99/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
انحاء وضع
موضوع: انحاء وضع
بعد از بحث در اصل تقسیم وضع به تعیینی و تعینی، جا دارد که به حسب ترتیب، بحث از انحاء وضع تعیینی و تعینی مطرح شود هرچند مرحوم اخوند در کفایه و به تبع ایشان اعلام دیگر، در اول بحث حقیقت شرعیه مطرح کرده اند.
همانطور که در توضیح وضع تعینی عنوان شد، گاهی استعمالات کثیره ای که منشأ برای وضع تعینی می شود، استعمال کثیره لفظ در معنای مجازی باشد؛ به طوری که اراده معنای خاص از لفظ با تکیه بر قرینه مجاز است. قبلا مثال زده شد که در مورد زید که علم کثیر ندارد، با اتکاء بر قرینه عنوان علامه استعمالات کثیره شود. گاهی نیز استعمالات کثیره، استعمال مجازی نیست بلکه استعمال در معنای حقیقی به ضم دال اخر است. یعنی استعمالات اولیه، استعمال در معنای حقیقی است و با معنای خاص مطابقت ندارد و اراده معنای خاص به واسطه تعدد دال است. مثلا علامه در شخص خاصی(که کثيرالعلم است) بکار رود ولی با تعدد دال تا حدی که هر وقت این لفظ گفته می شود معنای خاص به ذهن می اید بدون اینکه دال اخری در کار باشد.
بنابراین وضع تعینی دارای دو قسم می شود.
بحث در این است که ایا وضع تعیینی فقط از راه تصریح به انشاء وضع یعنی به گفتن "وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی" حاصل می شود یا از راه استعمال هم حاصل می گردد؟
مرحوم اخوند در اول بحث حقیقت شرعیه فرموده است که وضع تعیینی کما اینکه با تصریح به انشاء وضع حاصل می شود با استعمال در معنایی که پیشتر لفظ برای ان وضع نشده بوده است نیز حاصل می گردد. البته باید به نحوی در این معنای جدید استعمال شود که لفظ در ما وضع له استعمال می شود؛ به این معنا که با خود لفظ دلالت بر معنا و حکایت از ان کند نه به واسطه قرینه. مرحوم اخوند در ادامه فرموده اند که البته این نحوه استمعال در مجموع مستغنی از قرینه نیست ولی قرینه را باید بر این نحوه استمعال اقامه کند نه بر اراده معنا[1] . بنابراین همین مقدار که قرینه قائم شود که مستعمِل در مقام وضع است، برای وضع کافی است. مثلا کسی که فرزندی برایش متولد شده و قبلا اسمی برای ان نگذاشته، خطاب می کند "جئنی بولدی علی" و با همین گفتار و استعمال وضع محقق می شود. در این استمعال، کلمه "علی" در این نوزاد تازه متولد شده استعمال می شود به این داعی که لفظ وضع برای او شود.
اما ایا تحقق وضع از راه استعمال ممکن است یا وضع یک نحوه بیشتر ندارد و ان تصریح به انشاء وضع است؟
مناقشاتی نسبت به وضع از راه استعمال مطرح است. عمده دو مناقشه است که یکی در کلام مرحوم اخوند ذکر شده و خود ایشان و نیز دیگران از ان جواب داده اند و مناقشه دوم در کلام مرحوم نایینی امده است.
مناقشه اول: استعمال صحیح یا استعمال حقیقی است و یا مجازی متکی به قرینه والا اگر استعمالی نه حقیقی باشد و نه مجازی، غلط خواهد بود و استعمالی که با ان می خواهید وضع تعیینی را محقق کنید نه شرط استعمال حقیقی را دارد و نه شرط استعمال مجازی و لذا غلط می باشد. زیرا استعمال حقیقی، استعمال لفظ در معنای موضوع له است. یعنی در مرتبه سابق باید لفظ برای معنایی وضع شده باشد و ارتباط بین لفظ و معنا از سابق به وجود امده باشد تا بعد از ان، اگر لفظ در ان معنا استعمال شد استعمال حقیقی شود. در حالی که در وضع استعمالی، مفروض این است که قبل از استعمال، لفظ برای معنا وضع نشده است و تازه می خواهد وضع محقق شود.
استعمال مجازی هم استعمالی است که لفظ در غیر معنای موضوع له استعمال شود به خاطر رعایت مناسبت بین معنای مستعمل فیه و موضوع له. در استعمال مورد بحث، مناسبتی بین معنای مستعمل فیه و معنای دیگر ملاحظه نمی شود و لذا مجازی نخواهد بود.
لذا طبعا این استمعال غلط خواهد بود و نمی شود موجب وضع شود
مرحوم اخوند در جواب از این مناقشه فرموده اند که ما قبول داریم در وضع استعمالی، استعمال نه حقیقی است و نه مجازی ولی این ضرری به مقصود ما وارد نمی کند. زیرا صحت استعمال دایر مدار این است که از نظر طبع حسن باشد و طبع ان را استنکار نکند و بپذیرد. این نوع استعمال را نیز طبع قبول می کند.
بنابراین مرحوم اخوند کبرای مناقشه را می پذیرد که استعمال در وضع استعمالی نه حقیقی است و نه مجازی اما می فرماید استعمالات صحیحه منحصر در حقیقت و مجاز نیست و لذا مشکلی ایجاد نمی شود.
