« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

مسلک علامیت/معانی حرفیه/وقوع اقسام چهارگانه

 

موضوع: وقوع اقسام چهارگانه/معانی حرفیه/مسلک علامیت

بیان دوم برای امکان وضع خاص و موضوع له عام، وجهی است که در کلام مرحوم محقق حائری در درر امده است. ایشان فرموده اند که می شود انسان، جزئی خارجی را تصور کند بدون اینکه علم به قدر مشترک بین جزئی و بقیه افراد داشته باشد. مثلا شبحی را از دور می بیند و نمی داند که حیوان است یا جماد و یا نوع دیگر. به صرف دیدن شبح لفظ خاصی را در نظر می گیرد و ان را برای جامع ذاتی و عنوان عامی که منطبق بر این شبح و هر انچه در واقع متحد با اوست وضع می کند. در این نوع وضع، معنای متصور حال الوضع خاص است و معنای موضوع له عام چون لفظ برای "کل ما یتحد مع هذا الجزئی" وضع شده است. در این فرض خود عام را که بتفصیله ملاحظه نکردیم بلکه باجماله تصور کردیم و با تصور اجمالی ان، خصوصیت وضع خاص و موضوع له عام در ان محقق می شود. در ادامه ایشان فرموده است که همانطور که عام می تواند به خاطر اتحاد خارجی با خاص، وجه و عنوان خاص قرار بگیرد، همینطور خاص هم می تواند وجه و مرآت عام قرار بگیرد و واضع لفظ را برای معنای عام وضع کند.

نسبت به این بیان هم مناقشه وجود دارد . مناقشه این است که در مثال شبح، جزئی خارجی و شخص خاص، عنوان و مرآت برای کلی نیست بلکه در این موارد، از شخص خاص و جزئی خارجی انتقال به معنای عام پيدا می شود که عنوان ما هو متحد مع هذا الشخص باشد، بعد از لحاظ عنوان عام، لفظ برای ان وضع می شود. در نتیجه وضعی که اتفاق می افتد از قبیل وضع عام و موضوع له عام است نه وضع خاص و موضوع له عام. بله در مثال شبح، عنوان عامی که بوسیله تصور شبح تصور شده، بتفصیله تصور نشده بلکه اجمالا تصور شده چون تفصیلا نمی دانیم که عنوان جامع، شجر است یا حجر یا غیر ان، اما خود این عنوان عام را به نحو اجمال لحاظ کرده ایم نه اینکه جزئی خاص، مرآت برای عنوان عام شده باشد. لذا همان اشکالی که مرحوم اخوند به میرزای رشتی داشتند که بین تصور شئ بوجهه و تصور شئ بنفسه ولو بواسطه امر اخر، فرق واضحی است، به بیان مرحوم محقق حائری هم وارد است.

اگرچه محقق حائری در درر، در صدد دفع اشکال مرحوم اخوند به میرزای رشتی ازقول خودشان هستند و در عبارت خود، تعبیری دارند که نشان می دهد ملتفت به این جهت هستند. ایشان فرموده است: الحاصل: أنّه كما يمكن أن يكون العام وجها لملاحظة الخاص لمكان الاتحاد في الخارج كذلك يمكن‌ أن‌ يكون‌ الخاص‌ وجها و مرآة لملاحظة العام لعين تلك الجهة نعم فيما اذا علم بالجامع تفصيلا لا يمكن‌ أن‌ يكون‌ الخاص‌ وجها له، لتحقق الجامع في ذهنه تفصيلا بنفسه لا بوجهه‌[1] . یعنی اگر تصور خاص موجب انتقال به تصور تفصیلی عام شود، از قبیل وضع عام و موضوع له عام می شود اما در مورد شبح ما جامع را تفصیلا ملاحظه نکردیم بلکه اجمالا ملاحظه می کنیم و این ملاحظه اجمالی معنایش این است که خاص مرآت برای عام شده است.

