« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1404/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 بیان المختار فی الجهة الاولی مع تنبیه فیها/ النهی مادةً و صیغةً هو اعتبار حرمان المکلف عن الفعل مع ابرازه بمبرز /القول الثالث

 

موضوع: القول الثالث / النهی مادةً و صیغةً هو اعتبار حرمان المکلف عن الفعل مع ابرازه بمبرز / بیان المختار فی الجهة الاولی مع تنبیه فیها

مرحوم آقای خویی در قول سوم فرمودند که در موارد نهی دو امر محقق می شود، یکی اعتبار کون المکلف محروماً عن الفعل و دیگری ابراز این اعتبار نفسانی به مبرزی مثل صیغه نهی یا غیر آن. صیغه نهی برای ابراز این اعتبار وضع شده است، نه برای انشاء طلب ترک که مختار مشهور و نیز مرحوم آخوند باشد و نه برای انشاء زجر که مختار جماعتی از محققین متأخر است.

در جلسه قبل گفته شد که اساس قول سوم، در بحث خبر و انشاء بیان شده است. در مقابل نظر مشهور که معانی انشائیه را معانی ایجادیه و الفاظ انشاء را موضوع برای ایجاد معنا به وجود انشائی و اعتباری می دانند، مرحوم آقای خویی فرمودند که ایجاد معانی انشائیه با استعمال لفظ تصویر صحیحی ندارد. زیرا کار استعمال لفظ، در حدّ ابراز اعتبار نفسانی است نه ایجاد معنا. باتوجه به اینکه قول سوم مبتنی بر فرمایش ایشان در بحث خبر و انشاء می باشد، دو اشکال به این قول وارد می شود؛ یکی اشکال مبنایی و دیگری اشکال بنائی.

اشکال در مبنا این است که پیشتر در بحث خبر و انشاء و نيز بعضی از مباحث صیغه امر، مطرح شد که ایجاد معانی به وجود انشائی با استعمال لفظ که نظر مشهور می باشد هیچ محذوری ندارد و اشکال مرحوم آقای خویی وارد نیست. ایشان اشکال فرمودند که اگر مراد از وجودی که با استعمال لفظ محقق می شود، وجود واقعی تکوینی باشد، مناقشه می شود که تحقق وجود تکوینیِ معنا متوقف بر تحقق علل و اسباب تکوینی آن است که استعمال لفظ از علل آن نمی باشد و اگر مراد وجود اعتباری معنا باشد، مناقشه می شوئد که تحقق وجود اعتباری متقوم و منوط به اعتبار و فرض مُعتبِر است، چراکه تحقق وجود اعتباری سهل المؤونه است و صرف اعتبار مُعتبِر برای تحقق آن کافی است و نیازی به لفظ ندارد. بنابراین علی کلا التقدیرین اشکال می شود که لفظ نمی تواند موجب تحقق معنا و موجِد آن شود. جواب اشکال این است که مقصود مشهور از وجودی که به وسیله استعمال لفظ محقق می شود وجود حقیقی و تکوینی نیست، بلکه همان وجود اعتباری و انشائی است، ولی هرچند وجود اعتباری فی حدّ ذاته سهل المؤونه است و نیاز به استعمال لفظ ندارد، ولی آنچه موضوع آثار عند العقلاء می باشد، اعتباری است که با استعمال لفظ ابراز شده باشد، به گونه ای که در دیدگاه عقلاء ابراز وجود اعتباری در موضوع آثار عقلائی مقومّیت دارد، نه اینکه فقط حکایت از واقع اعتبار کند. در مثل بیع که حقیقت آن تملیک مبیع در مقابل عوض معین است، اگرچه نفس تملیک اعتباری یعنی اینکه مشتری در عالم اعتبار مالک مبیع در مقابل عوض شود، فی حد ذاته به بیش از همان اعتبار نفسانی نیاز ندارد، اما آنچه در اعتبار عقلاء موضوع اثر است، وجود اعتباری تملیکی است که به لفظ یا به فعل ابراز شده باشد و تا وقتی که به مرحله ابراز نرسیده باشد، بیع که عنوان اعتباری باشد، عند العقلاء بر آن صادق نیست. بنابراین هرچند وجودات اعتباری ذاتاً نیاز به لفظ ندارند، ولی به علت قراردادی تحقق این عناوین مثل بیع و سایر عقود و ایقاعات نیاز به مُبرز دارد و شأن ابراز به لفظ یا فعل، فقط حکایت از اعتبار نفسانی نیست. بلکه در همان مباحث سابقه بیان شد که نه تنها در عناوین اعتباریه ای که موضوع آثار قانونیه هستند، وجود اعتبار متقوم به لفظ است، بلکه در عناوینی مثل ترجی و تمنی و استفهام نیز که موضوع آثار قانونی نمی باشند، صرف اعتبار نفسانی مُعتبِر باعث نمی شود که عقلاء بگويند تمنی یا ترجی یا ... کرده است. لذا مرحوم آقای تبریزی در موارد متعددی توضیح می فرمودند که کلمه بعتُ داری بکذا در دو مقام استعمال می شود. یکی در مقام انشاء بیع به وجود اعتباری و یکی در مقام حکایت. وقتی مالک دار به مشتری که طرف قرار اوست، می گوید بعتُ داری بکذا مقصودش این است که با همین گفته او، عنوان اعتباری بیع در عالم اعتبار موجود شود. ولی بعد از اتمام بیع، وقتی می خواهد به صدیق خود خبر دهد، می گوید بعتُ داری بکذا. در استعمال در مقام دوم به غرض ایجاد بیع در عالم اعتبار نیست، بلکه به غرض حکایت می باشد.

