« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

/ فرق بین اخبار و انشاء /نتیجه بحث در فرق بین معانی حرفیه و اسمیه

 

موضوع: نتیجه بحث در فرق بین معانی حرفیه و اسمیه/ فرق بین اخبار و انشاء /

در بحث معانی حرفیه و فرق حروف و اسماء متحصل مما ذکر این شد که در مسالک مختلفی که در حقیقت معنای حرفی و فرق حرف با اسم بود مسلک صحیح همان مسلک نسبیت بود و از میان اقوال نسبیت هم ما هو الصحیح قول مشهور مبنی بر وضع حروف برای معانی نسبی و ربطی بود. این معنا به عنوان امر جامع در همه موارد استمعمال حروف قابل تطبیق است.

همانطور که گفته شد قول صحیح در معنای حرفی و فرق بین معنای حرفی و اسمی این است که حروف برای معانی نسبیه که متقوم به غیر هستند وضع شده اند از قبیل نسبت ظرفیت و نسبت ابتدائیت و ... . به حسب همه موارد استعمال حروف این معنا قابل التزام است. اما انچه در کلام مرحوم اقای صدر امده که با وجود پذیرش مسلک نسبیت فرموده اند باید اصلاح و تعدیلی نسبت به مسلک نسبیت صورت بگیرد و نمی شود به نحو عام و به یک کیفیت، مستعمل فیه حروف را معنای نسبی بگیریم بلکه باید بین موارد نسبت اولیه و نسبت ثانویه تفصیل بدهیم؛ یعنی بین مواردی که نسبت واقعا در خارج محقق است با قطع نظر از تکلم به لفظ و بین مواردی که نسبت ثابت، نسبت ثانویه و نسبت ذهنیه است که به ملاحظه تصور معنا در ذهن این نسبت محقق می شود. در جایی که نسبت ثابت در بین نسبت اولیه باشد یعنی به حسب واقع خارجی نسبتی در کار باشد در این موارد مستعمل فیه و موضوع له حروف را نمی توانیم همان نسبت خارجیه بگیریم بلکه در این موارد باید موضوع له حروف را نسبت تحلیلیه بگیریم. اما در قسم ثانی که نسبت ثابت در بین نسبت ثانویه است و نسبت در ذهن وجود دارد، می توانیم موضوع له و مستعمل فیه را نسبت ذهنیه و ثانویه بگیریم. توضیح ذلک ما سه گونه نسبت داریم؛ اول: نسبت خارجیه که به لحاظ واقع خارجی بین الطرفین محقق است. در جایی که زید در مسجد باشد نسبت ظرفیتی به حسب واقع خارجی بین زید و مسجد وجود دارد که این نسبت ظرفیت غیر از نسبت ظرفیتی است که در مورد وجود زید در خانه است. نسبت ظرفیت بین زید و دار غیر از نسبت ظرفیت بین زید و مسجد است. نسبت دوم نسبت ذهنیه است یعنی نسبتی که در ذهن بین طرفین و اطرافی که موجود در ذهن هستند ایجاد می شود. نسبت اضرابیه یا استثنائیه در جایی که حروف اضراب یا استثناء بکار می روند نسبت های ذهنی هستند و در ذهن بین دو طرفی که موجود در ذهن هستند ایجاد می شوند. قسم سوم از نسبت نسبت تحلیلیه است به این معنا که انچه در ذهن می اید صورت مندمج و صورت بسته است ولی در مقام تحلیل، می توان این صورت مندمج را تحلیل کرد به دو طرف و نسبتی که بین دو طرف وجود دارد. در مورد نسبت ثانویه و ذهنیه مثل اضرابیه و استثنانیه و عطفیه که لا موطن لها الا فی الذهن ملتزم هستیم که حروف برای همین نسبت استثنائیه وضع شده است ولی در نسبت های واقعی مثل نسبت در زید فی الدار که نسبت اولیه است نمی توانیم ملتزم شویم که حروف برای خود همان نسبت خارجی وضع شده اند. زیرا وجود خارجی که نمی تواند موضوع له لفظ قرار بگیرد . غرض از وضع لفظ این است که با تکلم به لفظ، معنا در ذهن حاضر شود. چه چیزی قابل احضار در ذهن متکلم است؟ وجود خارجی که نمی تواند در ذهن متکلم بیاید و لذا نمی توانیم موضوع له حروف در موارد نسبت اولیه را نفس نسبت خارجیه بگیریم. طبعا در موارد نسبت اولیه، باید ملتزم شویم که جمله مشتمل بر حرف، وضع برای معنای واحدی شده است که مندمج و مبهم است و عند التحلیل، از ان دو طرف و یک نسبت در می اید. زید فی الدار که در خارج نسبت ظرفیت دارد، این جمله مشتمل بر حرف، بر معنای واحدی دلالت دارد که وقتی به ذهن بیاید تحلیل به زید و دار و نسبت ظرفیتی که بین زید و دار وجود دارد می شود. ولی این نسبت نسبت حاصل شده در مقام تحلیل است نه نسبت خارجیه که به ذهن نمی اید.

