99/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت دوم: واضع الفاظ
موضوع: جهت دوم: واضع الفاظ
0.1- جهت دوم؛ واضع الفاظ
قول معروف این است که واضع الفاظ، افراد بشر هستند که به تدریج در هر لغتی بسته به نیاز و حاجت به تفهیم معانی، وضع صورت می گیرد و به تدریج با ضمیمه شدن این وضع ها به یکدیگر، لغت یک قوم به وجود می اید .
در مقابل مرحوم نایینی قائل شده اند که وضع الفاظ خاصه برای دلالت بر معانی خاصه، مستند به خداوند است. کسی که لفظ خاص الف را برای معنای خاص ان جعل کرده خداوند متعال است. منتها این جعلی که از خداوند صادر می شود، یک جعل متوسط بین جعل تکوینی محض و جعل تشریعی محض است. در جعل تشریعی محض برای ادراک و علم به مجعول، نیازمند به رسولان الهی و کتب اسمانی هستیم ولی در جعل تکوینی محض، ادراک مجعول احتیاج به چیز دیگری ندارد مثل ایجاد عطش و احساس تشنگی در وقت احتیاج به آب. قسم سومی هم بین جعل تکوینی محض و تشریعی محض وجود دارد. این در جایی است که کاری به الهام خداوند متعال صورت پذیرد. خداوند متعال هر طایفه ای از عبادش را با اختلافی که از جهت طبقات و اصناف دارند، الهام کرده که برای فهماندن معنای خاص از لفظ خاص استفاده کنند. مثلا اهل لغت فارس الهام شده اند که برای فهماندن مایع سیال از لغت آب استفاده کنند . همینطور سایر لغات مثل عربی و ... .
دو دلیل در فرماشات ایشان برای این ادعا ذکر شده است.
دلیل اول این است که ما در هر لغتی می بینیم الفاظی که برای دلالت بر معانی وضع شده اند، انقدر زیاد هستند که امکان ندارد فردی از افراد بشر بتواند این وضع را انجام دهد. حتی اگر در هر لغتی جماعت کثیره ای را فرض کنیم که بخواهند الفاظی را وضع کنند، توانایی ان را ندارند تا چه برسد به اینکه شخص واحدی بخواهد این همه لفظ را برای معانی وضع کند. علاوه بر اینکه معانی متعدده و کثیره ای هست که به تدریج حادث می شوند و تصور وضع برای انها از شخص واحد یا اشخاص معین، متعذر است. چطور می توانیم بگوییم شخص خاصی به عنوان واضع، این الفاظ را وضع کرده است؟!
دلیل دوم این است که اگر واضع الفاظ، شخص خاصی بود، باید در تاریخ ثبت می شد. چون وضع الفاظ از امور مهمه می باشد و خدمتی به بشر به حساب می اید و اگر یک نفر این خدمت را انجام می داد، حتما ثبت شده و نقل می شد. در حالی که ما نمی بینیم که در کتب تاریخی که در دست داریم بگویند این شخص واضع لغت عربی یا فارسی بوده ست . این نشان می دهد که واضع الفاظ خود خداوند بوده است که برای هر معنایی، لفظ خاصی را وضع کرده است البته با الهام به بشر.
این حاصل کلام مرحوم محقق نایینی است که مشتمل بر یک ادعا و دو دلیل می باشد.
اما به نظر می رسد که چنانچه مقصود از اینکه وضع به عنایت خداوند متعال می باشد، این باشد که خداوند شرایط وضع الفاظ که ذهن و فکر متفطن باشد را عطا کرده است و بر اساس ان قوا و استعدادی که خداوند داده، انسان به غرض تفهیم، الفاظی را وضع کرده است و لذا وضع مستند به خداوند است چراکه شرایط تحقق این وضع را خداوند داده وگرنه انسان ها مستقلا نمی توانستند ان را انجام دهند، این نکته ای که است که کسی منکر ان نمی شود و معتقد همه موحدین است. همانطور که همه مخلوقات از جمله انسانها در اصل وجودشان وابسته به خداوند هستند ، در شوون و افعال خود نیز محتاج به خداوند متعال هستند ، یعنی براساس نعمت و قوتی که خداوند به انسان داده و به عبارت دیگر به اذن تکوینی خداوند، می تواند کاری را انجام دهد.