مرحوم ایروانی در جواب از این مناقشه فرموده است که حتی اگر در استعمال حقیقی، شرط باشد که استعمال لفظ در معنای خاص، مسبوق به وضع باشد، ما می گوییم این شرط در وضع استعمالی محقق است. زیرا وضع، همان جعل نفسانی و اعتبار نفسانی است که سابق بر استعمال است. وضع نه نفس استعمال است و نه معلول استعمال بلکه سابق بر استعمال است. ایشان در ذیل کلام مرحوم اخوند در حقیقت شرعیه فرموده است: حقیقت وضع چه تعهد باشد و چه تنزیل، عبارت است از فعل نفسانی نه قول قائل که "وضعت" باشد . قول قائل حتی در وضع بالتصریح، کاشف از وضع است نه خود وضع. وقتی نقش وضعت در حد کاشفیت بود، دیگر فرقی در کاشف، بین قول و استعمالات متعدده یا حتی استعمال واحد که محل بحث باشد نیست. بنابراین وضع تعیینی اختصاص ندارد که با قول ابراز شود بلکه با استعمال هم قابل تحقق است. ولو قبل از این استعمال، دیگران علم به این وضع نداشته باشند اما چون شأن ان کاشفیت است یعنی کاشفیت از وضع سابق، استعمال حقیقی می شود. در نتیجه این فرمایش مرحوم اخوند که می فرماید "أن الوضع التعييني كما يحصل بالتصريح بإنشائه كذلك يحصل باستعمال اللفظ في غير ما وضع له" فرمایش صحیحی است.
مرحوم اقای تبریزی این جواب را قبول نکرده و فرموده اند: مفروض این است که وضع از اعتباریات است و در اعتباریات، ولو معتبَر امر نفسانی است، ولی مجرد این امر نفسانی کافی در صدق عنوان اعتباری نیست. عنوان اعتباری، چه عنوان موضوع اثر در معاملات باشد و چه از قبیل وضع باشد، صدقش متوقف بر ابراز است؛ به این معنا که ابراز مقوم امر اعتباری است و مجرد فعل نفسانی کافی درتحقق امر اعتباری نیست. در نتیجه فرمایش مرحوم ایروانی کنار می رود. زیرا ایشان وضع را مجرد فعل نفسانی گرفته اند که با این توضیح مشخص شد وضع مجرد فعل نفسانی و تصور در نفس نیست. ولو شخص از قبل تصور کرده باشد که اسم فرزندش علی باشد، ولی نمی گویند وضع کرده است. وضع به عنوان امر اعتباری متقوم به ابراز است. بله اگر کسی حقیقت وضع را تعهد بگیرد، ممکن است گفته شود که وضع امر نفسانی است و ابراز مقوم ان نیست. گرچه طبق این مسلک هم می شود اشکال کرد که هرچند فی حد نفسه، تعهد فعل نفسانی است اما تعهد موضوع اثر عند العقلاء، تعهدی است که به مرحله ابراز در امده باشد والا اگر شخص در نفس خود، تعهد و التزام به امری بدهد، چیزی نیست که عقلاء به ان اعتناء کنند.
جواب سوم از مرحوم اقای تبریزی است. جواب سوم با جواب دوم در این جهت اشتراک دارند که هر دو جواب، استعمال را حقیقی می دانند اما در توجیه حقیقی بودن استعمال مختلف می باشند. مرحوم اقای تبریزی فرموده اند که در حقیقی بودن استعمال لازم نیست که استعمال مسبوق به وضع باشد زمانا. شرط در استعمال حقیقی این است که لفظ در معنایی استعمال شود که متصف به موضوع له می باشد و در استعمال لفظ و اراده ان معنا، مناسبت و علاقه ای با معنای اخر لحاظ نشده باشد ولو اتصاف به موضوع له بودن مقارن زمانی با استمعال باشد. همین مقدار که وضع متاخر از استعمال نباشد کافی است هرچند از جهت رتبی، وضع متاخر از استعمال باشد. زیرا وضع از امور اعتباری است و ابراز جزء دخیل در ان است و چون در محل بحث، با استعمال، ابراز و کشف صورت می گیرد، در نتیجه رتبه وضع متاخر از استعمال خواهد شد. مهم این است که استعمال سابق زمانی بر وضع نباشد وگرنه سابق بودن وضع بر استعمال زمانا لازم نیست.
مناقشه دوم: مرحوم نایینی فرموده است که وضع استمعالی، مستلزم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی در آن واحد می شود. زیرا از طرفی خصوصیت استعمال اقتضاء می کند که لفظ فانی در معنی لحاظ شود به گونه ای که ملحوظ استقلالی معنا باشد و لفظ به عنوان آلتی برای معنا ملاحظه گردد. از طرف دیگر خصوصیت وضع اقتضاء می کند که واضع در مقام وضع، لفظ را به عنوان موضوع حکم خود، به صورت مستقل لحاظ کند تا بتواند ان را برای معنا وضع کند. اگر بخواهید از راه استعمال، وضع تعیینی حاصل شود، مستلزم این است که در استعمال واحد، لفظ هم ملحوظ علی وجه الآلیه باشد و هم علی نحو الاستقلالیه و جمع بین این دو لحاظ، سر از جمع بین متناقضین می اورد. زیرا آلی بودن یعنی استقلالی نبودن و استقلالی بودن واستقلالی نبودن متناقضين هستند .