99/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمات اجتهاد
موضوع: مقدمات اجتهاد
1- مقدمات اجتهاد
در کلام مرحوم اخوند تنها علوم عربیه و علم تفسیر و علم اصول به عنوان علوم مقدماتی اجتهاد مطرح شده اند. نسبت به علوم عربیه هم فرموده اند که هرچند استنباط به علوم عربیه احتیاج دارد اما به صورت فی الجمله. یعنی لازم نیست که استحضار نسبت به قواعد علوم عربیه داشته باشد بلکه همین مقدار که قدرت داشته باشد عند الابتلاء به کتبی که در این موضوع نوشته شده رجوع کند و با رجوع بتواند مطلب مورد نظر را به دست اورد کافی است. اما اصل احتیاج به علوم عربیه که حداقل صرف و نحو و لغت باشد، واضح است. زیرا استنباط احکام در غالب موارد مستند به کتاب و سنت است که به لغت عربی می باشد و فهمیدن معنا از الفاظ عربی نیازمند علوم عربیه می باشد.
مرحوم اخوند فرموده است که مقدمیت تفسیر هم به همین منوال می باشد؛ یعنی شخص عند الابتلاء بتواند با مراجعه مطلب مورد نظرش را به دست اورد.
اما علم اصول، عمده علومی است که استنباط و اجتهاد متوقف بر ان است. زیرا استنباط حکم در تک تک مسائل شرعیه، احتیاج به یک یا چند قاعده از قواعد اصولی دارد و تا این قواعد شناخته نشود طبعا استنباط حکم از مدارک ممکن نخواهد بود.
در کلام ایشان امده مهم این است که قواعد اصولی که استنباط بر انها مبتنی است شناخته شود اما اینکه ان قواعد در کتاب مستقلی با عنوان کتاب اصولی به صورت یکجا جمع شده باشد و به ان مراجعه شود یا مانند روش اخباریین در هر مساله ای از مسائل فقهیه قواعد اصولی مورد نیاز در ان مساله به عنوان مقدمه مطرح شود مهم نیست. مهم این است که ان قواعد اصولی باید شناخته شود یا مستقلا در یکجا جمع شود یا در مقدمه هر مساله، قواعد مورد نیاز ان طرح گردد.
ایشان فرموده اند صرف اینکه علماء این قواعد اصولیه را به عنوان مقدمه استنباط در یک جا جمع کرده و اسم ان را علم اصول گذاشته اند موجب نمی شود که علم اصول را از مصادیق بدعت بشماریم؛ چنانکه اخباریین می گویند در شریعت چیزی به نام علم اصول نداریم و این از بدعت های اصولیین است. اگر بنا باشد که هر چیزی که به شکل فعلی ان در زمان معصومین علیهم السلام سابقه نداشته بدعت باشد، باید صرف و نحو و حتی علم فقه هم با شکل استدلالی امروز هم بدعت باشند. انچه از علم اصول اهمیت دارد شناخت قواعد مورد نیاز برای استنباط است که اگر ندانیم اجتهاد ممکن نیست وگرنه تدوین ان به صورت یکجا و یا طرح ان در لابلای مباحث فقهی تفاوتی ندارد.
مقتضای فرمایش مرحوم اخوند این است که غیر از علوم عربیه و علم تفسیر و علم اصول، علوم دیگر هرچند که نافع باشند اما در استنباط و اجتهاد مدخلیت ندارند..
ملاحظاتی نسبت کلام مرحوم اخوند مطرح شده که در قالب تعالیقی بیان می شود:
تعلیق اول: علوم عربیه اولین عنوانی است که در کلام مرحوم اخوند به عنوان مقدمه اجتهاد مطرح شده است. این عنوان علاوه بر علم صرف و نحو و لغت، شامل معانی و بیان و بدیع هم می شود. ولی انچه به عنوان مقدمه اجتهاد لازم است همان اشنایی و معرفت صرف و نحو و لغت است. لذا در توضیح مقدمات اجتهاد در کلام مرحوم اقای خویی و کثیری از محققین من جمله مرحوم اقای تبریزی فقط به علم صرف و نحو و لغت تصریح شده است. مطالب علم معانی و بیان و بدیع یا اصلا ارتباطی به استنباط ندارد یا اگر هم بعضی از مباحث مرتبط باشد به همان عنوان در علم اصول مطرح شده است. مثلا در علم معانی مطالبی مربوط به حقیقت خبر و انشاء و امر و نهی و طرق حصر بیان شده که ارتباط با اجتهاد دارد اما همین مطالب در مباحث الفاظ علم اصول امده است. یا در علم بیان درباره مجاز و تشبیه و استعاره مطالبی گفته شده است که در علم اصول ولو در مباحث مقدماتی ان، به همان بخشی که مورد نیاز است پرداخته اند. در علم بدیع هم اگرچه ممکن است مطالبی امده باشد که در محل خود نافع می باشد ولی ارتباطی با استنباط احکام ولو از ادله لفظیه ندارد.
