« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

99/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

قول دوم در حقیقت وضع

 

موضوع: قول دوم در حقیقت وضع

مرحوم اخوند فرمودند که "الوضع نحو اختصاص بین اللفظ و المعنی و ارتباط خاص بینهما ...".

به این تعریف مناقشه شده است که اگر منظور شما از اختصاص و ارتباط، همانی باشد که ظاهر عبارت است یعنی انسی که بین لفظ و معنا در اذهان پیدا می شود به طوری که هر وقت لفظ شنیده شود انتقال به معنا صورت گیرد، اشکال این است که هرچند در موارد وضع الفاظ برای معانی، این ارتباط خاص و اختصاص لفظ به معنا وجود دارد، ولی این ارتباط و اختصاص خود وضع نیست بلکه نتیجه و اثر وضع است، بلکه باید گفت که نتیجه و اثر علم به وضع است. باید وضع محقق شود و علم به ان تعلق بگیرد تا در طول ان، ارتباط و انس در اذهان به وجود بیاید. لذا وجهی ندارد که وضع را به اختصاصی که معلول علم به وضع است، تعریف کنید. اما اگر مقصود شما این انس نباشد، چیز دیگری بیان نشده است که تا بتوان درباره ان قضاوت کرد. لذا معلوم می شود انچه مرحوم اخوند در تفسیر و تعریف وضع فرموده اند تفسیر روشنی از حقیقت وضع نیست.

قول دوم:

قول دوم در حقیقت وضع تفسیری است که در کلام محقق عراقی ذکر شده مبنی براینکه حقیقت وضع همان جعل ملازمه بین لفظ و معنا یا به تعبیر دیگر جعل سببیت برای لفظ تا بر معنی دلالت کند. واضع در مقام وضع، لفظ را به عنوان دال، سبب برای حضور معنا در ذهن قرار می دهد. به این ترتیب معلوم می شود که وضع از امور واقعیه است نه اعتباریه ولی مقصود از واقعیه بودن این نیست که از سنخ موجودات خارجی من الجواهر و الاعراض باشد بلکه مقصود این است که از امور نفس الامریه است که این امور در خارج وجود خارجی ندارند اما ثابت و محقق در عالم واقع هستند؛ مثل ملازمه بین زوجیت و اربعه و سایر ملازمات واقعيه . وضع هم امر واقعی است از سنخ واقعیت در ملازمات عقلیه منتها فرق وضع با سایر ملازمات عقلیه این است که ملازمه انها ذاتیه است و ثبوت انها در خارج بدون احتیاج به معتبر خاصی است ولی در وضع، ملازمه جعلیه است یعنی به وسیله جعل جاعل ثابت می شود.

شاهد بر ذاتی نبودنش این است که ملازمه بین لفظ و معنا در موارد منقول بودن نیز پیدا می شود یعنی در جایی که یک لفظ بعد از اینکه ملازمه ای با معنایی داشته، ملازمه با معنای دیگر پیدا کند. این کشف می کند که ملازمه بین لفظ و معنا ذاتی نیست تا نیازمند به جعل نباشد.

در کلمات هم از جمله کلام مرحوم اقای خویی، به همین شکل تفسیر دوم از محقق عراقی تبیین شده است که حقیقت وضع جعل ملازمه می باشد که امر تکوینی است نه اعتباری.

نسبت به این قول دوم، مرحوم اقای خویی اشکال کرده اند که مقصود از ثبوت ملازمه بین لفظ و معنا ملازمه مطلق حتی برای جاهل به وضع است یا مقصود ثبوت الملازمه برای خصوص عالم به وضع می باشد؟ در هر صورت این مدعا اشکال دارد.

اگر مقصود ثبوت ملازمه مطلق حتی عند الجاهل بالوضع باشد، خلاف وجدان خواهد بود. زیرا اگر واضع با وضع لفظ برای معنا موجب ثبوت ملازمه مطلق شده باشد، لازمه اش این است که این سببیت برای جاهل نیز وجود داشته باشد و حال انکه قطعا چنین نیست. اما اگر ان ملازمه ای که بین لفظ و معنا وضع می شود برای خصوص عالم به وضع باشد، هرچند اصل ثبوتش صحیح است زیرا هر کس علم به وضع پیدا می کند معنا نیز در ذهنش خطور می کند، اما این ملازمه که پیش عالم به وضع محقق می شود، از اثار وضع است نه اینکه خود وضع باشد. شاهدش این است که این اثر یعنی ملازمه برای جاهل به وضع محقق نمی شود و این نشان می دهد که اثر خود وضع نیست بلکه اثر علم به وضع است. وقتی اثر وضع بود، یعنی متاخر از وضع و معلول علم به وضع است. ديگر نمی توان وضع را به اثری که متاخر از ان است تفسیر کرد.

