99/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
وجود قوه قدسیه
موضوع: وجود قوه قدسیه
در کلام مرحوم وحید بهبهانی بعد از بیان علومی که در اجتهاد مدخلیت دارند، امده است: یکی از شرایط تحقق اجتهاد که اصل نیز محسوب می شود و چنانچه نباشد وجود سایر شرایط هم بی فایده می شود وجود قوه قدسیه است . اگر این قوه وجود داشته باشد، شخص می تواند از اشارات و امارات استفاده کند بلکه با کمترین اشاره ای متوجه نقاط خلل شود و در مقام علاج انها بر اید و اگر موجود نشود بقیه علوم و شرایطی که تحصیل کرده نیز اثری ندارد. بعد از وحید بهبهانی، اعتبار قوه قدسیه در کلمات بعضی از تلامذه ایشان من جمله میرزای قمی، وهمينطور در کلمات صاحب فصول، وسید مجاهد در مفاتیح الاصول نیز امده است. اعتبار این شرط ولو در تقریرات محقق نایینی نیست اما بعضی از تلامذه ایشان نقل کرده اند که مرحوم نایینی در مجلس درس وجود قوه قدسیه را شرط دانسته اند.
مرحوم وحید بهبهانی فرموده است که این شرط، دربردارنده ده شاخصه است:
شاخصه اول: شخص اعوجاج در سلیقه نداشته باشد. همانطور که حواس ظاهری مبتلا به آفت می شوند مثلا در چشم آفتی پیدا می شود که اشیاء را به رنگ سبز می بیند، در حواس باطنی هم ممکن است شخص دچار آفت شود و اعوجاج در فکر پیدا کند . برای پی بردن به اعوجاج فکر، باید شخص برداشت خودش را با اجتهاد فقهاء مقایسه کند و اگر دید به حسب نوع موارد، استظهار ادله توسط او مثل همانی است که دیگران استظهار کرده اند نشان می دهد که اعوجاج ندارد اما اگر در کثیری از موارد به خلاف دیگران استظهار کرده باشد، باید او خودش را متهم کند. کما اینکه اگر به شخصی که اشیاء را سبز می بیند، بگویند که سبز نیست، متوجه می شود که چشمش دچار آفت شده است.
مرحوم وحید بهبهانی می فرماید: لكن ربّما يلقي الشّيطان في قلوبهم: أنّ موافقة الفقهاء تقليد لهم، و هو حرام و نقص فضيلة، فلا بدّ من المخالفة حتّى يصير الإنسان مجتهدا فاضلا. در حالی که او نمی داند که این وسوسه شیطان است. مثل کسی که اشیاء را به رنگ سبز می بیند و هرچه به او می گویند که در اشتباه است، می گوید من که مقلد شما نیستم و به این شکل به اشتباه خود ادامه می دهد.
شاخصه دوم: نباید انسان بحّاثی باشد و در دل حب بحث کردن و اعتراض کردن داشته باشد به گونه ای که متی ما سمع شیئا یشتهی ان یعترض. این حالت یا به خاطر اظهار فضل است یا به خاطر بیماری دل. كما نشاهد الحالين في كثير من النّاس، و مثل هذا القلب لا يكاد يهتدي، و لا يعرف الحقّ من الباطل بل ربّما رأينا بعض الفضلاء الزاهدين البالغين أعلى درجة الفضل و الزهد فسد عليه بعض أصول دينه، فضلا عن الفروع بسبب هذه الخصلة الذّميمة.
شاخصه سوم: شخص نباید لجوج و عنود باشد. بسیاری از مردم را دیده ایم که اگر در ابتدای امر از روی تقلید یا غفلت یا شبهه ای حرفی را زده اند ، به هر شکل می خواهند ان را حفظ کنند و زیر بار براهینی که برای ابطال حرف او اورده اند نمی رود. این افراد دنبال حق نیستند بلکه دنبال اثبات همان مطلبی هستند که قبلا زده اند . چنین شخصی زمینه هدایت در او نیست. بل ربّما ينكرون البديهيّ، و يدّعون خلاف البديهيّ. هذا حالهم في البديهيّات فما ظنّك بالنّظريّات القطعيّة، فضلا عن الظّنيّة.
