« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

دلالة الظواهر على المراد الاستعمالي قطعية، حجّية ظواهر القرآن/حجية ظواهر الألفاظ /الأمارات

 

موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /دلالة الظواهر على المراد الاستعمالي قطعية، حجّية ظواهر القرآن

 

در جلسه ی پیش در بحث فصل هشتم نظر خود و نظر مشهور را در مورد «حُجّیّت ظواهر» بیان نمودیم. در این جلسه به ادامه ی این بحث خواهیم پرداخت.

 

ادامه ی بیان بحث «حُجّیّت ظواهر»:

آیا «دلالت ظواهر» بر معنی اوّل (یعنی إراده ی إسْتِعمالي)، «ظَنّي» است یا «قطعي»؟

مشهور: «دلالت ظواهر» بنا به «معنای إسْتِعمالي»، برای ما «ظَنّي» است.

نظر ما: «دلالت ظواهر» بنا به «معنای إسْتِعمالي»، برای ما «قَطْعي» است.

دلیل: رسالت «ظواهر»، در واقع «إحْضار المعنی في ذهن المخاطب» می باشد. سایر أمورات بر عُهده ی «ظواهر» نیست بلکه بر عُهده ی سایر «أصول عُقَلائیّة» می باشد.

حتّی به نظر ما دَلالت «ظواهر» بر «معنای جِدّیّة» هم «قَطْعي» می‌ باشد!

دلیل:

الف) عَوام النَاس ( اعمّ از فروشنده و خریدار، استاد و شاگرد و...) در مذاکرات خود از ظواهر معنا را «جِدّي و قَطْعي» می‌ فهمند.

إنْ قُلْتَ: علت اینکه می‌گویند «معنای جِدّي» إراده‌ اش «قَطْعي» است این است مردم که بر «أصول عُقَلایي» تکیه می‌ کنند.

مثال برای «أصول عُقَلایي»: أصل این است که «حقیقت» است نَه «مَجاز»؛ یا أصل این است که «جِدّي» است نَه «هازل» و...

قُلْتُ: حتّی یکی از این «أصول عُقَلایي» که فرمودید در ذهن مردم نیست! زیرا این گونه أصول فقط در ذهن عُلمای فَنّ أصول است نه مردم عادي.

إسْتِدْراک: بله؛ فقط در یک جا ناچاریم که به اصول عقلایی تکیه کنیم و آن هم در «أَصالة الإطْلاق» و «أَصالة العموم» است که آن هم ربطی به «ظواهر» ندارد بلکه مربوط به «قانون گذاری» است.

ب) تمام این موارد و أموراتی که مشهور در مورد «ظواهر» مبنی بر «ظَنّ بودن ظواهر» إدّعاء کرده اند (مثل إحْتمال هازل بودن، إحْتمال مَجاز بودن و...) در «نُصوص» نیز هست و حال آنکه مشهور به این أمورات در نصوص تکیه نمی‌ کنند.

ج) «إعْجاز قرآن کریم» تنها در «ألْفاظ» شریف آن نیست؛ بلکه «مَعاني» این مُصْحَف شریف نیز «مُعْجِزه» است. مثلاً آن مکلّفی که آیه ی شریف ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[1] را از زبان مبارک پیامبر گرامی إسْلام (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) می‌ شنود باید علاوه بر مطالعه ی «لفظ و معنا»، یقین به معنا پیدا کند تا بتواند قضاوت کند به این که این کلام الهی، فوق کلام «بَشَري» است. بنابراین طبق این إسْتِدْلال، اگر «ظواهر» در واقع «ظَنّي» باشد، پس باید «إعْجاز قرآن» نیز «ظَنّي» باشد و حال اینکه همه قائلند به این که «إعْجاز قرآن» مُسَلَّماً «قَطْعي» است.