بر این اساس آنچه مشهور قائل هستند که معانی انشائیه معانی ایجادیه هستند نه اخطاریه و با استعمال لفظ معنای انشائی در عالم اعتبار موجود می شود، محذوری ندارد و مراد آنها از وجود معنا وجود اعتباری و انشائی است که اگرچه این وجود ذاتاً سهل المؤونه است و برای ایجاد نیاز به لفظ ندارد، ولی علت قرار دادی باعث شده است که وجود اعتباری بیع و سایر عناوین اعتباریه نیاز به لفظ داشته باشد.

بر این اساس با توجه به اینکه معنای نهی معنایی است که به وجود اعتباری و انشائی محقق می شود، یا باید مثل مشهور اصولیین و قدماء قائل شویم که با صیغه و ماده نهی طلب ترک انشائی محقق می شود که قول اول می باشد یا قائل شویم که زجر انشائی محقق می شود که قول دوم باشد.

اما با قطع نظر از اشکال در مبنا، ایشان فرمودند که نهی، برای ابراز اعتبار محرومیت مکلف از فعل وضع شده است، در کلام مرحوم آقای تبريزی اشکال شده است که این بر خلاف ارتکاز و وجدان است. زیرا آنچه از نهی، چه ماده و چه صیغه استفاده می شود، اعتبار محرومیت مکلف از فعل نیست. با توجه به چنین ارتکازی، نمی توان ملتزم به قول سوم شد.

شاهد بر اینکه معنای نهی، اعتبار حرمان مکلف و معنای امر، اعتبار کون الفعل فی ذمه المکلف نيست ، اين است که مولا در بعضی از موارد امر می کند به نحو وجوب و در بعضی از موارد امر می کند به نحو استحباب که جواز ترک دارد. بالوجدان و الارتکاز معنای مستعمل فیه در موارد اراده وجوب با معنای مستعمل فیه در موارد اراده ندب واحد است. مثلا اگر گفته شود که صلّ فریضة الفجر و صلّ نافلة الفجر، معنایی که از هیئت صلّ نسبت به فریضه فجر فهیمده می شود، همان معنایی است که از هیئت صلّ نسبت به نافله فجر فهمیده می شود. لذا چون یقیناً و بالوجدان در اوامر ندبنی، اعتبار الفعل فی ذمة العبد فهمیده نمی شود و معنای امر نیز در موارد اراده وجوب و ندب مشترک است، معلوم می شود که در مورد وجوب هم معنای لفظ اعتبار فعل فی ذمه العبد نیست.

