99/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
/ مطلب سوم:میزان تمایز علوم /مطلب دوم: نسبت موضوع علم و موضوعات مسائل
موضوع: مطلب دوم: نسبت موضوع علم و موضوعات مسائل / مطلب سوم:میزان تمایز علوم /
بیان شد که در امر اول از امور مقدماتی، پنج مطلب مورد نظر است. در مطلب اول که راجع به موضوع علوم بود، دو جهت قابل بحث بود؛ یکی اصل لزوم موضوع برای هر علم و جهت دوم تعریف موضوع علوم و به تبع ان تعریف مسائل ان.
نتیجه بحث در جهت دوم این شد که موضوع علوم تعریف شده است به "ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه" و از این تعریف به دست می اید که مسائل علم هم، مسائلی هستند که محمول در انها از عوارض ذاتیه موضوع علم به حساب می اید. اما صحیح و مختار این بود که وجود موضوع وحدانی در مقابل محمول ضرورتی ندارد و انچه دلیل اقتضا می کرد همین مقدار بود که در هر علمی باید یک موضوع به معنای محور واحد وجود داشته باشد که مسائل علم پیرامون ان محور جمع شوند. این محور هم اعم است از اینکه منطبق بر موضوعات مسائل شود یا بر محمولات یا به منزله غرض ان علم به حساب اید.
به این ترتیب معلوم می شود که مسائل هر علم، مجموعه ای از قضایای متشتته است که حول یک محور واحد جمع شده اند و همین مقدار که مباحث مطرح شده در علم، مرتبط به ان محور واحد باشد کافی است.
اما بنابر مبنای قوم که در هر علمی موضوعی واحد در مقابل محمول نیاز است ، نتیجه بحث این می شود که موضوع هر علمی ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه است ولی مقصود از عارض ذاتی یعنی ما یحمل علی الموضوع حقیقتا در مقابل محمولاتی که به واسطه در عروض حمل می شوند و اسناد انها به موضوع بالعرض و المجاز است.
مطلب دوم: نسبت موضوع علم وموضوعات مسائل
مرحوم اخوند فرموده است که موضوع علم "هو نفس موضوعات مسائله عينا و ما يتحد معها خارجا و إن كان يغايرها مفهوما تغاير الكلي و مصاديقه و الطبيعي و أفراده" . موضوع علم همان موضوع مسائلی است که در ان علم مطرح می شود و با وجودی که با هم تغایر مفهومی دارند اما اتحاد خارجی و واقعی دارند و تغایر انها از قبیل تغایر کلی و مصداق و طبیعی و افرادش می باشد.
این تحدیدی که مرحوم اخوند برای موضوع علوم بیان فرموده است، متفرع بر همان اصل و مبنایی است که در کلمات قوم امده و مرحوم اخوند هم ان را قبول کرده که هر علمی دارای موضوع وحدانی در مقابل محمول است که یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه.
اگر به این مبنای التزام داشته باشیم واضح است که موضوع علم با موضوع مسائل باید اتحاد داشته باشد. زیرا وقتی بنا شد که هر علمی موضوع واحدی داشته باشد که بحث در مسائل ان، از عوارض ان موضوع واحد به شمار می اید، اگر موضوعات مسائل مغایر با موضوع علم باشد و تغایر واقعی و خارجی داشته باشد( نه فقط مفهومی مثل تغایر کلی و مصداق) ، مطالبی که در ضمن مسائل برای موضوعات مسائل ثابت می شود، محمول حقیقی ان موضوع واحد قرار نمی گیرد. لذا باید رابطه موضوع مسائل با موضوع علم، رابطه کلی و فرد باشد. بلکه حتی اگر موضوع مسائل در رابطه با موضوع علم، تغایر جزء و کل هم داشته باشد، در این صورت هم محمولات مسائل علم از احوال خود ان موضوع واحد حساب نمی شود.
اینکه مرحوم اخوند در اینجا تصریح به این نکته کرده است (کما اینکه بعضی از محشین مثل مرحوم مشکینی فرموده ) به این خاطر است که در کلام منطقیین امده که ممکن است موضوع مسائل با موضوع علم مغایر باشد.
