« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکالات معانی اسامی مبهمه

 

موضوع: اشکالات معانی اسامی مبهمه

در مجموع سه اشکال از مرحوم ایروانی به مرحوم اخوند در معنای اسامی مبهمه مطرح شد. به نظر می رسد که بعضی از این اشکالات وارد است.

نسبت به اینکه مرحوم ایروانی فرمود که اگر مراد مرحوم اخوند از اشاره به معنای خاص، دلالت بر ان باشد که دلالت بر معنا، اختصاص به اسماء اشاره ندارد بلکه در همه الفاظ موضوعه می اید، اشکال واردی است. اگر مراد مرحوم اخوند از اشاره دلالت باشد، اشکال وارد است و در هر لفظی این حالت وجود دارد که دلالت بر معنا می کند. ولی با ملاحظه کلام مرحوم اخوند و عبارت کفایه معلوم می شود منظور، مطلق الدلاله نیست بلکه اشاره خاص است که همان اشاره خارجیه باشد. چراکه مرحوم اخوند فرموده اشاره موجب تشخص می شود زیرا لا یشار الا الی شخص خاص. اشاره ای که موجب تشخص در خارج می شود اشاره به معنای خاص یعنی اشاره با دست و یا اشاره با چشم است. وگرنه از دلالت بر معنا که خصوصیت تشخص به دست نمی اید. بنابراین با توجه به اینکه منظور مرحوم اخوند از اشاره، اشاره به معنای خاص است نه دلالت، موضوع اشکال مرحوم ایروانی منتفی می شود.

اما اگر مقصود از اشاره، اشاره حسیه باشد و لفظ وضع شده تا استعمال در مفرد مذکر شود با اقتران به اشاره حسیه، مرحوم ایروانی دو اشکال کرد؛ اول اینکه در استعمال اسماء اشاره، اقتران به اشاره حسیه خارجیه شرط نشده و بالوجدان می بینیم که کلمه "هذا" استعمال می شود در جایی که اصلا قابلیت اشاره حسیه وجود ندارد مثل الانسان یدرک الکلیات و بهذا یمتاز عن سایر الحیوانات. این اشکال وارد است. زیرا از عبارت مرحوم اخوند استفاده می شود که اشاره ماخوذ به عنوان قید الاستعمال، اشاره حسیه خارجیه است و حال انکه به قول مرحوم ایروانی بالوجدان "هذا" در جایی استعمال می شود که چنین اقترانی وجود ندارد. در کلام مرحوم اخوند، تشخص خارجی در مقابل تشخص ذهنی قرار داده شده و این نشان می دهد که اشاره مورد نظر، اشاره حسیه خارجیه است. مرحوم اخوند در بیان معنای اشاره فرموده اند که از ناحیه اشاره و تخاطب تشخص به دست می اید چه تشخص خارجی که در اسماء اشاره وجود دارد و چه تشخص ذهنی که در ضمایر وجود دارد. یعنی در موارد استعمال اسم اشاره تشخص خارجی پیدا می شود و در جایی این تشخص حاصل می شود که اشاره، اشاره خارجی باشد. بنابراین به حسب نظر اخوند اقتران به اشاره خارجیه قید است. در نتیجه اشکال اول مرحوم ایروانی وارد است.

اشکال دوم این است که اگر "هذا" وضع شده تا استعمال شود متقرنا بالاشاره الحسیه و اطلاق بر محل اشاره حسیه گردد، می پرسیم که لفظ "هذا" اطلاق بر محل اشاره حسیه به عنوان خاص شود یا به عنوان مصداق للمفرد المذکر؟ اگر مراد شما اطلاق "هذا" بر محل اشاره حسیه به عنوان خاص باشد که این سر از حرف مشهور در می اورد. زیرا در این صورت معنای حقیقی و موضوع له مفرد مذکرهای خاص می شوند نه مطلق مفرد مذکر . اما اگر مراد اطلاق بر محل اشاره حسیه به عنوان مصداق معنای عام باشد ، لغویت وضع لازم می اید.

