1402/03/22
بسم الله الرحمن الرحیم
شرط متأخر درمأمور به
موضوع: شرط متأخر درمأمور به
مرحوم اصفهانی فرمودند زمانیات ، قیاس به زمان نمی شوند و این طور نیست که عنوان اضافی تقدم بر احد الطرفین صادق باشد قبل از امدن طرف دیگر به خاطر این که در زمانیات که این امور زمانی اتصال حقیقی به هم ندارند و صوم مستحاضه که در روز انجام می شود ، به حسب تکوینی اتصال به غسلی که شب آینده انجام می شود ندارد و چون اتصال در اجزاء وجود ندارد این عنوان اضافی اگر بخواهد صادق باشد باید طرف دیگر هم موجود باشد .
جواب مرحوم اقای تبریزی به مناقشه مرحوم اصفهانی در جواب اول
فرمودند که شما وقتی تقدم و تاخر در اجزای زمان را قبول کردید و گفتید که این تقدم ذاتی است و به خاطر این تقدم ذاتی ، وصف تقدم بر جزء سابق اطلاق می شود در حالی که جزء لاحق نیامده است ، به تبع این تقدم و تاخر ذاتی در زمان ، در مقید به زمان هم این تقدم و تاخر ذاتی پیدا می شود .روی این حساب همانطور که نهار شهر رمضان تقدم ذاتی بر شب دارد ، مقید به نهار که صوم مستحاضه باشد هم در قیاس به مقید به شب که غسل در شب باشد ، تقدم ذاتی پیدا می کند و تعلیل آوردند که چون در تقدم و تاخر ذاتی فرقی نیست که برای نفس شیء باشد یا به لحاظ قیدش باشد .
به عبارت دیگر همان نسبتی که بین دو قید وجود دارد، برای مقید به دو قید هم همان حالت از تقدم و تاخر ثابت میشود .
برای توضیح بیشتر کلام اقای تبریزی این طور گفته می شود که در مقایسه امور ،بعضی با بعضی از جهت خاص ، مساله به این نحو است که هر تقدمی که برای قید باشد ، برای مقید به قید هم همان نحو از تقدم ثابت می شود . مثلا زید و عمرو را بخواهیم مقایسه کنیم که زید اشرف از عمرو هست یا خیر ، به لحاظ اوصاف متعددی ممکن است این ها را در نظر بگیریم . در صورتی که مقایسه زید با عمرو در مال باشد، به خاطر این که اموال زید بیشتر از اموال عمرو است، اموال زید اشرفیت نسبت به اموال عمرو پیدا می کند و خود زید هم بما انه صاحب مال اکثر نسبت به عمرو، شرافت دنیویه نسبت به عمرو پیدا می کند .
ولی اگر در مقایسه زید با عمرو ، ببینیم که علم و ایمان زید بیشتر از عمرو است ، شرافتی که برای علم زید هست ، من حیث متاع الدنیا نیست بلکه تفوق حقیقی است و با توجه به این که شرافت حقیقی است ، در مقید به این قید هم شرافت حقیقی نسبت به دیگری پيدا می شود .
روی همین حساب در اجزای زمان که مرحوم اصفهانی قبول کردند که نهار روز دهم رمضان مثلا نسبت به شب آینده تقدم ذاتی دارد ، مقید به این قید هم که صوم مستحاضه باشد تقدم ذاتی بر مقید به شب آینده دارد که غسل باشد .
محصل جواب اول این می شود شیء متقدم به لحاظ عقلی هم متصف به تقدم هست هر چند هنوز متاخر نیامده باشد .
جواب دوم از مناقشه مرحوم اصفهانی به حل مرحوم اخوند :
حتی اگر از جواب اول صرف نظر کنیم و بگوییم که به دقت عقلیه اوصاف و عناوین اضافیه و حتی وصف تقدم و تاخر این طور است که تا طرف دوم نیاید ، طرف اول متصف به وصف اضافی نمی شود ، ولی از جهت اطلاقات عرفی ، در مورد تقدم و تاخر و مشابه این ها مثل تعقب ، در صورتی که عنوان اضافی دو طرف داشته باشد و طرف دیگر که در مستقبل هست ، در ظرف خودش محقق بشود ، از نظر عرفی به ملاحظه وجود طرف دیگر در ظرف خودش ، عنوان اضافی بر طرف اول صدق میکند.
به طور مثال در مورد غسل مستحاضه مرحوم آخوند می گوید که همین الان از نظر عرفی این صوم متصف به تعقب به غسل است و همین مقدار که این وصف به لحاظ عرفی وجود داشته باشدکافی است چون احکام شرعیه بر عناوین عرفیه جعل شده اند نه بر وجودات دقی عقلی لذا اشتراط صوم به تعقب به غسل از قبیل اشتراط به شرط مقارن می شود نه از قبیل اشتراط به شرط متاخر .