شاید منشأ گفته منطقیین این اشکال باشد که اگر ملتزم به اتحاد موضوع علم با موضوعات مسائل شویم، نقض به بعضی از علوم می شود که موضوع انها با موضوعات مسائل انها تغایر دارد مثل موضوع علم طب که بدن انسان است اما موضوع مسائل ان، اعضاء بدن است که رابطه عضو با بدن رابطه جزء و کل است. یا در علم نحو، موضوع را کلمه و کلام قرار داده اند و حال اینکه در مسائل متعدده در علم نحو، موضوعات مسائل با کلمه و کلام اتحاد وجودی و تغایر مفهومی( از قبیل تغایر کلی و مصداق) ندارند. اینکه کلمه و کلام را به عنوان موضوع اورده اند یعنی دو شئ در موضوع قرار داده شده است اگر معنایش این باشد که هر کدام موضوعی مستقل در کنار هم هستند، در این صورت به موضوعات مسائل که نگاه کنیم یا مصداق کلمه می باشند و یا مصداق کلام و موضوعی که مصداق هر دو باشد نداریم و اگر موضوع کلمه است بر مصاديق کلام صادق نیست و اگر کلام است بر مصاديق کلمه صادق نیست. اما اگر بگویید این دو با هم موضوع هستند قابل التزام نیست. زیرا لازمه اش این است که نسبت به هیچ یک از مسائل علم نحو صدق نکند. زیرا هیچ مساله ای در علم نحو نداریم که هر دو با هم موضوع باشند بلکه فقط یکی از این دو موضوع قرار گرفته است. بنابراین این تقییدی که بعضی ملتزم شده اند که موضوع علم با موضوعات مسائل اتحاد داشته باشند وجهی ندارد بلکه گاهی با هم تغایر دارند.
هم در کلام مرحوم مشکینی و هم در کلام مرحوم اقای تبریزی از این اشکال جواب داده شده است.
نسبت به علم طب جوابی که در کلام مرحوم مشکینی امده این است که انچه موضوع علم طب است و جامع بین موضوعات مسائل ان می باشد، همان عضو و اعضاء هستند نه عنوان بدن بمجموعه. در هر مساله ای از عضو خاص بحث می شود و هر عضوی هم مصداق عنوان کلی عضو است.
مرحوم اقای تبریزی نیز فرموده اند که عنوان موضوع علم طب، بدن بخصوصه نیست بلکه موضوع علم طب، ما یعرضه المرض است نه خصوص بدن و ما یعرضه المرض هم قابلیت انطباق بر کل بدن دارد و هم قابلیت انطباق بر هر یک از اعضاء.
نسبت به نقض به علم نحو هم گفته اند که اینطور نیست که کلمه و کلام با همین عنوان خاص به صورت مستقل یا مجموع بما هو مجموع موضوع باشد بلکه موضوع لفظ دارای معنا است که قابل انطباق بر کلمه و کلام می باشد.
علاوه بر اینکه، مرحوم مشکینی جواب داده است که وقتی دلیل بر لزوم اتحاد بین موضوعات مسائل و موضوع علم داشتیم، اگر به حسب ظاهر عبارات، به امری رسیدیم که خلاف دلیل و برهان است باید بگوییم موضوع حقیقی و جامع وجود دارد اگرچه ما نمی توانیم برای ان عنوانی پیدا کنیم.
اما بنابر انچه گفته شده که صرفا محور واحد برای هر علمی لازم است نه موضوع وحدانی در مقابل محمول، دیگر ضرورتی ندارد که موضوع علم متحد با موضوعات مسائل باشد. ممکن است اصلا ان محور واحد منطبق بر محمولات مسائل باشد نه موضوعات مسائل که در علم فقه اینگونه است و یا جامع بین قضایا غرض باشد مثل علم اصول. همین مقدار که مسائل مرتبط با محور واحد باشد کافی است. در ان علومی که محور واحد بر موضوع در مرحله تدوین، منطبق می شود مثل علم نحو، فقط لازم است که مباحث ارتباط با این موضوع داشته باشند و ارتباط مسائل به این نحو، متوقف بر این نیست که موضوعات مصادیق ان جامع باشند بلکه حتی اگر جزئی از ان موضوع کلی باشند ارتباط حفظ می شود.
مطلب سوم:
ملاک و میزان تمایز علوم چیست؟
همانطور که در کلام مرحوم اقای خویی امده است تمایز علوم در دو مقام مطرح می شود:
مقام اول؛ مقام تعلیم و تعلم علم بعد از فراغ از تدوین علم تا متعلم ضابطه ای در دست داشته باشد و بداند که چه مساله ای مربوط به علم اصول است و چه مساله ای مربوط به علم منطق و از این طریق توان و قدرت بر تعلم را پیدا کند.
مقام دوم؛ بیان ملاک در مرحله تدوین علم و تا هر مساله در علم مختص به ان قرار گیرد.
موضوع بحث مقام دوم است تا بدانیم به لحاظ مرحله تدوین، چه میزانی برای جدا کردن علوم از یکدیگر وجود دارد. اما تمایز علوم در مقام اول، دارای وجه برهانی نیست بلکه ممکن است از علامات مختلفی برای نشان دادن و تمایز مسائل علوم مختلف استفاده شود. مثلا یکی از ان نشانه ها ممکن است موضوع علم باشد و نیز امکان دارد که از راه محمول یا از راه غرض تمایز بین مسائل علوم را تفهیم کرد. حتی به تعبیر مرحوم اقای خویی می توان مسائل علم اصول را با اشاره به فهرس اجمالی ان، از سایر علوم جداسازی کرد یا کتب خاصی برای شناخت مسائل علوم معرفی شود.