در حقیقت اشکال مرحوم اقای خویی در تقدیر دوم، همان اشکالی است که به مرحوم اخوند شده است.ولی در کلام مرحوم اقای صدر جوابی به این اشکال مرحوم اقای خویی داده شده که نشان می دهد برداشت مرحوم اقای صدر از اشکال مرحوم اقای خویی چیز دیگری است. مرحوم اقای صدر اشکال مرحوم اقای خویی را اینگونه برداشته کرده است که اگر محقق عراقی ملازمه و سببیت را مختص به عالم به وضع بداند، لازم می اید که علم به وضع در موضوع وضع اخذ شود و این نیز مستلزم دور است. زیرا ملازمه و سببیت متوقف بر علم به وضع است و علم به وضع هم متوقف بر خود وضع است. لذا مرحوم اقای صدر در مقام جواب گفته است که می توانیم اشکال دور را جواب دهیم. ولی به نظر می رسد که نقطه اشکال در کلام مرحوم اقای خویی چیزی نیست که ایشان برداشته کرده است. مرحوم اقای خویی همان اشکال به مرحوم اخوند را در اینجا مطرح کرده اند.

اما از این اشکال مرحوم اقای خویی به محقق عراقی نیز ممکن است جواب داده شود که مراد محقق عراقی این است که ملازمه بین لفظ و معنا به وسیله جعل واضع محقق می شود به این معنا که کار واضع در مقام وضع، جعل الملازمه است؛ در مقابل ملازمات عقلیه در سایر موارد که احتیاج به جعل جاعل ندارد، ملازمه بین لفظ و معنا به وسیله جعل جاعل به وجود می اید و واضع به قدرتی که از ناحیه خداوند به او اعطاء شده، این ملازمه را ایجاد می کند، نه اینکه حقیقت وضع خود ملازمه باشد. اگر می گوییم که وضع امر واقعی است یعنی واضع در مقام وضع کاری حقیقی و واقعی انجام می دهد. تمایز تعریف محقق عراقی با سایر تعاریف این است که ایشان جعل را امر واقعی می داند به خلاف تعاریف دیگر که جعل را اعتبار می دانند. اگر کلام محقق عراقی به این صورت تقریب شود، دیگر این اشکال مرحوم اقای خویی وارد نمی شود که انچه اثر وضع است را در تعریف حقیقت وضع اورده اید .

بله می شود اینگونه اشکال کرد که قبول داریم به قدرتی که از ناحیه خداوند به افراد داده می شود، شخص می تواند در بعضی از امور تکوینا تصرف کند، اما به وضع الفاظ که نگاه می کنیم ایا وجدانا اینگونه است که کار واضع، تصرف در عالم تکوینی است یعنی ملازمه بین لفظ و معنا که قبل از جعل وجود نداشت، این را مباشرتا با کار خودش محقق کند یا انچه ما از وضع می یابیم این است که ولو عملیه وضع در ابتداء و به لحاظ منشأ به دخالت خدا باشد، اما بدون شک این وضع از افراد بشر محقق می شود و با در نظر گرفتن خصوصیاتی که در وضع های موجود دیده می شود، می بینیم واضع در مقام وضع، ملازمه بین لفظ و معنا را ایجاد نمی کند بلکه واضع کاری می کند که بعد از علم به ان، موجب این ملازمه تکوینیه می شود اما نه اینکه کار واضع جعل و ایجاد همین ملازمه تکوینا باشد. ما نیز در بحث حقیقت وضع، به دنبال این هستیم که بدانیم واضع چه کار انجام می دهد که سبب به وجود امدن این ملازمه می شود.

اما اشکالی که خود مرحوم اقای صدر به تفسیر محقق عراقی وارد می کنند این است که در جایی که فی حد نفسه لفظ سبب برای انتقال ذهن به معنا نیست معقول نیست که انسان بخواهد سببیت واقعیه برای ان ایجاد کند. زیرا سببیت در اختیار انسان نیست و نمی توان در جایی که سببیت تکوینی برای چیزی وجود ندارد بخواهد با یک اعتبار برای ان سببیت ایجاد کرد[1] .

به نظر می رسد که این اشکال مرحوم اقای صدر هم تمام نیست. علی ای حال این سببیت قبلا برای لفظ وجود نداشته است ولی در نتیجه وضع و یا لا اقل در نتیجه علم به وضع این سببیت تکوینیه محقق شده است و اگر وضعی صورت نمی گرفت سببیت وجود نداشت. لذا نمی توان گفت که در جایی که با قطع نظر از جعل و وضع، سببیت وجود نداشته، نمی شود با جعل ان را ایجاد کرد.

صحیح در اشکال این است که در اینجا سببیت واقعیه ای پیدا می شود که محتاج الی الجعل است اما کلام در این است که واضع در مقام وضع چه کاری انجام می دهد که این سببیت واقعیه پیدا می شود. ایا کار او ایجاد این ملازمه به حمل اولی است یعنی همین مقدار که بگوید من این سببیت را جعل کردم محقق می شود یا انچه مجعول در موارد وضع است امر دیگری است که به حمل شایع با طی مراتب، سببیت از ان به دست می اید. اشکال به محقق عراقی این است که انچه ما در جعل می بینیم جعل ملازمه نیست نه جعل تکوینی ان و نه جعل اعتباری ان، یا جعل علامت است یا قرن اکید و ياغيرآن .

 


[1] - بحوث/2/46.
logo