« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1404/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

ظهور النواهی الضمنیة و الوضعیة فی انحلال المانعیة

 

موضوع: ظهور النواهی الضمنیة و الوضعیة فی انحلال المانعیة

0.0.0.1- تنبیه؛ انحلالیت در نواهی ضمنیه

در جهت چهارم اختیار شد که نواهی به اقتضای ظهور اطلاقی یا ظهور انصرافی ظهور در انحلالیت و استغراق دارند. در این تنبیه باید بررسی شود که آیا این ظهور، مختص نواهی تکلیفی استقلالی است، مثل لاتکذب و لاتشرب الخمر یا در نواهی ضمنیه که تکلیفی نیستند، بلکه ارشاد به مانعیت دارند نیز می آید؛ مثل نهی از صلات در بدن یا لباس نجس یا نهی از صلات در اجزاء غیر مأکول اللحم. زیرا مانعیتی که مثل لا تصلّ فی النجس که ارشاد به آن دارد، به حسب مقام ثبوت به دو نحو قابل تصویر است. البته این احتمال وجود دارد که در این موارد امر وجودی منتزع از مجموع تروک در متعلق تکلیف اخذ شده باشد که در این صورت به آن شرط می گویند نه مانع، اما اگر خود عدم به عنوان قید اخذ شده باشد و صلات مقید به عدم باشد که مانعیت از آن استفاده می شود، به حسب مقام ثبوت این مانعیت، به دو نحو تصویر می شود. نحوه اول این است که صلات، مشروط به عدم وجود نجاست در لباس یا در بدن به نحو صرف الوجود باشد؛ به این معنا که صرف الوجود نجاست در بدن یا لباس برای نماز مانعیت دارد، به طوری که مجموع این عدم ها به عنوان شیء واحد ملاحظه شده اند. در این فرض ما هو المانع امر واحد است. نحوه دوم این است که صلات مشروط به عدم وقوع در نجس به نحو انحلال و استغراق باشد که در این صورت مانعیت وقوع صلات در نجس، برای تک تک افراد نجس وضع شده است.

در این تنبیه بحث می شود که آیا در نواهی ضمنیه ارشادیه، مقتضای ظاهر خطابات در مقام اثبات، مانعیت صرف الوجود است یا مانعیت استغراقی و مطلق الوجود؟

همانطور که مرحوم نایینی در رساله لباس مشکوک فرموده اند و در کلام مرحوم آقای خویی در محل بحث در اول بحث نواهی در اصول و نیز در موارد متعددی فقه از جمله در بحث صلات در نجس در کتاب الطهاره آمده است، از جهت ظهور نهی در انحلالیت و استغراق در مقابل ظهور در صرف الوجود، بین نواهی ضمنیه و نواهی استقلالیه فرقی وجود ندارد. همانطور که نهی استقلالی ظهور در استغراق و انحلالیت دارد نه در صرف الوجود، در نواهی ضمنیه نیز که ارشادی هستند، همین ظهور وجود دارد و لذا فرموده اند که ظاهر نهی از صلات در نجس یا در غیر مأکول، انحلالیت مانع به عدد افراد نجس یا عدد افراد جزء غیر مأکول است. مرحوم نایینی در لباس مشکوک تصریح کرده اند که چنانکه در نهی نفسی از شرب خمر، عنوان وجودی منتزع از عدم متعلق نیست، بلکه ظهور در این دارد که چون خمر دارای مفسده است، مورد زجر قرار گرفته است و لذا اقتضا می کند که خمر به نحو طبیعت مرسله که منطبق بر تک تک افراد است، موضوع حکم قرار گرفته است، نهی از صلات در اجزاء ما لا یؤکل لحمه نیز همین ظهور را دارد و از آن استفاده می شود که لبس اجزای غیر مأکول مانعیت دارد، یعنی عدم موضوع است، نه اینکه عنوان وجودی منتزع از اعدام موضوع باشد و از شروط به حساب آید و همانطور که نهی نفسی ظهور داشت که متعلق مبغوضیت دارد و این مبغوضیت در طبیعت به نحو ارسال است، نهی ضمنی نیز ظهور دارد که مانعیت جزء غیر مأکول به خاطر این است که غیر مأکول صلاحیت وقوع صلات در آن را ندارد و این عدم صلاحیت در طبیعت مرسل منبطق بر آحاد افراد است. صرف اینکه در مورد خمر نهی تکلیفی نفسی به شرب خمر تعلق گرفته است، ولی در اجزاء غیر مأکول وجوب به صلات مقید به عدم آن در اجزاء غیر مأکول تعلق گرفته است، باعث فرق میان آن دو نمی شود. تنها فرق، ضمنی بودن نهی در یکی و نفسی بودن نهی در دیگری است که این فرق نیز معقول نیست موجب فرق میان آنها در دایره ظهور مستفاد از خطاب شود[1] .

توضیح کلام مرحوم نایینی و کلام مرحوم آقای خویی و اعلام دیگر که فرموده اند ظهور در انحلالیت، اختصاص به نهی نفسی ندارد و در نهی وضعی و ارشادی هم می آید، این است که همان دو وجهی که برای ظهور نهی نفسی در انحلالیت در مقابل منع از صرف الوجود بیان شد، در نهی ضمنی هم تطبیق می شود. وجه اول همان ظهور اطلاقی بود که در توجیه دوم در کلام مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای تبریزی بیان شد و وجه دوم نیز همان ظهور انصرافی بود که در توجیه چهارم بیان شد. هر دو در مورد نهی وضعی هم تطبیق می شوند. لذا مثل مرحوم آقای تبریزی که در آنجا از ظهور اطلاقی استفاده کردند و فرمودند که بیان یکی از دو طرف در مقام اثبات، به مؤونه زائده نیاز دارد، ولی بیان طرف دیگر نیاز ندارد، در اینجا هم فرموده اند که بعد از فراغ از اینکه نهی برای ارشاد به مانعیت است، بیان مانعیت دو تصویر دارد که بیان یکی در مقام اثبات مؤونه زائده دارد، ولی بیان طرف آخر مؤونه زائده ندارد. لذا اگر متکلم در مقام بیان باشد و دالّ دیگری نیاورد و اکتفا به دال مشترک کند، اطلاق اقتضا می کند که نهی انحلالی باشد.