مناقشه ای که نسبت به این اصلاحیه وجود دارد و از مطالب قبل هم استفاده می شود این است که اساس فرمایش مرحوم اقای صدر در نسب اولیه که نمی تواند نسبت خارجیه و واقعیه موضوع له حروف قرار بگیرد همین است که وجود خارجی قابلیت ندارد لفظ برایش وضع شود . این مقدمه هرچند در کلمات مرحوم اصفهانی و نیز مرحوم اقای خویی به عنوان اصل مسلم و مفروغ عنه گرفته شده قبلا توضیح داده شد که تمام نیست. نسبت به این مقدمه به مرحوم اصفهانی و نیز به مرحوم اقای خویی اشکال شد که هرچند وضع الفاظ به غرض احضار معانی به ذهن است ولی تامین این غرض از وضع، به این نیست که حتما ذات معنای موضوع له منتقل به ذهن شود تا به تعبیر مرحوم اصفهانی این اشکال وارد شود که المقابل لا یقبل المقابل یعنی ذهن که وجود مقابلی نسبت به وجود خارجی دارد نمی تواند ان را قبول کند و وجود خارجی قابل تحقق به وجود ذهنی نیست، بلکه انچه در وضع نیاز داریم این است که معنای موضوع له حاضر در ذهن مخاطب شود و مخاطب التفات به ان پیدا کند و التفات مخاطب و تصور معنای موضوع له منحصر به این نیست که ذات معنا به ذهن بیاید. لذا در وضع اعلام شخصیه ملتزم می شویم که موضوع له حرف، ذات وجود خارجی است ولی با گفتن لفظ زید، صورتی در ذهن مخاطب از این وجود خارجی حاصل می شود و این صورت حاضر در ذهن مشیر به او می باشد. هرچند که صورت ذهنیه نفس وجود خارجی نیست ولی همین مقدار که اشاره به ان داشته باشد و شخص به وسیله این عنوان مشیر به ان ملتفت شود کافی است. بر اساس همین اشکال که به این مقدمه مقبول نزد محقق اصفهانی و مرحوم اقای خویی مطرح شده در محل بحث هم گفته می شود که اگر نسبت واقعیه ای وجود داشته باشد و ثبوت نسبت هم به ثبوت خارجی باشد، ولی این وجود خارجی باعث نمی شود که لفظ را برای نفس این نسبت نتوانیم وضع کنیم بلکه وضع لفظ برای وجودات خارجیه هم ممکن است نهایتا این نسبت مثل وجود خارجی زید می شود. چه برسد به اینکه ما برای نسبت، تحقق و ثبوت واقعی را قائل شویم و بگوییم لوح واقع اوسع از لوح وجود است و لازم نیست که نسبت حتما وجود خارجی داشته باشد بلکه ثابت در لوح واقع است. همانطور که خود مرحوم اقای صدر در توجیه کلام مرحوم اصفهانی فرموده بودند که مراد ایشان این است که موضوع له حروف ذوات نسبت است نه وجود رابط. با توجه به ان مطالب جا نداشت که در اینجا این اشکال را مطرح کنند. اما حتی اگر نسبت ثابت در بین، دارای وجود خارجی باشد وضع لفظ برای ان اشکالی ندارد. علاوه بر اینکه اشکال اساسی و مهمتر به مختار اقای صدر در نسبت اولیه این است که طبق فرمایش ایشان حرف وضع مستقلی ندارد و مجموع بر معنای مندمجی دلالت می کند که وقتی به ذهن بیاید، به دو طرف و یک نسبت تحلیل می شود. این بر خلاف ما نجده بالوجدان است . انچه بالوجدان می یابیم این است که در استعمال حروف در جملاتی مثل زید فی الدار، همانطور که از کلمه زید دلالت بر معنایی می فهمیم در مقابل دار و کلمه دار هم دلالت بر معنایی دارد در مقابل زید، "فی" هم دلالت بر معنای خاصی در مقابل ان دو می کند و ان معنای خاصی که غیر از زید است و غیر از دار، همان معنای نسبی ظرفیت است نه عنوان ظرفیت اسمی بلکه ظرفیت خاص متقوم به طرفین. نه اینکه ما یحصل فی الذهن از شنیدن کلمه زید فی الدار معنای واحدی باشد که با تحلیل نسبت از ان در بیاید. همانطور که ما مباشرتا از کلمه زید و دار معنای خاصی می فهمیم از کلمه "فی" هم معنای خاصی می فهمیم که معنای نسبت است. به عبارت دیگر فهمیدن نسبت از کلمه "فی" بالتحلیل نیست بلکه بالمباشره و به همان نگاه اولی است. لذا قول صحیح در مسلک سوم که نسبیت باشد همان حرف مشهور است که موضوع له حروف معانی نسبیه است یا به تعبیر دیگر نسبت های خاص ظرفیت و ابتدائیت و ... است. همین معنا در همه حروف قابل التزام است و احتیاج به اصلاحی که در کلام اقای صدر هم امده ندارد.