 

فصل نُهُم: «في حُجّیَّة ظواهر القرآن الکریم»:

با این بیانی که عرض کردیم تکلیف بحث فصل نُهُم یعنی «في حُجّیَّة ظواهر القرآن الکریم» روشن است و نیازی به بحث بیشتر آن نیست. زیرا به نظر ما «ظواهر» از «قَطْعیّات» است و فرقی بین قرآن کریم و غیر از قرآن کریم در این حُکْم نیست. امّا «أخْباریّون» در کمال تعجُّب قائل اند به این که «ظَواهر قرآن کریم» از «قَطْعیّات» نیست و لذا معتقدند به این که «ظواهر قرآن» تا زمانی که معصوم (علیه السّلام) آن را تفسیر نکند، حُجَّت نیست!

نظر نهایی ما: «ظَواهر قرآن کریم» از «قَطْعیّات» است.

أدلّة:

۱. «حدیث ثَقَلین»: «في مناقب ذوي القربى عن زيد بن أرقم قال قال رسول الله (صلّى الله عليه وسلّم): انّي تارك فيكم الثقلين ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي أحدهما أعظم من الاخر كتاب الله حبل ممدود من السّماء إلى الأرض وعترتي اهل بيتي ولن يفترقا حتّى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»[2] .

این حدیث، یک روایت «مُتواتِر» است. اگر «ظَواهر قرآن کریم» واقعاً حُجَّت نبود چرا رسول اکرم این روایت را فرمود؟!

إشکال أخباریّون به این إسْتِدْلال: خود حضرت باید ظواهر آیات قرآن کریم را بیان کند!

جواب به این إشکال: حضرت، «قرآن کریم» را مقابل «عِتْرت» شمرده و به صورت «شيء واحد» نفرموده؛ زیرا با حرف «واو» بیان فرموده. البته ما قبل از مراجعه به قرآن همه جوانب را بررسی می‌کنیم که آیا این: ظواهر قرآن» مخَصِّص یا مُقَیّد یا ناسخ و مَنْسوخی دارد یا نه و در صورتی که «مخَصِّص» یا «مُقَیّد» و... نداشته باشد به «ظَواهر» آن تمسّک می‌کنیم.

2. «الرّوایاتُ التَّعْلیمیَّة»: بعد از بررّسی روایات ما در می‌ یابیم که اهلبیت (سلام الله علیهم) کیفیّت بهره‌ گیری از «قرآن کریم» را به أصحاب خود یاد داده‌ اند. لذا معنای آن این است که أصل قرآن مجید حُجَّت است و اهلبیت (علیهم السّلام) جنبه ی روشنگری دارند نسبت به آیات شریف قرآن کریم نَه جَنْبه ی «تأسیسي».

یک نمونه از این روایات:

«في الفقيه و العيّاشي عن زرٰارة قال: قلت لأبي جعفر (عليه السّلام) الاٰ تخبرني من أين علمت و قلت أنّ المسح ببعض الرّأس و ببعض الرّجلين فضحك عليه السّلام ثمّ قال يٰا زرٰارة قاله رسول اللّٰه (صلىّ اللّٰه عليه و آله) و نزل به الكتاب من اللّٰه لأنّ اللّٰه تعالىٰ يقول ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾[3] فعرفنٰا أنّ الوجه كلّه ينبغي أن يغسل ثمّ قٰال ﴿وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى اَلْمَرٰافِقِ﴾[4] فوصل اليدين الى المرفقين بالوجه فعرفنٰا أنّه ينبغي لهمٰا أن يغسلا الى المرفقين ثمّ فصل بين الكلام فقال ﴿وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ﴾[5] فعرفنٰا حين قال برءوسكم أنّ المسح ببعض الرأس لمكٰان البٰاءِ ثمّ وصل الرّجلين بالرّأس كمٰا وصل اليدين بالوجه فقال ﴿وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى اَلْكَعْبَيْنِ﴾[6] فعرفنٰا حين وصلهٰا بالرأس أنّ المسح علىٰ بعضهمٰا ثمّ فسَّر ذٰلك رسول اللّٰه للنّاس فضيّعوه»[7] .

حضرت در اینجا «بما هو مَعْصومٌ» سخن نمی‌گوید بلکه «بما هو مُعَلّمٌ» سخن می‌ گوید.

 


logo