99/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
علم اصول و موضوع آن/ مقدمه /نکاتی قبل ورود به بحث
محتويات
1- مقدمه1.1- امر اول: تعریف علم اصول و موضوع ان
1.1.1- مطلب اول: موضوع علوم
1.1.1.1- جهت اول: ضرورت وجود موضوع برای علوم
موضوع: نکاتی قبل ورود به بحث / مقدمه / علم اصول و موضوع آن
پیش از ورود به اصل بحث تذکر به بعضی از نکات لازم است:
نکته اول: ترتیب بحث و طرح مباحث بر اساس کفایه مرحوم اخوند است. همانطور که مرحوم اخوند مباحث مرتبط با علم اصول را در یک مقدمه و هشت مقصد و یک خاتمه قرار داده است. ایشان در مقدمه مباحثی مطرح کرده است که جزء مباحث علم اصول نیست اما ارتباط با ان دارد و اشنایی با انها لازم و در تحقیق مسائل اصلی موثر است. مباحث اصلی علم اصول را در قسمت مقاصد مطرح کرده اند و در خاتمه نیز مباحث اجتهاد و تقلید مطرح گشته است.
نکته دوم: همچون تحول و پیشترفت علم فقه و علم طب و علوم دیگر، علم اصول هم با زحماتی که علماء در تنقیح مباحث و تحقیق زوایای مختلف (هم در تنقيح وارائه مبانی واصول محوری وهم درتفريعات و قواعد عام متفرع بر مبانی کلیه) کشیده اند و آراء و نظراتی که ارائه کرده اند دارای تطور و پیشرفت چشمگیری شده است و طبع مساله اقتضاء می کند در مباحث اصولی بعد از تبیین موضوع مورد بحث و تنقیح محل کلام، اقوال مختلف و وجوه متعدد در مساله مورد نظر قرار بگیرد ،و بر اين اساس در دوره قبل سعی شده بود تا حدودی ولو در بعضی از مباحث، با تفصیلی بیشتری این ادله و اقوال مطرح بشود، ولی در این دوره در نظر است که با اختصار بیشتری مسائل مطرح گردد و بر روی نقاط اصلی بحث تمرکز شود و مهمات اقوال و ادله ارائه گردد .
نکته سوم: روش مطلوب در مباحث استدلالی فقه و اصول که در پرورش روحیه اجتهاد و تعمیق و تحقیق مطالب نتیجه بخش بوده است و جا دارد همین رویه متابعت شود، این بوده است که برای شرکت در دروس بعضی از منابع مرتبط با بحث، مطالعه و بررسی می شده است. با این روش، شرکت کننده در بحث، با امادگی ای که از قبل به دست اورده است نقاط اشکال در مباحث را در ذهن دارد و متوجه می شود که موارد اشکال چگونه در مباحث حل می شود. البته پیگیری مباحث بعد از شرکت در درس هم لازم است مخصوصا با مباحثه ان. بنابراین طبیعی است که اگر بخواهیم به نتیجه مطلوب در دروس برسیم همین روش را دنبال کنیم. لذا مناسب است برای امادگی در بحث، کلام مرحوم اخوند در کفایه ملاحظه شود و در کنار کفایه، با توجه به خصوصیاتی که در تقریرات درس مرحوم اقای خویی وجود دارد مطالعه شود و البته ترجیحا مصباح الاصول به خاطر اینکه با بیانی ساده و خلاصه تر و نظم بیشتر در ورود و خروج در مباحث نسبت به سایر تقریرات مرحوم اقای خویی مباحث مطرح گردیده است. دروس مرحوم اقای تبریزی هم با توجه به مختصر بودنش جا دارد که مورد ملاحظه قرار بگیرد. البته این اقل مقدار لازم در مراجعه است (وبا مراجعه به اين منابع از اهم آراء شيخ اعظم و محققين ثلاث _نائيني ، اصفهاني وعراقی_ قدس الله اسرارهم درمباحث هم اطلاع پيدا می شود) . نسبت به کسانی که سال ها در دروس شرکت داشته اند طبیعی است که بعضی از منابع دیگر مثل مطالب مرحوم امام ومرحوم اقای صدر هم مورد مطالعه قرار بگیرد. البته نه به حدی که بحث دامنه وسیع پیدا کند و موجب ملال گردد و طبعا مانع ادامه دار شدنش شود. عملاً به قاعده مذکور در روایات که قلیل یدوم خیر من کثیر لا یدوم.