قبلاً در مباحث صیغه امر مطرح شده بود که در نقض مرحوم آقای تبریزی به موارد ندب، دو احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است که با توجه به اینکه در موارد ندب ترخیص در ترک وجود دارد، ممکن نیست کسی بگوید فعل در عهده عبد قرار داده شده است. احتمال دوم این است که در موارد ندب، هرچند اعتبار فعل فی ذمة العبد ممکن است، ولی به حسب فهم عرفی یقیناً اعتبار الفعل فی ذمة العبد اراده نشده است. در همان مباحث بیان شد که اگر مقصود احتمال اول باشد اشکال می شود که صرف ترخیص در ترک منافات ندارد که فعل در عهده عبد قرار بگیرد. شاهدش این است که در بعضی از موارد در امور مستحبه که از سنخ آداب است تعبیر به حق به کار رفته است. معنای حق این است که چیزی بر عهده شخص به نفع دیگر قرار دارد. مثلاً در روایات یکی از حقوقی که پدر بر فرزندش دارد این است که لا یسمّیه بإسمه یعنی پدرش را با اسم خاص او صدا نزند. این کار حرمت ندارد و الزامی در آن نیست، بلکه از باب آداب است، ولی با این وجود تعبیر به حق شده است. یا در روایت معروف در باب اینکه اگر موجبات متعددی برای غسل تحقق پیدا شود، با یک غسل همه آن اغسال انجام می شود، در صحیحه زراره بعد از بیان امور متعدده ای که بعضی، از موجبات استحباب غسل است، تعبیر شده است: اذا اجتعمت علیک حقوقٌ یجزیک غسلٌ واحد که از عمل مستحبی تعبیر به حق شده است. بنابراین مراد ایشان باید احتمال دوم باشد.

در نتیجه در جهت اول در معنای نهی یا باید ملتزم به نظر مشهور اصولیین شویم که طلب ترک انشائی است یا نظر متأخرین که زجر می باشد و گفته شد که از این میان، قول دوم موافق با تبادر عرفی است.

0.0.0.1- تنبیه؛ عدم دلالت نهی بر نهی عملی

با وجود اختلاف در معنای نهی، ولی در میان اقوال موجود در مفاد نهی، این جهت مشترک و مورد اتفاق است که مفاد نهی معنای اعتباری و قانونی است، نه اینکه مفاد نهی خصوص امر تکوینی یا جامع بین تکوینی و اعتباری باشد، چه مفاد نهی را طلب ترک بدانیم و چه زجر از فعل و چه قول سوم. مثلاً قول اول که معنای نهی را بعث به ترک طبیعت می دانست، خصوص بعث به ترک به صورت اعتباری و انشائی را مفاد نهی قرار می داد، نه بعث به ترک اعم از انشائی و تکوینی. بنابر قول دوم هم که معنای نهی زجر باشد، همان زجر انشائی از فعل در مقابل زجر تکوینی معنای نهی می باشد، نه مطلق زجر از فعل که هم منطبق بر زجر انشائی باشد و هم منطبق بر زجر تکوینی. بنابر قول سوم نیز که واضح است مفاد نهی، ابراز همان اعتبار نفسانی است و کاری با امر تکوینی ندارد.

ثمره این بحث که معنای نهی اعم از زجر انشائی و تکوینی است یا خصوص زجر انشائی، در بحث امر به معروف و نهی از منکر ظاهر می شود. زیرا در موارد امر به معروف و نهی از منکر، واجب است که مومن، شخص عاصی را قانوناً باز بدارد، یعنی او را نهی کند و فرمان به ترک معصیت دهد تا او به اراده و اختیار خودش آن را ترک کند. اینکه گفته شود که در بعضی از موارد، اگر شخص با گفتار خودش نتواند جلوی منکر را بگیرد، لازم است که منع خارجی کند و موجب تحقق معصیت را از بین ببرد، از دلیل امر به معروف و نهی از منکر استفاده نمی شود. در کلام مرحوم آقای داماد آمده است که زنی که موی زن ديگر را به موی خودش چسبانده است ، اگر در معرض نگاه نامحرم است و با نهی از منکر نمی تواند جلوی نگاه نامحرم را بگیرد، باید آن مو را بپوشاند. زیرا این کار او نهی منکر عملی است. این فرمایش تمام نیست. چراکه از دلیل امر به معروف و نهی از منکر ، بعث و زجر انشائی فهمیده می شود نه تکوینی. بله در بعضی از موارد شخص مومن علاوه بر زجر قانونی، ممکن است موظف به منع تکوینی از انجام معصیت نیز باشد. مثلاً در مورد وظیفه شخص نسبت به خانواده خود، از آیه شریفه "قوا انفسکم و اهلیکم نارا" استفاده کرده اند که نه تنها بعث و زجر انشائی لازم است بلکه زجر تکوینی نیز لازم است. زجر عملی، دلیل خاص می خواهد و از اطلاقات ادله نهی از منکر نمی توان آن را استفاه کرد. زیرا عنوان نهی چه ماده و چه صیغه اختصاص به منع قانونی دارد؛ هرچند در بعضی از موارد عنوان نهی و امر در تأثیر تکوینی در تحقق عمل و عدم تحقق عمل استعمال شده است، ولی بالعنایه والمجاز می باشد، والا ظاهر امر و نهی فی حد نفسه همان معنای اعتباری و قانونی است .

 

logo