< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/اوامر سیزده گانه /الأمر الثالث عشر: في المشتق - الأوّل: تعريف المشتق - الثاني: النزاع لغوي لا عقلي - الثالث: المشتق بين الأُدباء والأُصوليّين - بناء المسألة الفقهية على المشتق الأُصولي

 

در جلسات گذشته به دوازده امر از اوامری که مرحوم آخوند خراسانی (ره) در کفایة بیان فرمودند را بيان کردیم. در این جلسه به امر سیزدهم، آخرین امر از این اوامر خواهیم پرداخت.

 

امر سیزدهم: «في المُشْتَقّ»

مقدّمه ی بحث:

مقدّمه ی نخست: بررّسی کلمه ی «مُشتقّ» به لحاظ لُغَت: کلمه ای می باشد که از «شَقّ_یَشِقُّ» گرفته شده کأنّه یک کلمه از کلمه ی دیگر جدا شود‌.

تقسیم صُوَر «مُشتقّ» توسّط أُدَباء:

۱.

«إشْتِقاق أصْغر»: یعنی «مُشْتَقٌّ منه» (يعنی کلمه ی اوّل در مشتقّ شدن) با «مُشْتَقّ» (كلمه ی دوم) از نظر حروف و ترتیب مساوی باشند. مثل کلمه ی «نَصَرَ» با کلمه ی «النَّصْر».

٢.

«إشْتِقاق كبير»: یعنی حروف «مُشْتَقّ منه» با «مُشْتَقّ» محفوظ باشد ولی ترتیب آن محفوظ نباشد. مثل «فَسَّرَ» با «سَفَرَ». معنای این دو کلمه یکی است. «سَفَر» به کسی گفته می شود که از تحت سایه، قُبّة، خانه و یا هر حِفاظی بیرون بیاید.‌ لذا «مُسافر» یعنی کسی که حفاظِ شهر بیرون می آید. «فَسَّرَ» هم یعنی پرده و حِفاظ را از معنا بر می دارد.

٣.

«إشْتِقاق أكْبر»: نه حروف «مُشْتَقّ منه» با «مُشْتَقّ» یکی است و نه ترتیب آن ها با هم یکی است. این نوع «مُشْتَقّ» خیلی کم است. مثل «سَلُمَ» با «سَلُبَ». هر دو یک معنا دارد.

مقدّمه ی دوم: «النّزاعُ لُغَويٌّ لا عقليٌّ»

نزاع در این است که واضع مثلاً کلمه ی «عادل» را وضع کرده برای کسی که «مُتِلَبّس بالفعْل» باشد، یا کسی که در گذشته «عادل» بوده ولی حالا «فاسق» است نیز «عادل» گفته می شود؟

مرحوم محمّد هادی طهرانی (ره): بین «جوامد» و «مُشْتَقّات» فرقی نیست. لذا اگر «بُخار» قبلاً «آب» بوده، هیچ موقع به «بُخار» نمی گویند «أنَّه ماءٌ». به همین خاطر به کسی که از قبیل «مُشْتَقّ» است، و از قبیل جامد نیست، صحیح نیست به «مَن قَضَی عنه المَبْدَأ» بگویند «أنّه ضاربٌ أو عادلٌ و...». یعنی در همه جا حَمْل ما، «حَمْل مواطاتي» می باشد نه «حَمْل ذو هو» كه در جامدات است.

نکته:

«حَمْل مواطاتي» (مثل: زیدٌ عادلٌ) در مقابل «حَمْل ذو هو» (مثل: زيدٌ عَدْلٌ) می باشد.

ایشان مسأله را عقلی کرده اند و لذا کلمه ی «صحّة» را به کار می بَرند.

اعمّي ها: فرق است بین «جوامد» و «مُشْتقّات»؛ در جوامد حمل ما «هو هو» می باشد که باطل است، ولی در مشتقّات كلمه ی «ذي» مُقدّر است. «زیدٌ عادلٌ» أي: «زيدٌ ذي عَدْلٌ».

اشکال به نظر مرحوم هادی طهرانی (ره): اگر نزاع، نزاع عقلی باشد، اصلاً نمی شود بر «غیر مُتَلَبّس»، «مُتَلَبّس» بگوییم؛ زیرا عقل غیر از عُرْف است. لذا غلط است که بگوییم «زیدٌ عادلٌ» در حالی که مثلاً دیروز زید، عادل بوده. و همچنین محال است به کسی که معدوم است بگوییم موجود است.