1- مقدمه
همانطور که اشاره شد مرحوم اخوند مباحث علم اصول را در یک مقدمه و هشت مقصد و یک خاتمه قرار داده است. در مقدمه علم اصول متعرض سیزده امر شده اند که این امور سیزده گانه هرچند به نظر مرحوم اخوند جزء مسائل علم اصول نیست اما اطلاع بر انها در تحقیق نسبت به مسائل علم اصول اثر دارد.
1.1- امر اول: تعریف علم اصول و موضوع ان
مطالب مرحوم اخوند در این امر به پنج مطلب بر می گردد:
اول، تعریف موضوع علوم. دوم، بیان نسبت بین موضوع هر علم و موضوعات مسائل ان علم. سوم، مناط و میزان در تمایز علوم. چهارم، موضوع علم اصول. پنجم، تعریف علم اصول و ضابطه مساله اصولیه و امتیاز ان از مسائل علوم دیگر مثل مسائل فقه و غیره.
1.1.1- مطلب اول: موضوع علوم
مرحوم اخوند فرموده اند موضوع هر علمی "هو الذی یبحث فیه عن عوارضه الذاتیة" یعنی چیزی است که در ان علم از عوارض ذاتیه ان بحث می شود. عوارض ذاتیه هم عوارضی هستند که در عروض خود واسطه ای ندارند.
در این تعریف دو جهت از بحث وجود دارد. جهت اول این است که ایا لازم است هر علمی دارای موضوع واحدی باشد که مطالب مطرح شده در ان علم، مرتبط به ان موضوع واحد و پیرامون ان جمع شده باشند یا اینکه وجود موضوع واحد برای علم ضرورت ندارد؟ جهت دوم این است که بعد از فراغ از وجود موضوع برای علم یا الزاما یا عملاً مراد از موضوع علم چیست؟
قبل از وارد شدن در بررسی این دو جهت، ابتداء باید معلوم شود که چه معنایی از علم در اینجا اراده شده است. زیرا برای علم اصطلاحات مختلفی وجود دارد . گاهی علم به صورت مفرد استعمال می شود و گاهی در ترکیب به کار می رود یعنی اضافه به چیزی می شود مثل علم اصول یا علم نحو و ... . علمی که به صورت مفرد استعمال می شود معانی متعددی دارد. گاهی به معنای قطع و تصديق جزمی به چیزی است اعم از اینکه مصیب الی الواقع باشد یا خاطئ کما اینکه وقتی در مباحث حجج می گویند علم حجیت دارد یا خیر منظور همین قطع است اعم از مصیب و غیر مصیب. گاهی به معنای اعتقاد و تصدیق جزمی مطابق با واقع است که اخص از علم به معنای اول می شود. عنوان به کار رفته در بعضی از خطابات به همین معنای علم مصیب الی الواقع است مثل تعبیر العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء . معنای سوم علم، دلیل و حجت یا به اصطلاح قران سلطان می باشد. در بعضی از ایات عنوان علم به معنای همین دلیل و حجت به کار رفته است. البته هرچند دلیلیت هر دلیلی باید در نهایت به علم منتهی شود، اما مقصود از علم خصوص قطع نیست بلکه به معنای دلیل و حجت است؛ مثلا در ایه "ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون" ظاهراً علم به همین معنای دلیل امده است. زیرا در صدر ایه است که "وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر" یعنی انها چنین حرفی می زنند اما دلیلی بر ان ندارند.
ولی در مواردی که علم به نحو مضاف استعمال می شود مثل علم اصول و علم نحو و ... مقصود از علم، مجموعه قضایایی است که مرتبط به هم می باشند و حول محور خاصی جمع شده اند؛ البته قضایا به علاوه دلیلی که مثبت قضایا باشد. مثلا علم طب، مجموعه قضایایی است که مرتبط با اعضای بدن از جهت بيان امراض طاری بر اعضاء و معالجه ان می باشد. این علم که مرحوم اخوند به دنبال تعریف موضوع برای ان است، علم به همین معنای چهارم است؛ یعنی مجموعه قضایایی که در کنار هم جمع شده اند.