بعد از تبیین اینکه ظهور نهی در انحلال اختصاص به نواهی استقلالی ندارد بلکه در نواهی ارشادی هم وجود دارد، باید دید که آیا بین اینکه مانعیت به نحو صرف الوجود باشد یا به نحو مطلق الوجود، ثمره ای مترتب می شود یا خیر.

معلوم است که این اختلاف در نهی نفسی دارای ثمره است. در جهت چهارم گفته شد که اگر نهی به صورت صرف الوجود باشد، با مخالفت در فرد اول نهی ساقط می شود، ولی اگر به نحو مطلق الوجود باشد، بعد از مخالفت نهی در فرد اول، همچنان نهی از سایر افراد وجود دارد که باید رعایت شود.

اما آیا میان مانعیت صرف الوجود و مانعیت مطلق الوجود و انحلالی، ثمره ای مترتب می شود یا خیر؟

مرحوم آقای خویی فرموده اند که بین مانعیت به نحو صرف الوجود و مانعیت به نحو مطلق الوجود، در دو مورد ثمره ظاهر می شود. مورد اول، موارد اضطرار به ارتکاب بعضی از افراد مانع است. مثلا اگر شخص اضطرار پیدا کند که در لباس نجس یا با بدن نجس نماز بخواند، بنابراینکه مانعیت نجاست به نحو صرف الوجود باشد، چنانچه بعد از اضطرار به فرد اول، بقیه افراد مانع را مرتکب شود، مضرّ به صحت صلات او نیست. لذا اگر شخص دو لباس نجس داشته باشد که اضطرار دارد در یکی از آنها نماز بخواند، تقلیل مانع لازم نیست و می تواند در هر دو نماز بخواند. زیرا مانع، صرف الوجود است و این مانعیت به خاطر اضطرار برداشته شده است. لذا هرچند به حسب قاعده اولیه در جایی که انسان نمی تواند شرط یا مانع را رعایت کند، اصل عمل ساقط می شود، اما در نماز به خاطر الصلاة لاتسقط بحال، اصل نماز ساقط نمی شود، بلکه مانعیت ساقط می گردد. بعد از سقوط مانعیت، اگر دو یا سه لباس نجس را در نمازش بپوشد، اخلالی به صحت نماز وارد نمی کند. اما اگر مانعیت به نحو انحلالی باشد، به طوری که صلات مقید به عدم کل فردٍ من افراد النجس باشد، فقط همان مقداری از مانع که شخص اضطرار به آن دارد، از مانعیت ساقط می شود و سایر افراد مانع که مورد اضطرار نیست، همچنان مانعیت دارند ولذا بر شخص لازم است که تقلیل مانع کند. بلکه در کلام مرحوم سید آمده است که همانطور که بنابر انحلالیت تقلیل نجاست از حیث کم لازم است، تقلیل از حیث کیف هم لازم است. لذا اگر مثلاً شخص لباس نجسی دارد که به خاطر تنجس به بول نیازمند دوبار شستن است و شخص قدرت ندارد که دوبار این لباس را بشوید، بلکه فقط قدرت شستن یکبار را دارد، باید همان یکبار را بشوید که نجاست موجود لباس کم شود.

نسبت به لزوم تقلیل نجاست من حیث الکم، هیچ اشکالی وارد نیست. اما لزوم تقلیل نجاست من حیث الکیف که مرحوم سید فرموده، محل اشکال است. ایشان در مسئله نهم از فصل صلات در نجس فرموده اند: إذا تنجس موضعان من بدنه أو لباسه و لم يمكن إزالتهما‌ (چون نواهی ظهور در انحلال دارند نه صرف الوجود) فلا يسقط الوجوب و يتخير (و باید یکی از دو موضع را به اختیار خود بشوید) إلا مع الدوران بين الأقل و الأكثر أو بين الأخف و الأشد (یک طرف با دو بار شستن پاک می شود و طرف دیگر با یکبار) أو بين متحد العنوان و متعددة (یک طرف خون انسان است و یک طرف خون غیر مأکول اللحم است که دو عنوان مانعیت در آن وجود دارد) فيتعين الثاني في الجميع بل إذا كان موضع النجس واحدا و أمكن تطهير بعضه (اگر چنین موردی فرض واقعی داشته باشد باید به همان اندازه ای که می شود تطهیر کرد) لا يسقط الميسور بل إذا لم يمكن التطهير لكن أمكن إزالة العين وجبت بل إذا كانت محتاجة إلى تعدد الغسل و تمكن من غسلة واحدة فالأحوط عدم تركها (مثلا اگر یک طرف به بول نجس شده باشد و فقط بتواند یکبار آن را بشوید باید همین یکبار را بشوید) لأنها توجب خفة النجاسة الا أن يستلزم خلاف الاحتياط من جهة اخری بأن استلزم وصول النجاسة الی المحلّ الطاهر. حاصل فرمایش مرحوم سید در مسئله نهم این است که چون نواهی ارشادیه انحلالی هستند، صرف اضطرار به ارتکاب بعض افراد مانع، موجب سقوط مانعیت کل نمی شود، بلکه شخص باید به مقدار ممکن از آن اجتناب کند.

 


[1] - رسالة الصلاة فی المشکوک/271.
logo