بنابراین اين تعبیر ایشان از تعابیری مثل عقلی بودن مسأله و یا «صحّة» با مسأله سازگار نیست. باید مسأله طوری باشد که همه ی اطراف بتوانند جمع بشوند. پس مسأله لُغَوی یا عُرْفی می باشد.

مقدّمه ی سوم: «المُشْتَقّ بين الأُدَباء و الأصوليين»

أُدَباء: هر کلمه ای که از کلمه ی دیگر جدا شد، «مُشْتَقّ» است؛ چه قابل حمل باشد مثل «زیدٌ ضاربٌ أو مضروبٌ و...» و يا قابل حمل نباشد مثل «زیدٌ ضَرَبَ أو يَضْرِب و...».

اصولیّون: «مُشْتَقّ» به چیزی گفته می شود که قابل حمل باشد. مثلاً به صوىت مبتداء و خبری باشد.

نسبت منطقي بین قول أُدَباء و اصوليّون: «عموم و خصوص مِن وَجه» است.

نقطه ی افتراق:

الف) جایی که از نظر أُدَباء «أعَمّ» است ولی از نظر اصولیّون مُشْتَقّ نيست؛ يعنی مُشْتَقّ باشد، ولی قابل حمل نباشد: مثل «ضَرَبَ و یَضْرِب».

ب) چیزی که قابل حمل باشد ولو «مُشْتَقّ» اصطلاحی نباشد: مثل «عَبْدٌ رِقٌّ».

نقطه ی اشتراک: مشتقّاتی مثل اسم فاعل و... که هم مشتقّ اصولی و هم مشتقّ ادبی ونحوی می باشد.

فرْعٌ: «مسألةٌ َفقهيّةٌ عَلَى المُشْتَقّ الأصولي»

اوّلين کسی که این فَرْع را مطرح کرده، مرحوم فَخْرُ المُحَقّقين (ره) می باشد.

مثلاً کسی دو «زوجه ی کبیرة» دارد و یک «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» را عقد می کند. «زوجه ی کبیره ی اوّل» آمد آن «زوجه ی صغیره ی شیر خواره» را پانزده بار شیر می دهد و بعد «زوجه ی کبیره ی دوم» آن «زوجه ی صغیره ی شیر خواره» را پانزده بار شیر می دهد.

مثلاً کسی دو «زوجه ی کبیرة» دارد و یک «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» را عقد می کند. «زوجه ی کبیره ی اوّل» آمد آن «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» را پانزده بار شیر می دهد و بعد «زوجه ی کبیره ی دوم» آن «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» را پانزده بار شیر می دهد.

عُلماء اتّفاق نظر دارند بر این که «زوجه ی کبیره ی نخست» و «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» بر «شوهر و زوْج» آن ها حرام می شود‌. امّا حُکم «زوجه ی کبیر دوم» مبنی بر این است که آیا «مُشْتَقّ» حقیقت در «مُتَلَبّس» است (که در این صورت بر شوهرش حرام نيست) و یا «مُشْتَقّ» حقیقت در «مَن قَضَی عنه المَبْدَأ» می باشد (که در این صورت بر شوهرش حرام شود)؟

دلیل حرام شدن «زوجه ی صغیرة» بر «زوْج»: این جای بحثی ندارد؛ زیرا او از «زوجه ی کبیره ی نخست» شیر خورده و شیر او مال «زوْج» است لذا در واقع «زوجه ی صغیره ی شیر خواره» می شود «دختر رِضاعي زوْج».

دلیل حرام شدن «زوجه ی نخست» بر «زوْج»: او با شیر دادن «زوجه ی صغیره ی شیرخواره»، می شود «امّ الزّوْجة».

امّا «زوجه ی کبیره ی دوم» موقعی آمد که دیگر عُلماء اتّفاق نظر دارند بر این که «زوجه ی کبیره ی نخست» و «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» بر «شوهر و زوْج» آن ها حرام می شود‌. امّا حُکم «زوجه ی کبیر دوم» مبنی بر این است که آیا «مُشْتَقّ» حقیقت در «مُتَلَبّس» است (که در این صورت بر شوهرش حرام نيست) و یا «مُشْتَقّ» حقیقت در «مَن قَضَی عنه المَبْدَأ» می باشد (که در این صورت بر شوهرش حرام شود)؟

دلیل حرام شدن «زوجه ی صغیرة» بر «زوْج»: این جای بحثی ندارد؛ زیرا او از «زوجه ی کبیره ی نخست» شیر خورده و شیر او مال «زوْج» است لذا در واقع «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» می شود «دختر رِضاعي زوْج».

