« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

قول دوم نظر مرحوم عراقی ره

 

موضوع: قول دوم نظر مرحوم عراقی ره

0.0.0.1- قول دوم؛ نظر محقق عراقی

قول دوم از اقوال مسلک نسبیت ، قول مرحوم عراقی است که مرحوم اقای خویی به حسب تقریرات مصباح و محاضرات با عنوان ما ذکره بعض الاعاظم نقل کرده اند. این نقل بر اساس تقریرات بدایع الافکار از مرحوم محقق عراقی می باشد. ایشان در تبیین معنای حرفی فرموده اند که وجودات اعیان سه دسته هستند؛ دسته اول جواهر هستند و دسته دوم اعراض هستند که از انها به وجود رابطی تعبیر می شود و دارای اقسام نه گانه می باشند و دسته سوم، وجود رابط عرض به معروض.

نوع دوم که وجود اعراض یا همان وجود رابطی می باشد، از جهت احتیاج به موضوع، به دو قسم تقسیم می شود؛ قسم اول در خارج فقط با یک موضوع محقق می شود مثل مقوله کم و کیف و قسم دوم هم عرضی است که برای تحقق، احتیاج به دو موضوع دارد مثل مقوله أین و اضافه و باقی اعراض نسبیه. مثلا در مقوله أین برای تحقق در خارج یک متأیّن یعنی کائن فی مکان خاص نیاز است و یک مکان که شئ در ان واقع شود.

سیره عقلاء نشان می دهد که برای دلالت بر همه معانی محقق در خارج کاشف و حاکی که عبارت از کلام و لفظ باشد قرار داده اند و هیچ نوع از این انواع محقق در خارج را اهمال نکرده اند و از انجایی که معانی حرفیه از اهم معانی ای است که یحتاج الانسان الی الدلاله علیها طبعا برای این معانی هم باید وضع اتفاق افتاده باشد و کاشف از این معنا هم وجود داشته باشد.

استقراء در وضع الفاظ نشان می دهد که عقلاء در زمان های مختلف، اسماء را برای جواهر و اعراض غیر نسبی وضع کرده اند و حروف را برای اعراض نسبی وضع کرده و هیئات را برای نوع سوم یعنی وجودات روابط و نسب وضع کرده اند. هیئات چه هیئت مرکبات و چه مشتقات دلالت بر ربط عرض به موضوع خودش می کنند. مثلا در مثال زید فی الدار لفظ "فی" دلالت بر عروض عرض أین می کند و هیئت این جمله ترکیبی دلالت بر ربط این عرض أینی به موضوعش که زید باشد می کند. هیئات دیگر هم به همین کیفیت دلالت دارند. هیئت عالم و ابیض و مضروب هم دلالت بر ربط عرض به موضوع خودش می کند. حروف هم برای اعراض نسبی وضع گشته اند؛ حرف "فی" برای عرض أینی و همینطور دیگرحروفی که دلالت بر اضافه خاصه و ربط مخصوص بین مفاهیم اسمیه می کنند.

نسبت به بیان بدایع الافکار مبنی بر وضع حروف برای اعراض نسبی، مناقشاتی در کلمات مطرح شده که به بعضی از انها اشاره می شود.

مناقشه اول که در کلام مرحوم اقای خویی امده این است که محقق عراقی فرموده اند حروف برای اعراض نسبی وضع شده اند و حال انکه می بینیم حروف در جایی استعمال می شود که تحقق اعراض نسبیه در ان موارد متصور و معقول نیست مثل کلمه "علی" در "الرحمن علی العرش استوی" و یا در موارد مفاهیم معدومه و اعتباریه استمعال می شود و حال انکه تحقق اعراض نسبیه در مورد خداوند متعال معقول نیست و نیز در مورد مفاهیم معدومه و اعتباریه. با توجه به اینکه استعمال حروف در واجب، ممکن و ممتنع، مثل استعمال حروف در موارد مربوط به صفات و افعال خداوند یا موارد مربوط به ممکنات یا مربوط به اعتباریات، در همه این موارد علی نسق واحد است، معلوم می شود که حروف برای اعراض نسبی وضع نشده اند بلکه برای معنای جامعی وضع شده اند که ان معنای جامع در همه این موارد قابل تطبیق است و الا اگر برای خصوص اعراض نسبی وضع شده بودند در این موارد تطبیق نمی شد و استعمال صحیح به وجه حقیقی صورت نمی گرفت.

مناقشه دوم که در کلام مرحوم اقای خویی امده و در کلام اقای صدر هم به عنوان یک قسمت از مناقشه امده این است که اعراض نسبیه مثل اعراض غیر نسبیه از نظر مفهومی، مستقل هستند. همانطور که کم و کیف از نظر مفهومی مستقل هستند هر چند به لحاظ تحقق در خارج قائم به غیر می باشند، اعراض نسبیه هم به لحاظ عالم مفهوم و از نظر حد مفهومی مستقل هستند؛ مفهوم عرض بما هو قابل وجود استقلالی در ذهن است اگرچه به حسب تحقق در خارج هر عرضی قائم به غیر است. بر این اساس اگر شما در وضع حروف قائل باشید که حروف برای اعراض نسبیه وضع شده اند، چون عرض نسبی مفهوم مستقل دارد لازمه اش این است که بین معنای حرف و معنای اسم مناسب با ان، اختلافی وجود نداشته باشد. اگر "فی" برای عرض نسبی وضع شده باشد که مفهوما مستقل است باید مفهوم "فی" با مفهوم "ظرفیت" اتحاد ذاتی داشته باشند و حال انکه بالوجدان بین انها فرق می یابیم. این فرق ذاتی بین حرف و اسم مناسبت با ان، کشف می کند که موضوع له را نمی توان اعراض نسبیه گرفت.