تعلیق دوم: با توجه به اینکه انچه در استظهار معانی از الفاظ کتاب و سنت ملاک است استظهار عرفی و فهم عرف از الفاظ است لذا از اموری که مدخلیت در اجتهاد دارد، استظهار عرفی و کشف و تحصیل معانی عرفیه الفاظ است و مجرد دانستن علم لغت و علم صرف و نحو برای تحصیل این معانی عرفی کافی نیست بلکه علاوه بر معرفت این سه علم، اشنایی با محاورات عرفیه هم لازم است والا اگر کسی فقط به این سه علم نگاه کند نمی تواند به صورت صحیح و صواب، مطالب را از ادله استفاده کند. این تعلیق در کلام مرحوم امام در کتاب "الرسائل" امده است . ایشان فرموده است که یکی از مقدمات اجتهاد انس با محاورات عرفیه و فهم موضوعات عرفیه است والا اگر کسی ذهن عرفی نداشته باشد و بر اساس دقت عقلی به ضمّ علوم عربی بخواهد معانی را بفهمد، انچه می فهمد غیر از چیزی است که عرف می فهمد. بنابراین لازم است علاوه بر اشنایی با علوم سه گانه، با محاورات عرفیه هم آشنا بود.
فیه:
اصل این تعلیق که مجرد دانستن این سه علم کفایت نمی کند، تمام است ولی اینکه لازم باشد به عنوان یکی از مقدمات اجتهاد، در کنار یادگیری علومی مثل لغت و صرف و نحو مرحله دیگری طی شود لازم نیست. ما هو المناط متفاهم عرفی از کلمات است اما استظهار معنای عرفی که احتیاج به علم خاصی ندارد. بله در خیلی از موارد اگر شخص انس با محاورات عرفی نداشته باشد طبعا معنای عرفی برایش واضح نمی شود اما نه به این معنا که نیازمند علم دیگری باشد.
معنای عرفی الفاظ و یا حتی مصادیق عرفی مفاهیم نیز در بسیاری از موارد به صورت واضح و مبیّن در ذهن عرف وجود ندارد. به تعبیر مرحوم اقای تبریزی، کسی فقیه است که با مراجعه به عرف و طرح سوالات مکرر از عرف انچه در ذهن عرف است را استظهار کند.
بله این مطلب صحیح است که عدم توجه به محاورات عرفی و غوطه ور شدن در مباحث دقیق باعث می شود در بسیاری از موارد، شخصی که در مقام استنباط است معنای عرفی را از دست بدهد و ذهنش از ان دور شود ، ولی اين امر ايجاب می کند که در مقام استظهار از ادله به نظر عرف التفات داشته باشد وآنرا مدّ نظر قرار بدهد نه اينکه احتياج به گذارندن مراحل خاصی باشد .
تعلیق سوم: مرحوم اخوند در کنار علوم عربیه فرموده که باید معرفت به تفسیر هم باشد. در این قسمت، در کلام مرحوم اقای تبریزی مناقشه شده که مطالب تفسیر دو قسم دارد؛ یک قسم تعیین مراد از لفظ مجمل و متشابه است. در درس مثال می زدند که مراد از "لمزه" فی حد نفسه معلوم نیست ولی با مراجعه به روایات وارد در ذیل ایه، می توانیم معنای ان را به دست اوریم. این قسم در مقام تعیین مراد از لفظ یا کلام مجمل و متشابه می باشند.
قسم دوم مطالبی است که می گوید معنای ظاهری فی حد نفسه ایه مراد نیست و خلاف ان اراده شده است. زیرا گاهی اگر ایه را فی حد نفسه نگاه کنیم معنایی از ان به دست می اید اما با روایات معلوم می شود ما هو المراد غیر ان است. مثل اینکه ایه "اذا قرء القران فاستمعوا له و انصتوا" فی حد نفسه ظاهر در وجوب سکوت و استماع قران است اما روایات روشن کرده اند که حکم در اینجا حکم استحبابی است نه وجوبی. یا اینکه گاهی ما ذکر فی الایه عنوان خاص است و اگر ما بودیم و ایه، عموم و اطلاق استفاده نمی کردیم اما از روایات ذیل ان می فهمیم که مراد عام است. نظیر "ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه" . در حقیقت انچه در این ایه مورد طعن و نهی است اشاعه خود فحشاء مثل قمار و محرماتی مانند ان، در خارج است اما در روایات امده که این ایه نه فقط حرمت اشاعه نفس فحشاء را شامل می شود بلکه اشاعه ذکر انها را هم در بر می گیرد.
با مراجعه به کتب تفسير قسم سومی هم استفاده می شود که شیوه بعضی از مفسرین است و ان اینکه ایه ای قرینه معنایی در ایه دیگر شود یا از مجموع دو ایه معنای جدید و مستقلی استفاده شود.
مرحوم اقای تبریزی فرموده اند که ما در تفسیر ایات حتی در قسم ایات الاحکام، غیر از ان مقدماتی که در استننباط احکام از روایات، نیاز داشتیم مثل علوم عربیه و بعضی از قواعد اصولیه، به چیز دیگری نیاز نداریم. اگر معنای لفظی مجمل باشد که باید با مراجعه به روایت مقصود را به دست اوریم و یا در قسم اراده عموم هم، به برکت روایت باید استفاده معنای عام کنیم والا اگر روایتی نداشته باشیم وجهی ندارد از لفظ خاص استفاده تعمیم کنیم. لذا در استنباط احکام از ایات کتاب مجید حتی در قسم ایات احکام، مقدمات دیگری غیر از انچه در استدلال به سنت نیاز داریم احتیاج نداریم.