بنابر این راه حلی که مرحوم اخوند برای اشکال بیان کردند به دو بیان صحیح می شود.
0.0.0.0.1- 4راه حل دوم برای اشکال شرط متاخر در مامور به
مرحوم اصفهانی فرموده است که ما نهایت چیزی را که برای حل اشکال می توانیم ارائه بکنیم ، این است که آنچه که استحاله دارد ، دخالت داشتن امر متاخر یا متقدم در امر عینی خارجی یا در امر انتزاعی هست (که ولو خودش واقعی نیست ولی منشا انتزاع واقعی دارد) ، ولی این که امر متاخر تاثیر در امر جعلی اعتباری داشته باشد محال نیست چون ممکن است در امر اعتباری و جعلی ، امر مقارن با آن موثر باشد و ممکن است امر متقدم یا متاخر بر آن موثر باشد . امور جعلی مثل تعظیمات و احترامات منحصر در این نیست که امور مقارن در این ها تاثیر کند بلکه شیء متاخر از این ها هم می تواند موثر در این ها باشد و این تابع جعل و اعتبار است و ممکن است که شیء متاخر دخیل در تعظیم و احترام متقدم باشد.
روی این حساب ممکن است که عملی به شرط اينکه ملحوق به امری باشد ، مصداق تعظیم و احترام حساب شود و در مثل صوم مستحاضه این طور مشکل را حل می کنیم که صوم مستحاضه که صحیح است ، تعظیم بودنش مقید به این است که بعد از نهار ، غسل هم انجام بدهد و چون از امور اعتباری است ، مشکلی ندارد که مقید به امر متاخر باشد.
" و غاية ما يمكن أن يوجه به موارد النقض هو: أن دخل المتأخر أو المتقدم في أمر عيني أو انتزاعي محال، لكن دخله في أمر جعلي لا موجب لاستحالته.
و من الواضح: أن أنحاء التعظيمات و التذللات و الاحترامات متفاوتة في الرسوم و العادات، فيمكن أن يكون الفعل المسبوق بكذا أو الملحوق بكذا تعظيما و احتراما عند الشارع، دون ما إذا تجرد عنهما. فافهم و استقم[1] "
مناقشه در کلام محقق اصفهانی
اصل این مطلب تمام است و نقص و اشکالی که در این حل وجود دارد این است که این وجه ، شرط متاخر در احکامی که به ملاک تعظیم در قسمت واجبات یا تحقیر در قسمت محرمات ، جعل می شود را می تواند توجیه کند ولی اگر حکم شرعی به لحاظ مصالح و مفاسد تکوینیه ای که در افعال وجود دارد جعل شده باشد ، این مطلب نمی تواند آن جا را توجیه کند چون شما قبول کردید که امر متاخر نمی تواند در امر عینی واقعی تاثیر بگذارد.
پس نقص این راه حل این است که فقط قسمتی از احکام شرعیه را که به ملاک احترام باشد ، توجیه می کند در حالی که همه احکام شرعیه به ملاک تعظیم و احترام نیست و اگر نگوییم که غالب ولی کثیری از احکام شرعيه به لحاظ مصلحت و مفسده تکوینیه است و این راه حل در ان ها کاربرد ندارد .
مناقشه بعض الاعلام در کلام مرحوم اصفهانی
اما اشکالی که بعض الاعلام از اساتید ما حفظه الله به ذیل کلام محقق اصفهانی فرمودند وارد نیست.
ایشان فرمودند که اصل این مطلب که امر معدوم در امور اعتباری تاثیر بکند قابل قبول است ولی تطبیق این بر مثال مورد بحث که صوم مستحاضه باشد ، صحیح نیست چون صوم مستحاضه که در حال حدث انجام می شود ، چطور می توان ملتزم شد که در حالی که هنوز غسل نکرده است ، معنون به عنوان خضوع و خشوع می شود ؟ صرف این که متعقب به غسل هست ، چطور می تواند آن را متصف به خضوع کند در حالی که هنوز غسل محقق نشده است ؟ از نظر عقلائی این راقبول نمی کنند چون شخص قذارت در نفس دارد و با وجود قذارت نفسانی عنوان خضوع صدق نمی کند و از نظر شرعی هم قابل قبول نیست چون شارع هم که می خواهد امر به عبادت بکند ، ابتدا امر به تطهر می کند و سپس امر به عبادت می کند نه این که در حالی که طاهر نیست ، بخواهد عبادتی که تذلل در مقابل خداوند هست را انجام بدهد .
پس انچه که مورد بحث است که صوم مستحاضه باشد ، این جواب برای توجیه آن کافی نیست چون این زن به خاطر حدث استحاضه ، حالت طهارت ندارد، وقتی حالت طهارت نداشت وغسل بالفعل موجود نشد، فعل او مصداق خضوع و خشوع نخواهد بود .