرآن کریم تَمَسّک می‌ کنند لذا این روایت شامل فضای فِعْلی نیست.

ثالثاً: این روایت ضعف متن نیز دارد؛ زیرا فراز أخیر روایت عبارت «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» آمده که معنای آن این است که قرآن کریم فقط بر پیغمبر (صَلّی الله علیه و آله و سَلّم) یا اهلبیت (علیهم السّلام) خطاب شده. و حال این که آیات دیگری مانند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[4] این مطلب را رد می کند.

ب) «إحْتِواءُ القرآن الکریم عَلَی مَضامین عالیّة»:

مثلاً «آیةُ الکُرسي» در سوره بقره دارای مضامین بسیار عالی و خیره کننده است چه عَقْل بشر به آن نمی‌ رسد.

إشکال به این دلیل: درست است که قرآن دارای مضامین عالیه هست؛ امّا مفاهیم عمومي هم دارد که برای عموم مردم و مکلّفین قابل فَهْم است.

مثال: ﴿وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ﴾[5]

اگر زنی مُطَلّقه شد در حالی که حَمْل دارد و شوهرش او را طَلاق داده. مدّت عِدّه ی طَلاق او این است که صبر کند تا وَضْع حَمْل کند. به مَحْض این که وَضِع حَمْل کرد مدّت عِدّه ی او تمام است.

هر چند این آیه ی کریمه در مورد «عِدّه ی طَلاق» است امّا بعید نیست که بتوانیم این آیه ی شریفه را در مورد عِدّه ی وفات زن بارداری که شوهرش فوت کرده نیز استفاده کنیم به همین معنا استفاده کنیم.

ج) «الظَّواهرُ مِن المُتَشابهات»:

مثلاً خود قرآن کریم فرموده: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ﴾[6]

یعنی قرآن کریم دارای «آیات مُحْکَم» و «آیات مُتِشابه» است پس «ظَواهر قرآن کریم» از «مُتِشابهات» است. لذا اگر به ظواهر قرآن عمل کنیم در واقع «إتّباع از مُتِشابهات» کرده ایم در حالی که تحویل متشابهات فقط کار خداوند متعال و اهلبیت (علیهم السّلام) است.

إشکال به این دلیل: شما قبلاً عَقیده را درست کردید و بعد سراغ دلیل آمدید و این «تفسیر به رأي» است لذا باطل است. در حالی که باید اول دنبال دلیل بگردیم و بعد عَقیده را بسازیم. متشابه در واقع یعنی چیزی که مراد از آن روشن نباشد. مثل آیه ی شریفه ی ﴿ثُمّ إسْتَوی عَلَی العَرْش﴾[7] . البته مراد «مُتشابهات» به وسیله «آیات مُحْکَمات» می‌تواند روشن شود.

 


logo