شاخصه چهارم: شخص در حال قصور، مستبد به یک رای نباشد. بسیاری از طالبان علم، در ابتدای تحصیل با وجودی که در نهایت قصور باع و فقدان اطلاع هستند به یک رای و نظر خاص مستبد می شوند و اگر با نظر مجتهدی مواجه شوند که بر خلاف نظر انان است شروع به طعن کردن می کنند و هرچه را نفهمند انکار می کنند بل یشنعون علیهم. اینها توجه ندارد که طبیعی است هر فردی در ابتدای راه تحصیل، بسیار از مسائل را تشخيص نمی دهد و از حیطه درک او خارج است حتی برخی از مسائل جزئی و ساده تا چه برسد به مسائل سخت و پیچیده. این افراد که استبداد به یک رای دارند هیچ گاه خود را متهم نمی کنند و در پی تحصیل و یادگیری انظار مخالف نمی روند در نتیجه سلامت در استنباط نخواهند داشت.
شاخصه پنجم: حدّت در ذهن در حدّ افراط نداشته باشد. حدّت ذهن بعضی از اشخاص بیش از حد است به طوری که استقرار بر رایی پیدا نمی کنند. افراط در فکر دارند به طوری که از حالت استقامت خارج شده و مستقر بر امری نخواهند بود. این افراد در ذهن مطالب دقیقی را استخراج می کنند که هیچ مطابقتی با واقع ندارد و در نهایت نیز در مسائل عقلیه مبتلا به تشکیک می شوند و در امور عملیه هم کارشان به وسوسه ختم می شود.
شاخصه ششم: از طرف دیگر هم شخص نباید بلید باشد و متوجه مشکلات و دقایق نشود و هر چه می شنود را قبول کند. باید فطانت داشته باشد و بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و فروع را به اصول برگرداند.
شاخصه هفتم: نباید مدتی از عمرش را به توغل در علم کلام و ریاضی و نحو و غیره که در مسیر فقه قرار ندارند، بگذراند. اگر کسی برهه ای از زمان را به این شکل صرف کند و بعد وارد فقه شود، به سبب انس ذهن به غیر طریقه فقه، فقه را هم خراب می کند . كما شاهدنا كثيرا من الماهرين في العلوم من أصحاب الأذهان الدّقيقة السّليمة أنّهم خرّبوا الفقه من الجهة الّتي ذكرناها.
شاخصه هشتم: به توجیه و تاویل ایات و روایات انس نگرفته باشد به طوری که معنایی را در ایات و روایات بر خلاف معنای ظاهری بیان می کند و به گونه ای تقریب می کند که در حد معنای ظاهری قرار می گیرد و مانع از حصول اطمینان به ان می شود. این حالت ربما یفسد الذهن . ذهن باید معنا را به حسب ظاهر لفظ استظهار کند اما شخص به خاطر عادت به توجیه و تاویل، از حالت استقامت در استنباط خارج می شود.
شاخصه نهم: در مقام فتوا دادن جسور و پر جرأت نباشد. مثل بعضی از اطباء که به خاطر همین حالت برخی از بیماران را به کشتن می دهند به خلاف اطبائی که محتاط هستند.
شاخصه دهم: افراط در احتیاط هم نباید داشته باشد. فإنّه أيضا ربّما يخرّب الفقه، كما شاهدنا كثيرا ممّن أفرط في الاحتياط، بل كلّ من أفرط فيه لم نر له فقها، لا في مقام العمل لنفسه، و لا في مقام الفتوى لغيره[1] .
