« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

99/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی نظریه قرن أکید

 

موضوع: بررسی نظریه قرن أکید

مرحوم اقای صدر در توضیح نظریه قرن اکید فرموده اند: در باب درک معانی و انتقال معنا به ذهن، سه قانون تکوینی وجود دارد که یکی اصلی و اولی است و دو قانون دیگر در حقیقت حاکم بر قانون اول است و ان را توسعه می دهد.

قانون اولی این است که اگر انسان چیزی را احساس کند، صورت ان در ذهنش نقش می بندد. شیر را که در خارج احساس کند، موجب انتقال ذهن به وجود اسد می شود و معنا در ذهنش نقش می بندد.

قانون ثانوی اول این است که اگر انسان مشابه شئ را احساس کند از احساس مشابه هم انتقال به معنای ان شئ پیدا می کند و صورت ان در ذهنش نقش می بندد. همانطور که اگر در خارج شیر را می دید وجود شیر به ذهنش می امد، اگر عکس شیر را هم ببیند همان معنا به ذهنش منتقل می شود. در این قانون ثانوی از طریق احساس مشابه درک معانی صورت می گیرد و از طریق مشابه سازی، توسعه در قانون اول ایجاد می شود. در مواردی که شخص برای نشان دادن معنای خاصی، با یک سری اشارات او را برای ما ترسیم می کند مثلا نحوه راه رفتن کسی را با اشارات ترسیم می کند تا ذهن به معنا منتقل شود، احساس مشابه شئ موجب انتقال به خود ان شئ می شود. در این موارد نیز به وسيله مشابه سازی توسعه در قانون تکوینی اول به وجود می اید.

قانون ثانوی دوم این است که اقتران دو شئ با هم به نحو خاص یعنی به نحو موکد، منشأ می شود که هر وقت انسان یکی از دو شئ مقترن را دید، ذهنش به طرف دیگر منتقل شود. این هم یک قانون تکوینی است که در ان، همراه بودن دو چیز به کیفیت خاص، سبب انتقال می شود. مثل اینکه دو نفر همه جا با هم دیده می شوند و به دنبال ان اگر یک از ان دو در یک جا دیده شود، صورت ذهنی رفیقش هم به ذهن می اید. از مصادیق این قانون ثانوی دوم نیز این است که اگر شخص شیر را در موارد مختلفی همراه با صدای غرش دید، بر اساس اقترانی که به نحو خاصی بین صدا و بین واقع شیر به وجود امده، وقتی از دور نیز صدای او را بشنود، موجب انتقال به شیر می شود.

مرحوم اقای صدر فرموده اند که مجرد اقتران بین دو چیز ولو در یک مرتبه، موجب انتقال به معنی نمی شود ، بلکه اقتران خاص لازم است. حصول این اقتران، گاهی به خاطر عامل کمی است یعنی کثرت و تکرر اقتران به نحوی که به محض احساس یکی، انتقال به دیگری رخ دهد. گاهی نیز به خاطر عامل کیفی است؛ یعنی اقتران یک دفعه اتفاق بیافتد اما همان یک دفعه چون همراه با ملابساتی بوده در ذهن مخاطب جا گرفته است . لذا هر وقت یکی از دو طرف اقتران، احساس شود طرف دیگر هم به ذهن می اید. مثل اینکه اگر کسی در سفر به شهری مریض شود و مشقات کثیره را در سفر تحمل کند، باعث می شود هر وقت اسم ان شهر برده شود یا خودش وارد ان شهر بشود مشقات هم به ذهنش می اید.

این قانون سوم در حقیقت توسعه دیگری نسبت به قانون تکوینی اولی محسوب می شود. چون قانون اول فقط بین نفس الشئ و صورت ان بود ولی قانون سوم مثل قانون دوم، سببیت نقل به معنا را توسعه داد. قانون ثانوی دوم که نوعی قانون تکوینی است شاید اولین بار توسط دانشمند روسی به صورت واضح کشف شد.

مرحوم اقای صدر فرموده اند وضع الفاظ در مقام تفهیم مقاصد، تطبیق همین قانون تکوینی سوم است که به ایجاد اقتران خاص بین لفظ و معنا از طریق عامل کمی و یا کیفی بر می گردد. عامل کیفی این است که بین لفظ و معنا در ظرف خاصی قرن ایجاد شود. وضع تعیینی از این طریق محقق می شود. گاهی هم این اقتران مستند به عامل کمی است یعنی از تکرار همراهی لفظ و معنا در استعمالات، این اقتران حاصل می شود که در این صورت وضع تعینی صورت خواهد گرفت.

ایشان در بیان ممیزات نظریه قرن اکید فرموده اند که با توضیحات داده شده معلوم می شود که این ارتباط و ایجاد سبب برای تصور معنا، امری تکوینی است نه اینکه امر جعلی و اعتباری باشد. کاری که از ناحیه واضع صادر می شود مجرد اعتبار نیست بلکه امر تکوینی است و با مجرد وضعت گفتن این ارتباط حاصل نمی شود. لذا می شود وضع را تعریف کرد که عملیه تکوینیه ای است که به سبب ان، اقتران بین لفظ و معنا به نحو خاص و اکید ایجاد می شود. نتیجه اش این است که ذهن از تصور لفظ به تصور معنا منتقل می شود.

ایشان امور دیگری را هم به عنوان ممیز بیان کرده اند که یکی از انها این است که دلالت، بر حسب نظریه ما، دلالت تصوریه است نه تصدیقیه. ممیز سوم هم این است که انتقال در نوع موارد مترتب بر علم به وضع است ولی در بعضی از موارد هم ممکن است از راه تلقین به وجود بیاید. مثل بچه که برای اینکه انتقال در ذهنش صورت بگیرد، چون متوجه وضع نمی شود و علم به وضع تاثیری در حق او ندارد، باید از راه تلقین این اقتران اکید را برایش ایجاد کنند.

بررسی نظریه قرن اکید

مناقشه ای که نسبت به این نظر وجود دارد این است که اصل این قانون تکوینی که اقتران بین دو شئ در بعضی از موارد موجب انتقال معنای خاص به ذهن می شود یا به جهت اقتران در ظروف خاصی یا به جهت تکرار این اقتران، قابل انکار نیست اما بحث در این است که ایا وضع اللفظ للمعنی که امر رایج عند العقلاء است و منشاء برای ارتباط خاص بین لفظ و معنا و انس ذهنی می شود، تطبیق این قانون است؟ یعنی بالوجدان ما در وضع الفاظ برای معانی، این را می یابیم که واضع کاری که انجام می دهد ایجاد قرن اکید است یا اينکه وجدان ما از وضع لفظ چیز دیگری است؟

همانطور که به اقوال سابق اشکال شد که خلاف ما بالوجدان است و با امر رایج عند العقلاء سازگاری ندارد، به نظریه قرن اکید هم همین اشکال وارد می شود. اینکه وضع را ایجاد قرن اکید بین لفظ و معنا بدانیم امری است که یکذبه الوجدان. هرچند در نتیجه وضع و بعد از علم به وضع، ارتباط بین لفظ و معنا ایجاد می شود، حتی اگر به حسب اصطلاح اقای صدر قبول کنیم که بین لفظ و معنا اقتران به وجود می اید، اما این اقتران خاص نتیجه و اثر وضع است نه اینکه نفس وضع باشد بلکه همانطور که قبلا هم در اشکال به مرحوم اصفهانی گفته شد، این اقتران و ارتباط خاص نتیجه علم به وضع است. ما با مراجعه به وضع لغت در میان عرف و عقلاء می بینیم که انچه واضع به عنوان عملیه وضع انجام می دهد، با همان جعل الفظ للمعنی تمام می شود ولو اقتران خاص ایجاد نشده باشد. وضعی که بعد از علم به ان، سبب ارتباط خاص بین لفظ و معنا می شود، با صرف جعل لفظ برای معنا که کار واضع است تمام می شود منتها این کار صورت گرفته یعنی وضع، اگر برای افراد معلوم شود، این ارتباط خاص بین لفظ و معنا به وجود می اید که عند سماع اللفظ، ذهن منتقل به معنا شود. اینطور نیست که حقیقت وضع منوط به ایجاد این ارتباط و قرن خاصی باشد که اقای صدر فرمودند. با مراجعه به وضع رایج عند العقلاء ما می بینیم که توقع ما از وضع به عنوان امراعتباری صادر از واضع ، با عملیه جعل تمام شده است. بنابراین ما حقیقت وضع را تمام شده می بینیم در حالی که هنوز قرن اکیدی اتفاق نیافتده است. این نشان می دهد که تفسیر وضع به قرن اکید صحیح نیست.

به عبارت ديگربعد از علم به وضع برای نوع مردم انتقال ذهن من اللفظ الی المعنی صورت می گیرد، ولو اقتران خاص هم ایجاد نشده باشد یعنی ولو عامل کیفی نیز در کار نباشد به این معنا که جعل در ظرف موثری صورت گرفته باشد، ولو عامل کمی در کار نباشد، بلکه همین مقدار که افراد متوجه جعل شوند، سبب ارتباط می شود. بنابراین ارتباطِ موجب انتقال که سبب دخیل است، متوقف بر اقتران اکید نیست. زیرا در بعضی موارد با اینکه عامل کیفی و کمی وجود ندارد، در عین حال می بینیم که انتقال انجام شده است. واين امرشاهد بر اين است که قرن اکید دخالت در دلالت ندارد چراکه مواردی داریم که وضع و ارتباط خاص حاصل شده و حال انکه نه عامل کیفی وجود داشته است و نه عامل کمی تا این اقتران خاص ایجاد شود.

ممکن است از اقای صدر دفاع شود که اگر ما می گوییم واضع قرن ایجاد می کند، مقصود این نیست که وضع اللفظ للمعنی به معنای قرن باشد یعنی واضع به حمل اولی ایجاد قرن کند تا اشکال شود واضع در هنگام وضع التفات به این معنا ندارد که بخواهد ایجاد قرن کند. مراد ما این است که واضع در وضعت هذا اللفظ کاری را انجام می دهد که به حمل شایع ایجاد قرن بین لفظ و معناست. ولو مقصود از "وضعت" ومعنای تفهیم شده از آن قرن نباشد اما به حمل شایع این قرن ایجاد می شود و اثر خودش را می گذارد.

فیه:

به نظر می رسد که ما یصدر من الواضع نه قرن اکید به حمل اولی نه قرن اکید است به حمل شایع. شاهد هم همین است که در مواری می بینیم که اصل جعل تحقق پیدا کرده است و بعد از علم به ان دلالت نیز به وجود می اید، در حالی که اقتران اکید بین لفظ و معنا ایجاد نشده است.

 

logo