1403/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی کلام محقق نائینی ره در مقدمه سوم برای اثبات ترتب
موضوع: بررسی کلام محقق نائینی ره در مقدمه سوم برای اثبات ترتب
بررسی کلام مرحوم نايينی در مقدمه سوم :
مقدمه سوم از مقدماتی که مرحوم نایینی برای اثبات ترتب آوردند، این بود که در واجبات مضیّقه ای که شیء به لحاظ حال وجودش شرط تکلیف است نه به لحاظ انقضاء و مُضی که اغلب واجبات مضیّقه از این قبیل هستند، زمان وجود شرط و زمان فعلیت تکلیف و زمان امتثال، متّحد می باشند، نه اینکه زمان فعلیت تکلیف متأخر از زمان وجود شرط یا زمان امتثال تکلیف متأخر از زمان فعلیت تکلیف باشد.
مرحوم نایینی برای هر دو قسمت دلیل آورده اند. اینکه چرا فعلیت تکلیف از زمان وجود شرط تأخر ندارد، دلیل آورده اند که شرط به حسب مقام ثبوت به موضوع بر می گردد و موضوع از قبیل علت برای معلول است و وقتی رابطه موضوع و شرط با حکم، رابطه علت و معلول بود، معنا ندارد که علت محقق شود و معلول محقق نشود. اما اینکه چرا زمان امتثال، از زمان فعلیت تکلیف تأخر ندارد، فرموده اند که تکلیف اقتضای امتثال دارد و به منزله علت برای تحقق امتثال در خارج است. با توجه به رابطه علّی و معلولی میان تکلیف و امتثال معنا ندارد که علت محقق شود و معلول محقق نشود.
این دو مطلب یعنی اتحاد زمانی تکلیف و وجود شرط و نیز اتحاد زمانی امتثال و تکلیف، در مقدمه سوم بیان شده است. بعداً توضیح داده می شود که زمان عصیان و زمان امثتال نیز یکی است و لذا عصیان هم مقارنت زمانی با فعلیت تکلیف دارد. محقق نایینی این دو مطلب را بیان کرده اند تا به بعضی از اشکالات ترتب جواب دهند. اشکال اول که با مقدمه ثالثه مرتفع می شود این است که التزام به خطاب ترتبی متوقف بر التزام به شرط متأخر و واجب معلق است. اگر کسی واجب معلق یا شرط متأخر را قبول نداشته باشد نمی تواند قائل به ترتب شود. اشکال دوم به عنوان اشکال اساسی و مهم مسأله ترتب، این بود که آیا در امر ترتبی، نفس عصیان شرط فعلیت مهم است یا عنوان انتزاعی "کون المکلف ممن یعصی فیما بعد" یا "تعقب عصیان" که از عصیان متأخر انتزاع می شود؟ هر کدام از این دو که باشد، محذور پیدا می شود. چنانچه بگویید خود عصیان شرط فعلیت مهم است، لازمه اش این است که خطاب مهم فعلیت پیدا کند در ظرفی که اهم با عصیان ساقط شده و باقی نمانده است و فقط مهم در آن ظرف فعلیت دارد. این خروج از فرض ترتب است. زیرا در ترتب فرض این است که هر دو در زمان واحد فعلی باشند. اما اگر عنوان انتزاعی شرط باشد، محذور طلب جمع بین ضدین پیدا می شود.
مرحوم نایینی در حل اشکال دوم فرموده است که می توانیم هم خود عصیان را شرط قرار دهیم و هم عنوان انتزاعی را. اگر خود عصیان شرط باشد، خروج از مسأله ترتب لازم نمی آید؛ چون زمان عصیان اهمّ و فعلیت اهمّ یکی است. در ظرف عصیان اهم، هنوز تکلیف به اهم وجود دارد و اگر مهمّ هم در آن ظرف باشد، از فرض مسأله ترتب خارج نشده ایم. در عنوان انتزاعی نیز با اینکه در زمان واحد هر دو خطاب فعلیت پیدا می کنند، اما مستلزم طلب جمع بین ضدین نیست. چون خطاب مهم در طول تکلیف به اهم است و همین طولیت مشکل را حل می کند.