هذا تمام الکلام فی المعنی الحرفی

از مطالبی که در بیان معنای حرفی گفته شد حکم هیئات هم معلوم می شود. در جایی که هیئت متضمن نسبت ناقصه باشد مثل هیئت وصف یا هیئت اضافه و ... موضوع له هم نسبت های خاصه است در مقابل هیئتی که در مرکب تام وجود دارد. چون هیئت در جمله تامه غیر از اینکه اصل نسبت را دلالت دارد ثبوت این نسبت بین الطرفین هم از این جمله تامه و ترکیب تام استفاده می شود. در جایی که گفته می شود زید قائم غیر از اینکه این هیئت نسبت بین قیام و زید را دلالت دارد ، ثبوت نسبت را در وعاء مناسب با خودش دلالت دارد . در جملات سلبیه هم دلالت بر سلب این نسبت بین احد الطرفین می کند. اما اصل نسبت هم در مفاد هیئت جمله ناقصه و هم در مفاد هیئت جمله تامه وجود دارد و اختلاف در این است که در جمله تامه ثبوت نسبت و به عبارت دیگر اقتضای تصدیق به وجود نسبت وجود دارد ولی در جمله ناقصه تصدیق به وجود نسبت حکایت نمی شود. مثلا دار زید یا غلام زید یا زید العالم نسبت خاصی بیان می شود اما اینکه این نسبت در وعاء مناسبش ثابت است یا خیر از این جمله به دست نمی اوریم.