اما اگر مقصود این باشد که وضع الفاظ برای معانی متعدد، نه فقط در پیِ اعطای استعداد و قدرت و اذن تکوینی خداوند بوده است بلکه با عنایت خاصه و هدایت مخصوص خداوند متعال به افراد بشر بوده است که این مهم صورت گرفته است. مثل کاری که مادر حضرت موسی علیه السلام کرد و فرزند خود را در اب انداخت که پای هدایت خاصه در کار بود. مجرد به ودیعه گذاشتن استعداد برای وضع، کافی برای تحقق وضع نیست و نیاز به هدایت خاصه دارد. اگر مقصود این هدایت خاصه باشد، ولو ثبوتا ممکن است که عملیه وضع الفاظ برای معانی متعدده توسط بشر به غرض تفهیم مقاصد، به عنایت و هدایت خاص خداوند بوده باشد اما اثباتا دلیلی بر ان نداریم. ما فی الجمله عنایت خاصه خداوند را در زندگی در بعضی از امور حس می کنیم چه امور جزئیه و چه امور کلیه، اما دلیلی بر ان در این مورد خاص نداریم.
دو وجهی که در کلام محقق نایینی ذکر شده بود تا ثابت کند تحقق وضع از خود بشر بر نمی اید بلکه متوقف بر عنایت خاصه خداوند است، تمام نمی باشد. زیرا همانطور که در کلام مرحوم اقای خویی نیز امده، انچه داعی و انگیزه برای وضع الفاظ است، احتیاج به تفهیم معانی به دیگران است. با توجه به اینکه غرض تفهیم، از قبل به صورت دفعی محقق نبوده بلکه تدریجی به وجود می امده است، طبعا احتیاج به وضع الفاظ هم به صورت دفعی مورد نیاز نبوده است تا بگویید جماعت کثیره نمی تواند ان را محقق کند تا چه برسد به فرد واحد. این حاجت به صورت تدریجی انگیزه می شده است که الفاظ در هر زمانی و هر موردی که احتیاج بوده برای فهماندن معانی، الفاظی وضع شود و در نتیجه ان در مجموع لغتی را تشکیل دهند. کما اینکه در زمان فعلی نیز همین نیاز تدریجی مشاهده می شود و می بینیم که برای معانی ای که جدیدا به وجود می اید، الفاظ جدیدی وضع می گردند. این الفاظ جدید قبلا نبوده اند چون معانی انها قبلا نبوده اند. معانی که به تدریج حادث می شوند الفاظ هم تدریجا وضع می شوند. لازمه تدريجی بودن نیز این است که واضع شخص خاصی نباشد بلکه افراد متعددی به مروز زمان به خاطر نیاز تدریجی بشر این الفاظ را وضع کنند.
وجه دوم مرحوم نایینی نیز این بود که اگر یک نفر خاص این کار را انجام می داد باید در تاریخ ثبت می شد. جواب این است که با توجه به اينکه شخص خاصی این کار را انجام نداده است طبعاً خدمت شخص خاص حساب نمی شود تا اسم او ثبت شود و در تاریخ بماند. واضع، نسل های مختلفی از بشر بودند که در طول زمان الفاظ را جعل می کردند.