مرحوم امام مناقشه کرده اند که پذیرش مطالب مقدمه سوم، در حلّ اشکالات مفید نیست. اشکالی که محقق نایینی به آن ملتفت شده است و اساس ترتب را منهدم می کند، با پذیرش مقدمه سوم رفع نمی گردد. زیرا اگر خطاب مهم مشروط به نفس عصیان اهم باشد، مقام از محل بحث در خطاب ترتبی خارج می شود. زیرا عصیان الاهم که موضوع فعلیت مهم است، یا امر آنی است و از زمانیات نیست یا اینکه از زمانیات است. در هر دو صورت خروج از محل بحث لازم می آید. زیرا اگر عصیان امر آنی باشد، یعنی در یک لحظه عصیان محقق شود، در همان آنی که عصیان اهم محقق می شود امر به اهم ساقط می شود و دیگر باقی نیست تا با امر به مهم که به خاطر تحقق شرطش فعلی شده است، مصداق امرین فعلیین فی زمان واحد شود. اگر عصیان را امر زمانی بدانید و بگویید عصیان در آنات متدرج محقق می شود، تحقق عصیان تکلیف در جایی است که دیگر مأمور به نتواند در مقداری از وقت انجام شود. و الا اگر زمان امتثال تکلیف باقی باشد، مکلف متعلق تکلیف را انجام می دهد. در جایی عصیان محقق می شود که زمان امکان امتثال بگذرد. عصیان اهم نیز وقتی محقق می شود که مُضی مقداری از زمان شود که مکلف تمکن از اطاعت امر به اهم نداشته باشد. قبل از آن زمان، چون عصیان اهم محقق نشده است تکلیف به اهم باقی است و مهم هم فعلی نیست. ولی بعد مُضی آن زمان، هرچند اهم فوت می شود اما همانطور که در آن زمان باقی مانده لا یمکن امتثال الاهم فیه، مهم هم امکان امتثال ندارد. زیرا فرض این است که هر دو واجب مضیق می باشند. وقتی مهم در این زمان قابل تحقق نباشد، چطور امر به آن فعلی می شود.
اما اگر گفتیم که عصیان شرط نیست و شرط، عنوان انتزاعی است، محذور طلب جمع بین ضدین پیش می آید. زیرا این عنوان انتزاعی، از همان زمان اول برای مکلف ثابت است. پس از یک طرف هنوز اهم مأمور به است، چون امکان امتثال دارد و از طرفی مهمّ مأمور به است، چون شرط مهمّ فعلی است. دو امر فعلی متوجه در زمان واحد متوجه مکلف می شود و حال آنکه مکلف قدرت بر جمع بین فعلین را ندارد. اینکه مرحوم نایینی در مقدمه ثالثه فرمود میان امر به مهم و امر به اهم تقدم و تأخر وجود دارد مشکل را حلّ نمی کند. زیرا وقتی در زمان واحد شخص مأمور به دو فعل شده معنایش این است که این دو فعل را معاّ انجام دهد و حال آنکه قدرت بر آن ندارد.
در کلمات مرحوم آقای خویی در قسمتی که ادله استحاله ترتب را ذکر کرده اند، همین اشکال به عنوان وجه رابع آمده است. ایشان در مقام جواب فرموده اند که در فرضی که عنوان انتزاعی یا نفس عصیان به نحو شرط متأخر شرط فعلیت مهم شود، جواب اشکال واضح است. زیرا طولیت وجود دارد و اشتراط و تقیید مشکل را حل می کند. اگر خود عصیان شرط فعلیت تکلیف باشد ولی به نحو شرط مقارن، باید تفصیل داد بین جایی که امر به اهم آنی است یا زمانی. چنانچه امر به اهم، امر آنی باشد نه زمانی، اشکال مسجل است، اما اگر امر به اهم امر زمانی و باقی در زمان باشد، اشکال وارد نيست .
