« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

99/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل دوم : امر اول معنای لغوی و اصطلاحی تقلید

 

موضوع: فصل دوم : امر اول معنای لغوی و اصطلاحی تقلید

1- فصل دوم؛ تقلید

در این فصل از اموری بحث می شود که در مجموع به حسب انچه در اصول و نیز در فقه عنوان شده، امور بسیاری است که البته بنای بحث از همه این امور نیست و صرفا نسبت به بعضی از این امور بحث تفصیلی مطرح می گردد.

1.1- امر اول؛ معنای لغوی و اصطلاحی تقلید

در کلام مرحوم اخوند در کفایه معنای لغوی مطرح نگردیده است و در تعریف اصطلاحی امده است: أخذ قول‌ الغير و رأيه للعمل به في الفرعيات أو للالتزام به في الاعتقاديات تعبدا بلا مطالبة دليل على رأيه‌[1] .

اما همانطور که در کلمات محققین بعدی من جمله کلمات مرحوم اقای خویی امده، برای تبیین معنای اصطلاحی تقلید، باید ابتدا به معنای لغوی ان توجه شود و سپس با توجه به ان، معنای اصطلاحی صحیح را تعیین کرد. چون معنای اصطلاحی بیگانه با معنای لغوی نیست و خصوصیات معنای لغوی در ان اخذ می شود و به حسب طبع هم در نوع موارد معنای اصطلاحی موافق با معنای لغوی است مگر در جایی که خصوصیتی وجود داشته باشد که باعث رفع ید از معنای لغوی شود.

در کلام مرحوم اقای خویی هم امده که تقلید در لغت "جعل الغیر ذا قلاده" است. از قرار دادن قلاده در عنق شخص تعبیر به تقلید می شود.

در کتب لغت نیز همین معنا را برای تقلید ذکر کرده اند. درمجمع البحرین امده که "فقلدها (الخلافة) رسول الله صلی الله علیه واله علیا ای الزمه بها ای جعلها فی رقبته و ولاه امرها. یعنی حضرت رسول صلی الله علیه واله امر خلافت را موکول به حضرت امیر علیه السلام کرده و ایشان را ملزم به خلافت کرده و بر عهده حضرت نهاده است... والتقلید فی اصطلاح اهل العلم قبول قول الغیر من غیر دلیل سمی بذلک لان المقلد یجعل ما یعتقده من قول الغير من حق و باطل قلادة في عنق من قلده.

در مصباح المنیر هم عباراتی مشابه امده القلاده معروف و الجمع قلائد و قلّدت المرأة تقليدا: جعلت القلادة في عنقها، و منه تقليد الهدي، و هو أن يعلّق بعنق البعير قطعة من جلد ليعلم أنّه هدي‌.

اقای خویی فرموده با توجه به اینکه معنای لغوی تقلید جعل الغیر ذا قلاده است و بر اساس همین معنای لغوی، عنوان تقلید در موارد مختلفی استعمال شده مانند استعمال در حج قران یا همان روایتی که مجمع البحرین نقل کرده است، تقلید در اصطلاح هم با همین تناسب استعمال می شود؛ انگار عامی این عملش را به عنوان قلاده در عنق مجتهد قرار می دهد کنایه از اینکه مسئولیت و تبعه عملش را بر عهده مجتهد می گذارد به طوری که اگر اشتباه کند مسئولیت اشتباه با خود اوست. بنابراین جهت استعمال تقلید در اِتّباع اقوال دیگران همین است. شاهد این معنا هم روایاتی است که می گوید "من افتی بغیر علم فعلیه وزره" یا صحیحه عبد الرحمن بن حجاج که می گوید كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَاعِداً فِي حَلْقَةِ رَبِيعَةِ الرَّأْيِ فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَسَأَلَ رَبِيعَةَ الرَّأْيِ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فَلَمَّا سَكَتَ قَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ عَنْهُ رَبِيعَةُ وَ لَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ شَيْئاً فَأَعَادَ الْمَسْأَلَةَ عَلَيْهِ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ رَبِيعَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هُوَ فِي عُنُقِهِ قَالَ أَوْ لَمْ يَقُلْ وَ كُلُّ مُفْتٍ ضَامِنٌ[2] . امام صادق علیه السلام در این روایت می فرمایند که او وقتی فتوا می دهد معنایش این است که به عهده گرفته است چه بگوید اری یا خیر.