گویا ایشان در این عبارت، در مقام جواب از اشکال مرحوم اخوند هستند اما با تامل معلوم می شود که اشکال مرحوم اخوند به این بیان دوم هم وارد است. صرف اینکه در مورد شبح، جامع تفصیلا ملاحظه نشده بلکه اجمالا ملاحظه شده است مشکل را حل نمی کند و باعث نمی شود که به سبب تصور معنای جزئی، معنای جامع تصور نشده باشد.

0.0.0.1- مرحله دوم؛ وقوع اقسام جهارگانه

گفته شد که بدون شک وضع در اعلام شخصیه از قبیل قسم اول یعنی وضع خاص و موضوع له خاص است و وضع در اسماء اجناس مثل انسان و حجر و شجر و ... از قبیل وضع عام و موضوع له عام است.

بحث در این است که ایا قسم سوم یعنی وضع عام و موضوع له خاص که در مرحله قبل امکان ان ثابت شد، واقع نیز شده است یا خیر؟

مشهور قائل شده اند که وضع حروف از قبیل وضع عام و موضوع له خاص است. البته مقصود از حروف در اینجا اعم از حروف در ادبیات است. مقصود از معنای حرفی غیر از حرف در مقابل اسم و فعل است بلکه مقصود حرف در مقابل اسم است که دارای معنای مستقل می باشد. معنای حرفی معنایی است که مستقل نیست چه در ضمن حروف اصطلاحی مثل من، فی و ... باشد و چه در ضمن هیئت مثل هیئت فعل و مرکبات. مشهور قائل هستند که وضع در حروف از قبیل وضع عام و موضوع له خاص است. در مقابل مشهور، مرحوم اخوند قائل هستند که از قبیل وضع عام و موضوع له عام است. البته این قول را علاوه بر مرحوم اخوند، در کتاب قوانین به بعضی از متقدمین نیز نسبت داده شده است. قول سوم این است که اصلا حرف دارای معنا نیست بلکه حروف فقط علامت برای بعضی از خصوصیات هستند مثل علامات اعراب. همانطور که رفع علامت فاعل بودن است، حروف هم علامت هستند برای خصوصیاتی در مورد استعمال انها. مثلا در مثل سرت من البصره الی الکوفه، "من" معنایی ندارد بلکه فقط امده تا علامت باشد بر اینکه بصره نقطه شروع سیر است.

به این ترتیب بحث در مرحله دوم تمام می شود و وارد بحث از حقیقت معنای حرفی و فرق ان با معنای اسمی می شویم.

0.1- معانی حرفیه

در مجموع سه مسلک عمده در معانی حروف وجود دارد . مسلک اول علامیت است و مسلک دوم آلیت در مقابل استقلالیت است و مسلک سوم هم مسلک نسبیت است یعنی معنای حرفی معنای نسبی است و بذاته با معنای اسمی متفاوت است.

در مسلک اول حروف برای معنای خاصی وضع نشده اند بلکه فقط علامت برای یک سری خصوصیات هستند. این قول را از محقق رضی در شرح کافیه حکایت کرده اند و کلام محقق ایروانی هم در یک وجه به همین قول بر می گردد.

مسلک دوم هم مسلک مرحوم اخوند است که معنای حرفی و اسمی به حسب ذات هیچ فرقی با هم ندارند و همانطور که در معنای ابتداء به عنوان یک اسم، وضع عام و موضوع له عام است، در من نیز موضوع له همین معنای عام است و حرف بودنش به این است که این معنا در مقام ملحوظ است علی نحو الآلیه لا الاستقلالیه. در این مسلک بین معنای اسمی و حرفی فقط در لحاظ اختلاف است.

مسلک سوم هم که مسلک مشهور باشد و شعبه های مختلفی دارد، جامعش این است که معنای حرفی معنای نسبی است در مقابل معنای اسمی که معنای مستقل است و ذاتا معنای حرفی با اسمی تغایر دارند. اسم معنای مستقل است و لفظ در ان به نحو وضع عام و موضوع له عام وضع شده اما معنای حرفی ذاتا غیر مستقل است و معنای ربطی و نسبتی دارد و متقوم به غیر است و وضع لفظ برای ان از قبیل وضع عام و موضوع له خاص می باشد.