بررسی کلام وحید بهبهانی
ایا در ملکه استنباط و اجتهاد در احکام که از اتقان علومی مثل علوم عربیه و اصول و ... حاصل می شود، چیز دیگری به نام ملکه قدسیه شرط است یا خیر؟
مرحوم اصفهانی در نهایه الدرایه فرموده اند که انچه لازم است همان ملکه استنباط است که از اتقان همان علومی که گفته شده برای افراد حاصل می شود و علاوه بر انها چیزی به نام ملکه قدسیه در تحقق اجتهاد نقشی ندارد. زیرا استنباط احکام و تحصیل الحجه از ادله که معنای اصلی اجتهاد است، هم برای شخص عادل امکان حصولش وجود دارد و هم برای فاسق. به همان نحو که انسان عادل می تواند استنباط از منابع کند فاسق هم می تواند. کما اینکه با اگاهی از علوم مقدماتی دخیل، بین مومن و غیر مومن هم فرقی نمی باشد. ملاک که حصول قوه استنباط می باشد، امری است که قابل تحقق در غیر عادل و غیر مومن نیز هست چراکه حصول قوه استنباط مسبب از اتقان علوم مقدماتی است و اگر کسی معرفت درستی به ان علوم پیدا کند به ان قوه هم دست پیدا می کند.
البته مقصود ایشان این است که در تحقق و حصول اجتهاد، غیر از اتقان علوم نظریه چیز دیگری شرط نیست ، والا برای اینکه رای مجتهد برای دیگری حجت باشد و دیگری جواز تقلید از او داشته باشد، ممکن است امور دیگری غیر از اصل اجتهاد شرط باشد که شرط هم کرده اند مثل عدالت و امامی بودن و مرد بودن و طیب الولاده داشتن. اما در اصل تحقق قوه اجتهاد غیر از امور مطرح شده چیز دیگری شرط نسیت.
مرحوم عراقی نیز در تقریرات بحث اجتهاد و تقلید فرموده اند که مطالبی که مرحوم بهبهانی ذکر کرده اند شرط کمال اجتهاد است نه شرط اصل تحقق اجتهاد. این مطالب که لازم است انسان با تهذیب نفس و رعایت امور اخلاقی به انها دست پیدا کند به اخلاق شبیه تر است تا اینکه بخواهد به عنوان شرایط تحقق اجتهاد بیان شود. رعایت این نکات منحصر به مجتهد نیست سایرین هم باید انها را رعایت کنند. اینها اگرچه نصایح ارزشمندی است اما اختصاص به مجتهد ندارد و همه طلاب علوم را در بر می گیرد بلکه از ذیل عبارت وحید بهبهانی استفاده می شود که خود ایشان نیز اینها را جزء مسائل اخلاقی می داند. زیرا ایشان در انتهای کلام خود فرموده است: لا بدّ من صرف مدّة من العمر في تهذيب الأخلاق، لما عرفت من اشتراط القوّة القدسيّة.
اما به نظر می رسد در مقام اشکال به فرمایشات وحید بهبهانی باید این طور گفته شود که شاخص های ذکر شده چند قسم هستند؛ بعضی از انها اساسا شاخصیتش محل تشکیک و ایراد است. یعنی چنین نیست که امور شمرده شده، عیب حساب شود تا عدم ان در اجتهاد دخیل باشد بلکه طبق رای عده ای از محققین جزء کمالات به حساب می اید. بعضی هم دخالت در تحقق استنباط دارند اما به این خاطر که این امور اگر رعایت نشود استفراغ وسع محقق نمی شود. قسم سوم مطالبی است که جزء عیوب شمرده می شوند و لذا رعایت انها لازم است اما وجود ان عیوب باعث نمی شود که استنباط محقق نشود. استنباط محقق می شود اما فتوایی که با این عیوب به دست می اید حجیت برای غیر ندارد. چراکه موضوع نفوذ قضاء وحجيت فتوی ، خاص است و شامل چنین استنباطاتی نمی شود.