مرحوم اقای خویی فرموده با توجه به این روایات، اگر در فرعیات تعبیر به تقلید می شود به این خاطر است که مسئولیت کارش را به دوش دیگری می گذارد.

بنابراین معنای لغوی تقلید به حسب بیان مرحوم اقای خویی جعل القلاده فی عنق الغیر است و در مورد اخذ قول الغیر هم که استعمال شده به این اعتبار است که مسئولیت بر عهده غیر قرار می گیرد.

لا اشکال در اینکه به حسب وضع اولی، تقلید در معنای "جعل القلاده فی عنق الغیر" استعمال شده است و این غیر، ممکن است حیوان باشد که در حج قران چنین است و یا شخص انسان باشد. اما به عنوان مناقشه در کلام بعض الاعلام در تقریرات بحث اجتهاد و تقلید و نیز در کلام بعض الاعلام در المحکم این ادعا امده است که تقلید در لغت فقط به معنای جعل القلاده فی عنق الغیر استعمال نشده بلکه در غیر این مورد هم به کار رفته است. با این توضیح که اگرچه استعمال اولی تقلید همین معناست که چیزی را در عنق غیر قرار دهند که هم ما یُجعَل امر محسوس است و هم خود جعل مثل تقلید در هدی که هم خود قلاده امر محسوس است و هم خارجا جعل محسوس می باشد. استعمال اولی تقلید همین است اما در میان عرف عنوان تقلید توسعه در استعمال پیدا کرده به طوری که در مواردی که ما یُجعل و خود جعل محسوس نیست بلکه امر معنوی و اعتباری هست هم استعمال شده است مثلا در جایی که برای ولايت بلدی شخصی را معين کنند ، ومسئوليت امور آن بلد را به عهده او می گویند قلّده ولایة بلد فلانی یعنی اداره امور ان بلد را تفویض به ان شخص کرده اند و بر عنق او گذاشته اند. در این معنا نه عاتق به عنوان امر محسوس در نظر گرفته شده و نه جعل محسوس است بلکه مراد از جعل، جعل اعتباری است یعنی به لحاظ قانونی اینطور است و مقصود از عنق هم این است که تبعه ان به عهده شخص می باشد. بنابراین عنوان تقلید در این معنای ثانی هم از باب استعاره معنای حسی اول استعمال می شود. در اینجا گویا عنقی فرض شده و ذمه تشبیه به ان گشته و ان عمل (اداره بلد ) هم تشبیه به قلاده شده است. مورد سوم استعمال هم جایی است که به معنای اتباع استعمال شده باشد قلّده یعنی اتبعه. در اتباع از نظر غیر ، خصوصیات معنای اصلی که قلاده ای باشد و عنقی باشد ملاحظه نشده است بلکه از مجرد اتباع، تعبیر به تقلید می شود. ممکن است تقلید از خصوص نظر باشد که اتباع نظریه می شود و اگر تقلید در نظر و اراده هر دو باشد تعبیر به اطاعت می شود. در این مرحله از تحول، استعمال از باب استعاره نیست تا حیثیت عنق و عاتق در نظر گرفته شده و تشبیهی صورت گرفته باشد بلکه از باب نقل است و خصوصیات معنای اصلی در نظر گرفته نشده است و از مجرد اتباع، تعبیر به تقلید می کنند ولو این حیثیت که در عنق او قرار بگیرد ملاحظه نشده است. این مورد اخیر که استعمال در اتباع شده با مستعمل فیه اولی تقلید که امر محسوس بود و نیز با مستعمل فیه ثانی تقلید که امر معنوی بود ولی حیثیت جعل العاتق ملاحظه شده است فرق دارد. شاهد بر این فرق این است که تقلید به معنای اتباع با "فی" متعدی می شود که تقلید در دین از این قبیل است اما معنای اول و همچنین دوم که از امور معنوی بود ولی استعاره ای از معنای اول، اگر بخواهد متعدی شود از "فی" استفاده نمی شود؛ مثلا گفته می شود: (قلّدها القلادةَ) یا (قلّد البعيرَ نعله الذي صلّى فيه) که در حج القران است.

ایشان فرموده است با توجه به این مطلب در استعمال کلمه تقلید در محل بحث که تقلید در احکام می باشد انچه مورد نظر است همان حیثیت اتباع است اما اینکه مقلد اعمالش را بر عنق غیر قرار دهد صحیح نیست و تقلید در این معنا نقل از معنای اولی تقلید است نه اینکه استعاره از ان باشد. شاهد ان هم همین روایاتی است که در انها عنوان تقلید به کار رفته است و مقصود از ان اتباع النظر است نه جعل العمل فی عنق الغیر به معنای جعل تبعه عمل و مسئولیت ان. مثل روایت محمد بن عبیده که دارد : قالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام يَا مُحَمَّدُ أَنْتُمْ أَشَدُّ تَقْلِيداً أَمِ الْمُرْجِئَةُ قَالَ قُلْتُ: قَلَّدْنَا وَ قَلَّدُوا فَقَالَ لَمْ أَسْأَلْكَ عَنْ هَذَا فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي جَوَابٌ أَكْثَرُ مِنَ الْجَوَابِ الْأَوَّلِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام إِنَّ الْمُرْجِئَةَ نَصَبَتْ رَجُلًا لَمْ تُفْرَضْ طَاعَتُهُ وَ قَلَّدُوهُ وَ إِنَّكُمْ نَصَبْتُمْ رَجُلًا وَ فَرَضْتُمْ طَاعَتَهُ ثُمَّ لَمْ تُقَلِّدُوهُ فَهُمْ أَشَدُّ مِنْكُمْ تَقْلِيداً .[3] انچه از این روایت استفاده می شود مجرد اتباع است. مرجئه با وجودی که مقلَّد انها صالح نبوده ولی متابعت عملی داشتند اما شما متابعت عملی ندارید.

در صحیحه بزنطی نیز امده است قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَقُولُونَ نَسْمَعُ الْأَمْرَ يُحْكَى عَنْكَ وَ عَنْ آبَائِكَ فَنَقِيسُ عَلَيْهِ وَ نَعْمَلُ بِهِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ مَا هَذَا مِنْ دِينِ جَعْفَرٍ علیه السلام هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا حَاجَةَ بِهِمْ إِلَيْنَا قَدْ خَرَجُوا‌ مِنْ طَاعَتِنَا وَ صَارُوا فِي مَوْضِعِنَا فَأَيْنَ التَّقْلِيدُ الَّذِي كَانُوا يُقَلِّدُونَ جَعْفَراً وَ أَبَا جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ جَعْفَرٌ لَا تَحْمِلُوا عَلَى الْقِيَاسِ فَلَيْسَ مِنْ شَيْ‌ءٍ يَعْدِلُهُ الْقِيَاسُ إِلَّا وَ الْقِيَاسُ يَكْسِرُهُ[4] . اینکه فرموده اند تقلید کجا رفت، یعنی به جای تبعیت از قول امام مفترض الطاعه که تقلید مطلوب می باشد به سراغ قیاس و غیره رفته اند. معلوم می شود که عنوان تقلیدی که در فروع مطرح است به همین معنای اتباع است.

ایشان فرموده اند که استشهاد مرحوم اقای خویی به ان دو روایت نیز صحیح نمی باشد. در انها صحبت از تقلید از شخص غیر صالح تقلید است و حال انکه محل بحث ما حتی تقلیدی را می گیرد که از شخص صالح می شود. اینکه در ان دو روایت امده که وزر به عهده ربیعه است نمی تواند شاهد شود که در تقلید صحیح هم حیثیت جعل العمل فی عهدة الغیر وجود داشته باشد.

به نظر می رسد که این فرمایش تمام نباشد. نه استشهاد به ان روایاتی که از انها خصوص معنای اتباع را برای تقلید استفاده کردند تمام است و نه مناقشه ای که به استشهاد مرحوم اقای خویی کردند.

نسبت به استشهادی که ایشان برای استفاده معنای اتباع برای تقلید کردند، مناقشه این است که در این موارد اگرچه حیثیت اتباع مورد نظر است اما شاهد بر این نیست که جعل القلاده فی عنق الغیر ملاحظه نشده است. اینکه امام علیه السلام فرموده اند مرجئه اشد تقلیدا هستند نشان می دهد که انها اتباع در مقام عمل دارند اما علاوه بر ان جعل تبعه برعهده دیگری ندارند، روايت دلالت بر آن ندارد ، لذا نمی شود به این روایات استشهاد کرد که تقلید به کار رفته در اخذ فروع از مجتهد، بدون حیثیت جعل التبعه فی عنق المفتی است.

اما اشکال ایشان به استشهاد مرحوم اقای خویی، جوابش این است که بله مورد بحث اعم است و یا اصلا مورد بحث غیر از تقلید از شخص غیر صالح است ولی از روایت "من افتی بغیر علم فعلیه وزره" استفاده می شود از آنجايی که فتوا دادن و تبعیت کردن دیگران از مفتی این خاصیت را دارد که باعث ایجاد مسئولیت و تبعه می شود، چنانچه شخص به غیر علم فتوا دهد طبعا وِزرش به گردن او می افتد. خود فتوا دادن بطبعه این خصوصیت را دارد لذا اگر کسی که فتوا می دهد صالح باشد از انجایی که طبق حجت فتوا داده و واجد شرایط بوده اگر باطل هم باشد چیزی به پای او نوشته نمی شود و می تواند جوابگوی خداوند باشد ، و اگر غير صالح باشد وزرش به گردن او می افتد . بله مورد روایت افتای غیر صالح للفتوی است و تقلید از غیر صالح است اما نکته ای که از این روایات استفاده می شود این است که مطلق تقلید که یک مورد ان تقلید از مجتهد جامع الشرایط است در طبعش تحمل مسئولیت خوابیده است و لذا اگر من غیر علم باشد وزرش به عهده شخص می افتد.

نسبت به روایت ربیعه هم استشهاد واضح است. زیرا امام علیه السلام که فرموده اند چه ربیعه بگوید اری یا خیر، فرقی ندارد، فهمیده می شود که شان فتوا همین است و با فتوا دادن انسان متحمل مسئولیت عمل غیر می شود. ولو مورد روایت، ربیعه ای است که غیر صالح می باشد اما تعبیر امام علیه السلام ظاهر است که شان مفتی فی حد نفسه چنین است که متحمل مسئولیت عمل غیر می شود.

لذا این قسمت از فرمایش مرحوم اقای خویی که استعمال تقلید در تطبیق عمل با قول و رای مجتهد در فروعات، حیثیت جعل القلاده فی عنق الغیر ملاحظه شده به نظر می رسد تمام است و شاهدش هم همان روایاتی است که در کلام ايشان به ان استشهاد شده است.

حال با توجه به اینکه در معنای اصطلاحی فی الجمله این خصوصیت اخذ شده است که عمل بر عهده غیر گذاشته می شود، باید دید که در احتمالات متعددی که برای معنای اصطلاحی تقلید گفته شده کدام یک صحیح است.

 


[1] - کفایه/472.
[2] - وسائل/27/220.
[3] - وسائل27/125.
[4] - وسائل/27/58.
logo