به این ترتیب از مطالب پنچ گانه امر ثانی که مربوط به وضع می شدند، مطلب سوم که درباره تعیین معنای حروف و بیان اختلاف بین معانی حرفیه و اسمیه بود تمام می شود و وارد مطلب چهارم می شویم که به ترتیب کفایه بیان فرق بین خبر و انشاء باشد.

0.1- مطلب چهارم؛ فرق بین اخبار و انشاء

مرحوم اخوند در این قسمت فرموده اند که بعید نیست همانطور که اسماء و حروف در موضوع له و مستعمل فیه یکی بودند و اختلاف انها فقط در قید الوضع بود یعنی فی و کلمه ظرفیت هر دو برای معنای ظرفیت وضع شده اند اما "فی" وضع شده که در جایی استعمال شود که ظرفیت آلةً فی غیره ملاحظه شده باشد و ظرفیت وضع شده است که در جایی استعمال شود که معنای ظرفیت ملاحظه مستقل شده است، در ناحیه خبر و انشاء هم می توان همین فرق را قائل شد. موضوع له و مستعمل فیه جمله خبریه و انشائیه واحد است اما خبر و جمله خبریه وضع شده است تا استعمال در ان معنای واحد شود در جایی که حکایت از ثبوت نسبت شود اما انشاء وضع شده است تا در جایی استعمال در آن معنای واحد شود که قصد ایجاد و تحقق ان معنا در خارج باشد. ثم لا يبعد أن يكون الاختلاف في الخبر و الإنشاء أيضا كذلك فيكون الخبر موضوعا ليستعمل‌ في‌ حكاية ثبوت معناه في موطنه و الإنشاء ليستعمل في قصد تحققه و ثبوته و إن اتفقا فيما استعملا فيه‌.

ولو در عبارت مرحوم اخوند کلمه "فی" بعد از "لیستعمل" امده ولی همانطور که مرحوم اقای تبریزی فرموده اند از باب تسامح است چون وقتی تنظیر به حروف و اسامی می شود، در ناحیه مستعمل فیه نباید تقیید ایجاد شود بلکه مستعمل فیه شئ واحد است و اختلاف و تقیید فقط در ناحیه غرض از استعمال است. لذا مرحوم اخوند باید می فرمود لیستعمل عند حکایة یا لحکایة. به عنوان مثال در الفاظ مشترک مثل "بعت داری بکذا" که هم در مقام اخبار و هم در مقام انشاء بکار برده می شود، مستعمل فیه شئ واحد است و آن تحقق بیع دار از شخص، منتها اینکه این جمله با این مضمون یعنی تحقق بیع الدار از شخص، به دو غرض ممکن است استعمال شود؛ یک جا به این غرض که دارد این بیع را ایجاد می کند و دوم جایی که این بیع از قبل ایجاد شده و دارد خبر می دهد. مرحوم اقای تبریزی مثال می زدند که دو نفر با هم نشسته اند. وقتی زید با عمرو می خواهد معامله کند می گوید بعت داری لک بکذا. استعمال این جمله به غرض ایجاد بیع در وعاء مناسب خودش یعنی عالم اعتبار است. بعد از اینکه خانه را فروخت، با شخص ثالث که صحبت می کند می گوید بعت داری بکذا. استعمال دوم در مقام اخبار است تا حکایت کند از تحقق بیع خانه در موطن مناسب خودش. این جمله در همان تحقق البیع از زید استعمال شده است و معنای دیگری ندارد منتها به عنوان حکایت از انچه در گذشته محقق شده است. اطلاق کلام مرحوم اخوند اقتضا می کند که این فارق هم در جملات مشترکه بین انشاء و اخبار باشد و هم در مواردی که خبر صیغه خاصه دارد و انشاء صیغه خاصه. مثل اینکه می گوید "اطلب منک ضرب زید" و جایی که می گوید "اضرب زید" که هر دو از صیغ مختص هستند. بر اساس اطلاق کلام مرحوم اخوند در صیغ مختصه هم اختلاف در قید استعمال است نه معنای مستعمل فیه .

 

logo