اگر شرط فعلیت مهم، عنوان انتزاعی تعقّب به عصیان یا کون المکلف ممن یعصی فیما بعد باشد و نیز اگر نفس العصیان به نحو شرط متأخر شرط فعلیت مهم باشد، در کلام مرحوم آقای خویی و مرحوم نایینی در مقدمه پنجم توضیح داده شده است که موجب طلب جمع بین ضدین امور خاصه ای است که هیچ کدام در این دو صورت گفته شده محقّق نمی شود. مرحوم نایینی سه سبب برای طلب جمع بین ضدین فرمودند که یا کل من الخطابین مقید به اتیان متعلق خطاب آخر شود یا احد الخطابین مقید به اتیان متعلق خطاب آخر شود یا هر دو خطاب مطلق باشد. مرحوم آقای خویی سبب سوم که اطلاق هر دو خطاب باشد را نفرموده است اما سبب دیگری را اضافه کرده است و آن اینکه مولی بهگونهای به متعلقها امر کند که خارجاً مکلف نتواند آنها را انجام دهد مگر در زمان واحد. هیچ یک از این موجبات، در محل بحث که مهم مشروط به عنوان انتزاعی یا مشروط به عصیان به نحو شرط متأخر است و خطاب اهم مطلق است وجود ندارد. با توضیحی که مرحوم نایینی در مقدمه پنجم دادند، چون خطاب اهم مطلق است و مهم مشروط به عصیان اهم است، جمع بین این دو به هیج وجه مستلزم طلب جمع بین ضدین نیست، بلکه مستحیل است که سر از طلب جمع بین ضدین در بیاورد. اینکه در کلام مرحوم نایینی تعبیر به تقدم و تأخر رتبی بین دو خطاب شده است، مهم نیست، بلکه مهم این است که طولیت وجود دارد و این طولیت از راه تقیید به دست آمده است. همین طولیت محذور طلب جمع بین ضدین را حل می کند.
اما اگر ما هو الشرط نفس عصیان در خارج به نحو شرط مقارن باشد، مرحوم آقای خویی فرموده است که اگر امر به اهم امر آنی و غیر قابل بقاء باشد که طبعا عصیان اهم نیز آنی می شود اشکال وارد است. زیرا با عصیان اهم، امر به آن، در آنِ اول ساقط می شود و در آنِ دوم که امر به مهم به خاطر تحقق شرطش فعلی شده است، امر به اهم باقی نمانده است تا مورد از موارد امرین فعلیین شود و ترتب صورت بگیرد. اما اگر امر به اهم آنی الوجود نباشد، بلکه از زمانیات باشد، چنین نیست که به مجرد عصیان، امر به اهم ساقط شود. زیرا وقتی عصیان اهم، امر زمانی بود، با شروع در عصیان اهم همچنان امر به اهم باقی است و امر به مهم هم فعلی شده است. بله اگر عصیان اهم استمرار پیدا کند تا زمانی که دیگر مکلف تمکن از امتثال اهم را در آن زمان نداشته باشد، امر به اهم به خاطر عدم امکان امتثال، ساقط می شود. اما قبل از آن زمان به مجرد شروع به عصیان امر به اهم ساقط نشده است. پس می شود عصیان اهم را به نحو شرط مقارن، شرط برای فعلیت امر به مهم قرار دهیم. فحينئذ يجتمع الامران: امّا الامر بالمهم فلتحقّق شرطه، و امّا الامر بالاهم فلاطلاقه و عدم سقوطه بالعصيان، و هذا هو عين الترتّب، فكيف يكون الالتزام بأنّ عصيان الامر بالاهم شرط للامر بالمهم على نحو الشرط المقارن هدما لاساس الترتّب[1] .
کلام مرحوم آقای خویی در آن بخش که به شرط بودن عنوان انتزاعی یا اشتراط به نفس عصیان به نحو شرط متأخر مربوط می شد و ایشان به ملاحظه نفس اشتراط و طولیت میان دو خطاب، اشکال را جواب دادند تمام و واضح است. در کلمات متقدمین نیز ترتب با اشتراط عصیان به نحو شرط متأخر تصویر شده است. اگر شرط عصیان، شرط مقارن باشد، بناء و عزم بر عصیان شرط است که مرحوم آخوند فرمود نه نفس العصیان. اما در فرضی که عصیان اهم به وجود خارجی نه به وجودی انتزاعی شرط باشد به نحو شرط مقارن، مرحوم آقای خویی در مقام جواب، اشکال را در فرض آنی بودن عصیان پذیرفتند و در فرض زمانی بودن عصیان آن را جواب دادند. اما به نظر می رسد که در فرض زمانی بودن عصیان هم اشکال مسجل باشد و قابل جواب نباشد. لذا در باب ترتب باید ملتزم شویم که یا عصیان بنفسه شرط است به نحو شرط متأخر یا عنوان انتزاعی.