دلیل حرام شدن «زوجه ی نخست» بر «زوْج»: او با شیر دادن «زوجه ی صغیره ی شیرخواره»، می شود «امّ الزّوْجة».

امّا «زوجه ی کبیره ی دوم» موقعی آمد که «زوجه ی صغیره ی شیرخواره» دیگر «بِنْت الزوْج» است. لذا اگر بگوییم «مُشْتَقّ» حقیقت در «مَن قَضَی عنه المَبْدَأ» است، «زوجه ی کبیره ی دوم» نیز بر «زوْج» حرام می شود؛ «لِأنّه رَضَعَتْ صَغيرةً كانت زوْجَةً».

امّا اگر بگوییم‌ «مُشْتَقّ» حقیقت در «مُتِلَبّس» است، این موقعی شیر داده که او از زوجه بودن خارج شده بلکه «بِنْت الزّوج» شده.

نظر ما:

الف) شکی نیست که زوجه ی صغیره ی شیرخواره بر زوج حرام است. چون شیر مال زوج است. و زوجه ی کبیره ی نخست نیز بر زوج حرام است؛ زیرا موقعی که زوجه ی صغیره را شیر داد، شد «امّ الزّوْجة» نسبت به زوجه ی صغیره ی شیرخواره.

امّا زوجه ی کبیره ی دوم زمانی آمد که دیگر کار از کار گذشته بود و دیگر این زوجه نیست و نمی تواند بگوید من «أُمّ الزّوجة» بلکه باید بگوید من «أُمّ البِنْت» هستم. و «أمّ البِنْت» هم حرام نیست بر «زوْج».

به نظر ما فرق گذاشتن بین زوجه ی کبیره ی اوّل و زوجه ی کبیره ی دوم صحیح نیست. زوجه ی کبیره ی نخست هم اگر حقیقت در «مُتِلَبّس» باشد، بر زوج حرام نیست ولی اگر أعَمّ باشد، بر زوج حرام است.‌ چون روز نخست امّ الزّوجة نمی شود. لذا زمانی که پانزده بار به‌ زوجه ی صغیره ی شیرخواره شیر بدهد، دو چیز مُحَقّق می شود:

۱. زوجه ی کبیره ی نخست می شود أمّ البِنْت.

٢. زوجه ی صغیره ی شیرخواره می شود بِنْت.

مرحوم صاحب جواهر (ره): فرق است بین زوجه ی کبیره ی نخست و زوجه ی کبیره ی دوم. در یک دقیقه دو انقلابی که فرمودید مُحقّق می شود. ولی زوال زوجیّت با «بِنْتيّة» همراه است.

این فرقی که ایشان فرمودند فرق عَقلانی خوبی می باشد ولی مهمّ این است که ما مسأله را بر «مُشْتَقّ» مُبتني نکنیم. وگرنه فرقی بین زوجه ی کبیره ی نخست و زوجه ی کبیره ی دوم نيست.

ما نصّ داریم برای این مسأله:

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: قِيلَ لَهُ إِنَّ رَجُلاً تَزَوَّجَ بِجَارِيَةٍ صَغِيرَةٍ فَأَرْضَعَتْهَا اِمْرَأَتُهُ ثُمَّ أَرْضَعَتْهَا اِمْرَأَةٌ لَهُ أُخْرَى فَقَالَ اِبْنُ شَبْرُمَةَ ، حَرُمَتْ عَلَيْهِ اَلْجَارِيَةُ وَ اِمْرَأَتَاهُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ، أَخْطَأَ اِبْنُ شَبْرُمَةَ تَحْرُمُ عَلَيْهِ اَلْجَارِيَةُ وَ اِمْرَأَتُهُ اَلَّتِي أَرْضَعَتْهَا أَوَّلاً فَأَمَّا اَلْأَخِيرَةُ فَلَمْ تَحْرُمْ عَلَيْهِ كَأَنَّهَا أَرْضَعَتِ اِبْنَتَهُ»[1] .

احتمال دارد مراد حضرت همان چیزی است که مرحوم صاحب جواهر (ره) فرمودند.

ب) اصلاً این مسأله را بر «مُشْتَقّ» مُنطبق کردن درست نیست. زیرا همان طور که در در فقه در باب نکاح هم آمده، عناوین مُحَرّمات ما در سوره ی نساء آمده. در این سوره عنوان حرام، «أمّهات نسائكم» است نه «امّهات زوجاتكم». بنابراین اين مسأله از قبیل «سالبة بإنْتفاء موضوع» است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo