« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

99/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

قول پنجم و ششم در حقیقت وضع

 

موضوع: قول پنجم و ششم در حقیقت وضع

قول چهارم در حقیقت وضع، نظریه مرحوم اصفهانی بود که وضع در الفاظ را تطبیق وضع تکوینی و خارجی دانستند؛ یعنی قرار دادن چیزی بر چیز دیگر برای دلالت بر امری.

در ذیل کلام ایشان این اشکال مطرح شد که وضع حقیقی و تکوینی مشتمل بر سه رکن است که در وضع الفاظ تطبیق نمی شود. زیرا در وضع الفاظ، غیر از موضوع و موضوع علیه، چیز دیگری ولو به تغایر اعتباری وجود ندارد تا بعد از لحاظ وضع موضوع بر موضوع علیه، به ان منتقل شویم. علاوه بر اینکه اشکال دیگری که در کلام مرحوم اقای تبریزی و بعضی محققین دیگر نسبت به اقوال گذشته وارد شد به این قول هم وارد می شود. اشکال این است که ملاحظه وضع رایج عند العقلاء و العرف العام، وضع علی المعنی به نحو وضع تکوینی را تکذیب می کند. در وضع های صورت گرفته میان عرف، بالوجدان چنین چیزی نیست که به نحوی علامت گذاری شود تا بعد با نگاه کردن به این علامت منصوب، بخواهند به امر دیگری برسند. در وضع اعلام شخصیه کسی که بر فرزندش اسم خاص می گذارد، علامتی بر ان نگذاشته است تا با نگاه به ان علامت، به امر اخر برسد.

ولی این اشکال مرحوم اقای صدر که نسبت به این قول و اقوال قبلی به نحو عام مطرح کردند مبنی بر اینکه سببیت بین لفظ و معنا که امر تکوینی است، معنا ندارد که از مجرد اعتبار پیدا شود والا لازم می اید هر شیئی سبب شئ اخر شود، این اشکال وارد نیست. زیرا ما بالوجدان می بینیم که این سببیت وجود دارد و اعتبار هم اگر فرض شود، ولو به تنهایی نمی تواند موجب این سببیت شود اما با ضم علم به وضع با طی مراحل، صلاحیت پیدا می کند که سببیت و ارتباط بین لفظ و معنا را ایجاد کند.

قول پنجم:

عده ای از محققین از جمله مرحوم اقای تبریزی قائل شده اند که حقیقت وضع از سنخ اعتبار است اما ان اعتباری که در مقام وضع انجام می شود و در نهایت سبب می شود که ارتباط بین لفظ و معنا در اذهان ایجاد شود، فقط به همین مقدار است که لفظی علامت برای معنایی قرار داده شود از باب جعل علامت للشئ. این حیثیت علامیت که در فرمایش مرحوم اصفهانی بود در این قول پنجم نیز وجود دارد اما محقق اصفهانی اصرار داشت که وضع، علامت علی الشئ برای دلالت به امری است اما در قول پنجم وضع علی الشئ نیامده بلکه همین مقدار که وضع للشئ کند تا هر وقت خواستند معنا را تفهیم کنند لفظ را بیاورند و معنا را به ذهن منتقل کنند. مثل مواردی که افراد رمزی میان خودشان قرار می دهند تا هروقت این رمز را بکار بردند نشانه چه چیزی باشد. در باب وضع الفاظ للمعانی نیز همین امر اتفاق می افتد یعنی لفظ را علامت برای معنا قرار می دهند و در نتیجه هر وقت متکلم این لفظ را اورد معنای خاص که موضوع له است به ذهن مخاطب می اید.

بر اساس این قول، انچه ما به وجدان عرفی در وضع الفاظ می بینیم بیش از حیثیت علامت قرار دادن نیست و همین مقدار نیز برای توجیه دلالت الفاظ بر معانی کافی است. این بیان هم ثبوتا ممکن و متصور است و هم با ذهن عرفی مساعدت دارد و موارد متعارف وضع عند العقلاء ان تکذیب نمی کند. لذا بر اساس نظریه اعتبار در وضع اگر این قول را ملتزم شویم مشکلی وجود ندارد.

قول ششم:

قول ششم نظریه تعهد است که مرحوم اقای خویی ان را اختیار کرده اند. اصل این نظریه از محقق نهاوندی است و بعضی از محققین دیگر هم این نظر را قبول کرده اند مثل مرحوم اقای حائری در درر و مرحوم محقق اصفهانی در وقایة الاذهان . بر اساس این قول، حقیقت وضع تعهد و تبانی و التزام نفسانیِ متکلم و مستعمِل الفاظ است که هر وقت قصد و اراده تفهیم معنای خاص را داشت از این لفظ خاص استفاده کند. البته در اینکه صیغه تعهد و التزام چه چیزی است، در عبارات مرحوم اقای خویی تردید وجود دارد بلکه بعضی از عبارات، ظاهر در امری است که فی حد نفسه قابل التزام نیست، ولی ان فرضی که اشکال کمتری دارد و در کلام محقق نهاوندی در تشریح الاصول نیز امده، عبارت از این است که واضع تعهد می کند که لا یتکلم باللفظ الفلانی الا عند اراده تفهیم المعنی الفلانی. بر اساس این نظریه که توضیحش در کلام مرحوم نهاوندی است و در کلام مرحوم اقای خویی هم امده، با توجه به اینکه انسان مدنی است و همه احتیاجاتش را نمی تواند خودش به تنهایی براورده کند، باید با بقیه افراد انسان ارتباط داشته باشد تا به کمک هم امور معاششان را تامین کنند. این خصوصیت انسان که باید به وسیله دیگران به حاجاتش برسد، مقتضی و مستدعی است که مقاصدش را به طرف مقابل بفهماند. در مقام تفهیم مقاصد به دیگران نمی شود همه مقاصد را حتی در محسوسات با ارائه یا اشاره به خود ان امور بفهماند چراکه همه محسوسات قابلیت تفهیم به صورت حسّی را ندارند تا چه برسد که در بعضی موارد مقصود تفهیم معقولات است. لذا انسان احتیاج پیدا کرد که وسیله عامی داشته باشد تا به واسطه ان مقاصدش را به دیگران بفهماند. برای همین پناه به الفاظ برد. برای اینکه به وسیله لفظ مقصدش را به دیگران بفهماند متوقف بر این است که تعهدی در اینجا انجام شود تا در طول ان تعهد، فهماندن مقاصد انجام شود؛ تعهد اینکه هر وقت قصد فهماندن فلان معنا را داشت از این لفظ استفاده کند یا به تعبیر صحیح تعهد، این لفظ را به کار نبرد مگر وقتی می خواهد این معنا را تفهیم کند. در نتیجه ان وسیله ای که برای تفهیم مقاصد نیاز داشت تامین می شود.

مرحوم اقای خویی فرموده اند که شاهد بر صحت نظریه تعهد، وضع اعلام شخصی است. فانّ كلّ والد اذا رجع‌ وجدانه‌ يجد أنّه اذا أراد أن يضع اسما لولده يتصوّر أوّلا ولده و اسما يراه مناسبا له، ثمّ يتعهّد في نفسه بأنّه متى قصد تفهيمه يناديه بذلك الاسم‌.

در کلام مرحوم اقای خویی در بیان خصوصیات و ممیزات نظریه تعهد، دو مساله لازمه نظریه تعهد دانسته شده است:

اول اینکه دلالت وضعیه دلالت تصدیقیه اولی است؛ تصدیق به اینکه متکلم این معنا را اراده کرده است. زیرا بر اساس این نظریه، علقه وضعیه اختصاص به جایی دارد که متکلم قصد تفهیم معنا را داشته باشد. وقتی اراده معنا در خود وضع وجود داشته باشد، طبعا وقتی ما لفظی را می شنویم، با شنیدن ان تصدیق می کنیم که متکلم این معنا را اراده کرده است. بنابراین دلالت تصدیقیه از نفس وضع به دست می اید نه اینکه از وضع دلالت تصوریه حاصل شود و تصدیق اینکه متکلم اراده این معنا را دارد، ناشی از غیر وضع باشد؛ مثل ظهور حال متکلم در اینکه کار عبث انجام نمی دهد.

اگر اشکال شود که چنانچه دلالت وضعیه موجب دلالت تصدیقیه باشد، لازمه اش این است که در مواردی که لفظ را از شخصی می شنویم و او مرید نیست، هیچ معنایی به ذهن ما نیاید و حال انکه بالوجدان وقتی از شخص نائم لفظی را بشنویم معنای ان را می فهمیم. این نشان می دهد که علقه وضعیه اختصاص به موارد اراده تفهیم ندارد.

مرحوم اقای خویی جواب داده اند که اگرچه در این موارد معنا به ذهن می اید و دلالت تصوریه صورت می گیرد اما نه به خاطر وضع لفظ برای این معنا بلکه منشأ این دلالت انس حاصل از کثرت استعمال است.

دوم اینکه بر اساس این نظریه همه مستعملین واضع هستند. زیرا بر اساس این نظریه واضع کسی است که تعهد کند لا یتلفظ بهذا اللفظ الا عند ارادة هذا المعنی الخاص. مستعمِل خاصی که امروز این لفظ را استعمال می کند، به خاطر این است که تعهد می دهد و به دنبال تعهد خود استعمال می کند. بله عنوان واضع به حسب اصطلاح به متعهد اول اطلاق می شود اما حقیقتا همه مستعمِل ها واضع هستند[1] .

نسبت به نظریه تعهد، مناقشات و اشکالات متعددی مطرح شده که بعضی از این اشکالات در کلام مرحوم اقای خویی عنوان شده و ایشان در مقام جواب از انها بر امدند اما مناقشات دیگری اضافه بر انها نیز وجود دارد.

مناقشه اول این است که این تفسیر از وضع نیز مثل تفسیرهای قبل، مخالف با وجدان است. زیرا با ملاحظه وضع رایج بین عقلاء، انچه در مقام وضع الفاظ می بینیم، تعهدی در ان وجود ندارد. کسی که اسم می گذارد تعهدی ندارد که لا یستعمل اللفظ الا عند اراده هذا المعنی . نه در وضع اعلام شخصیه و نه در وضع اسماء برای غیر اعلام. نهایت چیزی که می بینیم این است که علامتی برای ان بکار می برند.

شاهد قطعی بر اینکه وضع تعهد نیست این است که در بعضی از موارد وضع اعلام شخصی، کسی که لفظ را وضع می کند، ارتباطی با معنای موضوع له ندارد تا تفهمیم ان معنا مورد احتیاج او باشد و بخواهد نسبت به ان تعهدی بدهد. مثلا فرزندی در خانواده ای متولد شده و از باب تبرک پیش شخصی عالم و صالح می برند و از او می خواهند برای مولود اسمی بگذارد. وقتی واضع احتیاجی به تفهیم این معنا ندارد، چطور تعهد و التزام بدهد که لا اتکلم بهذا اللفظ الا عند اراده تفهیم المعنی الخاص . اما مبنای پنجم که نظریه جعل العلامه باشد در این موارد قابل تطبیق و توجیه است.

 


[1] - مصباح الاصول/1/50.
logo