علاوه بر اینکه نسبت به اینکه در تاریخ نام واضع لغات ثبت نشده است، مناقشه دیگری نیز هست که در کلام مرحوم اقای تبریزی مطرح شده و ان اینکه حتی ممکن است ملتزم شویم که شخص واحدی این کار انجام داده ، و اگر در تاریخ ثبت نشده برای این است که اصل وضع در هر زبانی، در دوره قبل از تاریخ اتفاق افتاده و تکمیل ان بعدها در طول اعصار بعد از دوره تاریخ رخ داده است. با اختراع خط دو دوره ما قبل تاریخ و ما بعد تاریخ به وجود امد. در دوره ما قبل تارخی هنوز خط اختراع نشده بود تا حوادث که یکی از انها وضع لغات باشد ثبت گردد.
انچه در کلام مرحوم نایینی هم مورد نظر است و مصبّ اختلاف بین ایشان و مشهور می باشد وضع لغت من حیث المجموع است که ما می گوییم ولو ثبوتا استناد وضع لغت بمجموعه به خداوند از طريق الهام وعنايت خاصه محتمل است ولی اثباتا دلیل بر ان نداریم. اما اینکه در تحقق وضع این احتمال را کسی مطرح کند که اصل امکان استفاده از لفظ و صوت برای تفهیم معانی نیازمند الهام است والا بشر به خودی خود، به این مسیر هدایت نمی شد که از الفاظ برای تعیین معانی استفاده کند؛ شبیه انچه در قضیه هابیل و قابیل برای دفن میت اتفاق افتاد که با الهام الهی توسط یک کلاغ صورت گرفت. این مطلب دیگری است غیر از فرمایش محقق نایینی که از جهت اثباتی نیز ممکن است به برخی از ادله مثل ایه "علمه البیان" استناد شود که اصل توان استفاده از سخن گفتن برای انتقال مفاهیم به تعلیم خداوند بوده است. اما این مدعای مرحوم نایینی نیست.
بر این اساس معلوم می شود اینکه اقای صدر امده بشری بودن وضع را بعید دانسته اند و فرموده اند امور دیگری غیر از دو وجه مرحوم نایینی نیز وجود دارد که بعید می کند وضع، یک عمل بشری باشد و محتاج به الهام خاصه خداوند نباشد، به محل نزاع ارتباطی ندارد. ایشان چهار امر را به عنوان مبعّدات بشری بودن وضع مطرح کرده اند که بعضی از ان ها را بر جمیع مبانی جواب داده اند و نسبت به بعضی از انها فرموده اند که فقط بر اساس مبنای ما در حقیقت وضع که قرین اکید باشد قابل جواب است. مبعداتی که ذکر کرده اند، در حقیقت مبعّدات این مطلب است که وضع تماما بخواهد بشری باشد و حتی در ابتدای استفاده الفاظ برای مفاهیم نیز استنادی به خداوند نداشته باشد. معلوم است که فرمایش ایشان به محل نزاع مرحوم نایینی و مشهور ارتباطی ندارد.
امر اول: ایشان فرموده اند که اگر در وضع، الهام الهی و دخالت خداوند متعال نبود، چه طور انسان ابتدایی ملتفت به این مطلب می شد که از لفظ می تواند برای تفهیم معانی استفاده کند. به حسب انچه در تقریرات مباحث امده فرموده اند این نکته که از لفظ می توان برای تفهیم معانی می توان استفاده کرد، هرچند برای ما که در سایه لغت خاصی رشد کرده ایم، امر واضحی شده است و به صورت طبیعی به ان ملتفت شده ایم، اما واضع اول چطور به این نکته ملتفت شده است؟ این توجیهی ندارد الا اینکه آنرا به عنایت خاصه خداوند بدانیم.
امر دوم: بر اساس مسالک معروف وضع، پیدا شدن لغات مستلزم این است که وضع کنندگان از درجه بالایی از تطور اجتماعی و رشد فکری برخوردار باشند تا به این نکته برسند که لفظی را برای معنای خاصی وضع کنند. برای انسان های متاخر بعد از اینکه مدنیّت پیدا کردند، قدرت بر این امر حاصل شده اما در بشر ابتدایی سخت است و نمی شود، مگر اینکه مستند به خداوند بدانیم.