1.1.1.1- جهت اول: ضرورت وجود موضوع برای علوم
در کلام مرحوم اخوند در کفایه دلیلی بر این مطلب ذکر نشده است که هر علمی موضوع می خواهد بلکه ان را از واضحات و مفروغ عنه فرض کرده اند. مرحوم اخوند بعد از فراغ از وجود موضوع، وارد تعریف ان شده است.
انچه معروف در السنه علماء درعلوم مختلف است و در کتب منطق و حکمت هم به خصوص ذکر کرده اند، این است که هر علمی از علوم، مشتمل بر یک موضوع و یک سری مسائل و نیز پاره ای از مبادی برای ان علم است . مسائل هر علم یعنی قضایای متعددی که مرتبط به هم هستند و پیرامون محور خاصی در کنار هم جمع شده اند. مبادی هر علمی نیز یا مبادی تصوری است که موجب تصور موضوع و محمول قضیه می شود مثل حجیت خبر ثقه که معنای خبر ثقه و حجیت از مبادی تصوری ان است یا مبادی تصدیقی که قضایا برای اینکه مورد تصدیق قرار بگیرد نیاز به انها دارند و تا تصدیق به انها محقق نشود تصدیق مسائل نیز محقق نمی شود. در کنار مبادی تصوریه و تصدیقیه و مسائل هر علمی، یک موضوع هم قرار دارد. کلام در این است که وجود این موضوع واحد لازم است یا خیر، بلکه همین مقدار که مجموعه مسائل ولو به جهت دیگری در کنار هم قرار بگیرند کافی است. در مجموع محققین چند وجه برای لزوم وجود موضوع واحد ذکر کرده اند:
وجه اول: تمسک به قاعده الواحد. تقریب و توضیح این وجه همانطور که در کلمات اقای خویی هم امده این است که هر علمی دارای یک غرض است. مثلا غرض از علم اصول این است که شخص اقتدار بر استنباط احکام شرعی از ادله پیدا کند. غرض علم نحو صون اللسان عن الخطأ فی الکلام است و ... . چون این غرض واحد مترتب بر مجموع قضایای مختلفی است که از حیث موضوع و محمول مختلف می باشند ولی بمجموعها علم واحد را تشکیل داده اند، ممکن نیست که این امور با فرض تعددشان موجب تحقق غرض واحد شوند. زیرا الواحد لا یصدر الا من الواحد. اگر ما در قسمت معلول و اثر، وحدت ببینیم، این وحدت در ناحیه اثر کاشف از وحدت در ناحیه موثر است و الا سنخیت بین علت و معلول و اثر و موثر حفظ نمی شود. غرض واحد اگر اثر این قضایای متعدد باشد و از انها به دست بیاید، باید این قضایا نیز دارای جامعی باشند که به ملاحظه ان جامع اثر واحد به وجود امده باشد و ان امر جامع، چیزی جز موضوع علم نیست. پس از راه وحدت غرض با استناد به قاعده الواحد کشف می کنیم که هر علمی دارای موضوع واحد است که ان همان جامع بین قضایای متعدده می باشد.
در اشکال به این وجه، مناقشات متعددی مطرح شده است که به تفصیل در کلام مرحوم اقای خویی در تقریرات اصول امده است. بعضی از این مناقشات قابل تامل است ولی در بین انها مناقشه ای وجود دارد که تام و صحیح است و ان اینکه اگر قاعده الواحد فی حد نفسه مورد قبول قرار بگیرد و حال انکه مورد جریان ان محل بحث است که ایا اختصاص به علل و معاليل تکوينی دارد غير از افعال ارادی می باشد یا افعال ارادی را هم شامل می شود، حتی اگر قاعده الواحد فی حد نفسه نیز مورد قبول قرار بگیرد، در جایی است که نسبت بین اثر و موثر، سببیت باشد. قاعده الواحد نهایتا در جایی که نسبت بین اثر و موثر سببیت تکوینی است اقتضاء می کند که جامع واحد وجود داشته باشد اما در علوم، رابطه بین اغراض و قضایای انها ، رابطه سببیت و مسببیت نیست و لذا استدلال به این وجه اساسا منتفی می شود.