نسبت به این اشکال ممکن است جواب داده شود که ممکن است مرحوم اخوند بفرماید لفظ "هذا" اطلاق بر محل اشاره حسیه به عنوان خاص می شود اما موضوع له معنای عام است نه خاص. زیرا اطلاق لفظ بر محل اشاره حسیه به معنای استعمال لفظ در ان مورد است. استعمال لفظ در مصداق خارجی، ولو به عنوان خاص اراده شده باشد، متوقف بر وضع لفظ برای این جزئی نیست تا سر از حرف مشهور در اورد بلکه ممکن است برای معنای عام وضع شود که مختار اخوند است اما قید شده باشد که لفظ در معنای خاص اطلاق گردد که نهایتا در این صورت استعمال مجازی می شود. بنابراین اطلاق لفظ بر معنای خاص با حقیقی بودن معنا ملازمه ندارد که سر از حرف مشهور در اورد. زیرا استعمال و اطلاق اعم از مجازی و حقیقی است.

اما این جواب ممکن است رد شود. زیرا تصویر نمی شود و معقول نیست که واضع لفظ را برای معنایی وضع کند و در استعمال این لفظ شرط کند که این لفظ به نحو مجاز بر معنایی اطلاق شود بر خلاف انچه من وضع کرده ام. لذا به نظر می رسد که این اشکال دوم مرحوم ایروانی وارد است که نمی شود لفظ را وضع برای معنای عام کند ولی بگوید استعمال نکن مگر در معنای مجازی خاص.

اما اشکال سوم که لغویت وضع لفظ برای معنای عام در صورتيکه مراد اطلاق بر محل اشاره حسیه به عنوان فردی از افراد عام باشد، این اشکال را می شود جواب داد که با توجه به اینکه غرض از اطلاق لفظ، فهماندن مصادیق ان معنای عام است منتها بنابر نظر مشهور از همان اول واضع، لفظ را وضع برای معانی خاصه می کند و بنابر نظر اخوند لفظ برای معنای عام وضع می شود و فهمیدن خصوصیت با استعمال خود لفظ نیست بلکه با ضمیمه اشاره به ان معنای خاص است. با توجه به اینکه غرض واضع در تمام تقادیر این است که با استعمال لفظ "هذا" مصادیق خاص معنای عام فهیمده شود، برای رسیدن به این مقصود، همانطور که ممکن است واضع از این طریق وارد شود که مستقیما لفظ را برای معانی خاصه وضع کند، از طریق دوم و راه دیگری هم می تواند به این مقصود برسد و ان اینکه لفظ را برای معنای عام وضع کند ولی شرط کند که لفظ در همان معنای عام که استعمال می شود، در جایی باشد که در کنار اراده ان معنای عام، خصوصیت هم با ضمّ اشاره فهمیده بشود. در حقیقت با تعدد دال و مدلول معنای خاص فهمیده می شود. مثل موارد دیگری که لفظ برای معنای عام وضع می شود اما به تعدد دال و مدلول معنای خاصی اراده می شود. مثلا می گوید رایت عالما حینما خرجت من الدار . عالم برای مطلق من کان متصفا بالعلم وضع شده اما در اینجا استعمال برای فرد خاصی شده که زید باشد. استعمال عام در این مورد به این نحو نیست که مستعمل فیه خاص بما هو خاص باشد بلکه همان معنای موضوع له است که عام می باشد اما فهم خصوصیت با قرینه دیگری است که ضمیمه می شود و با ضمیمه دلالت می شود که شخص، فردی از افراد عالم را دیده است. این اراده فرد و خصوصیت، با تعدد دال و مدلول محقق می شود. بنابراین واضع برای رسیدن به غرض که فهماندن معنای خاص باشد، همانطور که می تواند از طریق اول پیش رود می تواند طریق دوم را هم بکار گیرد و بین این دو فرقی نیست.

 

logo