این مناقشات به بیان مرحوم عراقی بر اساس انچه در تقریرات بدایع امده وارد می شود. اما بیان ایشان در مقالات و نهایة الافکار این است که حروف برای خود روابط و نسب وضع شده اند. برای خود نسبت و ربط نه برای اعراض نسبیه. اما نسبت به اینکه موضوع له نفس الربط است دو احتمال وجود دارد؛ یکی اینکه موضوع له ربط و نسبت خارجیه باشد که در این تقدیر مختار محقق عراقی به انچه در کلمات مشهور امده من جمله محقق اصفهانی بر می گردد که فرموده اند موضوع له حروف نسب خارجيه و روابط هستند و احتمال دیگر اینکه موضوع له نسبت و ربط خارجی نیست بلکه روابط و نسب مفهومیه هستند.

انچه از عبارات نهایه و نیز مقالات استفاده می شود این است که موضوع له حروف، روابط و نسب مفهومیه هستند نه خارجیه. توضیح فرمایش محقق عراقی این است که وقتی متکلم می خواهد مطلبی را مثل بودن زید در خانه القاء و تفهیم به دیگری کند باید قضیه زید فی الدار را در مرحله قبل از تلفظ و تکلم تصور کند. در این تصور سه جزء وجود دارد یکی تصور زید است و در کنار ان تصور دار که این دو مفهوم مستقل از یکدیگر هستند و اگر به همین شکل باقی بمانند و ربطی بین انها ایجاد نشود این لفظ متکلم حکایتی از ما فی الخارج نخواهد داشت. باید ربط و نسبتی بین این دو مفهوم پیدا شود تا با مجموعه انها تصور زید فی الدار که تصور مفاد یک جمله است تحقق پیدا کند. همانطور که مفهوم زید و مفهوم دار احتیاج به لفظ دارد که از انها در مقام تفهمیم مقصود حکایت کند، همینطور هم تعلق و ربط خاص بین زید و دار در عالم مفهومیت که با اضافه شدنش موجب ارتباط بین این دو مفهوم مستقل می شود، احتیاج به لفظ دارد. حرف برای این ربط وضع شده است. الفاظی که برای مفاهیم اسمیه وضع شده اند کافی برای رساندن نسبت مفهومی بین اسماء نیستند و به همین خاطر حروف وضع شده اند که از چنین ربطی حکایت کنند. بنابراین در نظر محقق عراقی بنابر تقریرات نهایه و مقالات ، حرف دلالت بر نسبت مفهومیه بین دو تصور می کند یعنی تصور زید و تصور دار. حرف "فی" دلالت می کند بر نسبت بین این دو تصور در قضیه معقوله در ذهن متکلم که می خواهد معنای خاصی را برای سامع بیان کند. وقتی لافظ و متکلم این قضیه لفظیه را در خارج تحقق داد و لفظ زید فی الدار از او صادر شد، سامع نسبت موجود در ذهن لافظ را متوجه می شود.

نسبت به این بیان از مختار محقق عراقی مناقشه ای که وارد می شود این است که بالوجدان انچه ما از شنیدن حرف و جمله مشتمل بر حرف می فهمیم و به آن منتقل می شویم، معنای محقق در خارج هست. بر اساس همان مقدمه ای که در تقریرات بدایع الافکار امده، معانی محقق در خارج احتیاج به وضع لفظ برای کشف و حکایت از انها دارند. بالوجدان انچه ما از شنیدن حرف فی و جمله مشتمل بر حرف فی می فهمیم معنای محقق در خارج است نه انچه را در ذهن لافظ وجود دارد و متکلم ان را تصور کرده است. تمام توجه ما در این جمله به این است که به حسب ما فی الخارج چه چیزی اتفاق افتاد. یعنی ما از جمله شنیده شده، حکایت این قضیه از خارج را متوجه می شویم. بر این اساس همانطور که وقتی متکلم کلمه زید فی الدار را گفت، از کلمه زید ذهن ما منتقل به زید خارجی می شود و از دار به دار خارجی هميمطور از کلمه "فی" به خصوصیتی در خارج منتقل می شویم که این قضیه حکایت از ان دارد . قضیه لفظیه ای که ما از متکلم می شنویم در هیچ یک از اجزاء این قضیه لفظیه نه قسمت اسماء نه حروف ما به انچه در عالم مفهوم در ذهن متکلم و لافظ تحقق پیدا کرده نظر نداریم بلکه انچه ما از قضیه لفظیه می بینیم حکایت از امور خارجیه است . بر این اساس است که صدق و کذب در قضایای لفظیه شکل می گیرد. زیرا صدق عبارت است از مطابقت مضمون قضیه لفظیه با واقع . چون حکایت از خارج دارد صدق و کذب به ملاحظه تحقق و تطابق با ما فی الخارج مجال پیدا می کند. بنابراین مناقشه اصلی این است که همانطور که موضوع له "زید" و "دار" به عنوان یک اسم، امر مفهومی و متقوم به ذهن نیست، موضوع له حرف "فی" هم ذهنی نیست بلکه "فی" هم از یک امر خارجی حکایت دارد. لذا فرمایش محقق عراقی بر اساس تقریرات نهاية الافکار و نیز مقالات تمام نیست.

 

logo