0.1.1- مسلک علامیت

بر اساس این مسلک حروف اصلا دارای معنای خاصی نیستند و فقط علامت و نشانه برای خصوصیاتی در اسماء می باشند والا خودشان معنای ممتاز و علی حده ندارند؛ نظیر اعراب که برای معنایی وضع نشده اند و فقط علامتی برای فاعلیت و مفعولیت می باشند، حروف هم فقط علامت هستند نه اینکه دارای معنایی باشند تا صحبت از فرق ان با معنای اسمی به میان اید.

این قول به محقق رضی نسبت داده شده است. البته مسلک دوم که مختار اخوند باشد را نیز به محقق رضی نسبت داده اند. وجه تعدد نسبت هم همانطور که در تعلیقه مباحث الاصول امده این است که در فهم عبارت محقق رضی در شرح کافیه اختلاف وجود دارد. ایشان عبارتی در شرح کافیه دارد که مفاد صدر و ذیل ان مختلف است و لذا هم قول علامیت و هم قول آلیت به ایشان نسبت داده شده است. به خاطر اينکه در مفاد صدر و ذیل کلام محقق رضی مختلف است لذا دو قول به ایشان نسبت داده شده است . صدر کلام ایشان دارد: معنى "من" و لفظ الابتداء سواء، إلاّ أن الفرق بينهما أن لفظ الابتداء ليس مدلوله مضمون‌ لفظ آخر، بل مدلوله معناه الّذي في نفسه مطابقة، و معنى "من" مضمون‌ لفظ آخر ينضاف ذلك المضمون إلى معنى ذلك اللفظ الأصلي‌. این عبارت که مورد توجه قرار بگیرد ظاهر در قول ثانی یعنی قول مرحوم اخوند است که معنای حرف با اسم ذاتا تغایر ندارد و فقط اختلاف در کیفیت لحاظ در مقام استعمال است. ولی در ذیل کلام ایشان امده است: فالحرف‌ وحده‌ لا معنى‌ له‌ أصلًا، إذ هو كالعلم المنصوب بجنب شي‌ء ليدلّ على أنّ في ذلك الشي‌ء فائدة ما، فإذا أفرد عن ذلك الشي‌ء بقي غير دالّ على معنى في شي‌ء أصلا. این عبارت دلالت بر قول اول می کند و ظاهر در مسلک علامیت است.

فارغ از این که نظر محقق رضی چیست، قول اول این است که حروف اصلا معنایی ندارند بلکه فقط خاصیت علامیت دارند. نسبت به قول اول اشکالاتی شده است که یکی از انها در کلام مرحوم اقای خویی امده است. ایشان فرموده اند که اساسا صدر و ذیل مسلک علامیت با هم تنافض دارند. زیرا از یک طرف ادعا شده که حرف هیچ معنایی ندارد و از طرف دیگر می گویند دلالت بر خصوصیتی در مورد استعمالش می کند. اگر معنایی ندارد چطور دلالت بر خصوصیت دارد و اگر دلالت دارد چطور قائل هستید که اصلا معنایی ندارد. قول دوم یعنی قول مرحوم اخوند افراط در معنای حرفی است و قول اول نیز تفریط بلکه جمع بین متناقضین است. همانطور که حرکات اعرابیه هم دارای معنایی هستند، مثلا حرکت رفع وضع شده برای اینکه دلالت کند بر خصوصیت فاعلیت، در مورد حروف نیز وضع وجود دارد. اینکه می گویید رفع وضع شده برای دلالت بر فاعلیت عبارت اخری از این است که معنا دارد[2] .

 


[1] - درر الفوائد/36.
[2] - مصباح/1/62.
logo