1401/03/25
بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر چهارم بر اساس نظریه وحدت وجود
موضوع: تقریر چهارم بر اساس نظریه وحدت وجود
تقریر چهارم: بر اساس نظریه وحدت وجود آنچه در عالم واقعیت دارد وجود خداوند است. اگر در مقابل خداوند متعال هر وجودی غیر از خداوند متعال را فرض کنیم موجب محدود شدن وجود خداوند است در حالی که وجود خدا محدود نیست و بلا قید است. ممکنات و موجودات دیگر در حقیقت تطورات وجود حق تعالی هستند و عین وجود او می باشند و هیچ موجود دیگری در عالم هستی و واقعیت و حقیقت در مقابل خداوند نیست؛ چه وجود مستقل باشد و چه مرتبط و چه اصغر موجودات باشد و چه اعظم خلایق. وقتی غیری وجود نداشت این بحث دیگر موضوع پیدا نمی کند که بگوییم افعالی را که غیر انجام می دهد، منتسب به او و از روی اختیار است یا فعل خداوند متعال می باشد؟ وجودی دیگر برای انسان فرض نشده است تا جبر و تفویض برای او معنا پیدا کند. بر همین اساس است که در کلمات تصریح شده که طبق نظریه وحدت وجود یا به تعبیر خودشان توحید افعالی، این عبارت لا جبر و لا تفویض که در احادیث معصومین علیهم السلام آمده است، در حقیقت از باب سالبه به انتفاء موضوع است. این مقدار در بعضی از تقریرهای قبل هم فی الجمله آمد که چون به حسب وجود لا شأن الا شأن خداوند متعال، به حسب فعل هم چیزی جز فعل خداوند متعال وجود ندارد.
به این مطلب که وجود آخری غیر از وجود خداوند متعال ثابت نیست و فقط وجود حقیقی از آن خداست و نسبت وجود به دیگران مجازی و از باب جری المیزاب است، در کلمات فلاسفه و عرفا تصریح شده است. برای تشریح مطلب یکی از مثال هایی که ذکر کرده اند مثال موم است ،به اين بيان که اگر موم در دست انسان باشد صورتهای مختلفی را می تواند درست کند و به هر صورتی ممکن است اسمی دهد. گاهی با آن شکلی درست می کند و اسمش را درخت می گذارد و گاهی شیر درست کند و گاهی انسان درست میکند، ولی حقیقت و واقع همه اینها موجودی جز موم نیست. اسم های دیگر مثل اینکه این شیر است یا انسان است یا دست انسان است و یا سر شیر است، اعتباراتی است که در مقام تسمیه به آنها داده می شود. در عالم هم یک وجود است که به صورت های مختلف در آمده است. این موجودات تطورات همان وجود واحد هستند که شکل های مختلف پیدا کرده اند و اسم مجموع اینها الله تبارک و تعالی است. وجود واحد که منطبق بر همه این موجودات می شود خداوند متعال است.
در ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم از قول نسفی در کشف الحقائق آمده است : بدان كه اگر كسى از موم صد چيز بسازد و به ضرورت صد شكل و صد اسم پيدا آيد و در هر شكلى چندين اسامى ديگر باشد (شكل شير ساختيم در شكل شير چندين اسم است مانند سر و گوش) اما عاقل داند كه بغير موم چيز ديگر موجود نيست و اين جمله اسامى كه پيدا آمده، اسامى موم است، كه موم بود كه به جهات مختلف و به اضافات و اعتبارات آمده است.
بدان كه خلق يك صفت است از صفات اين وجود و حيات يك صفت است از صفات اين وجود و علم يك صفت است از صفات اين وجود و ارادت و قدرت، و جمله صفات را اين چنين مىدان. و سماء يك صورت است از صور اين وجود و ارض يك صورت است از صور اين وجود و جماد يك صورت است از صور اين وجود و نبات و حيوان، و جمله صور را اين چنين مىدان و اللّه اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات اين وجود است. [1]
بر اساس اين نظريه وجود واحد که منطبق بر همه این موجودات می شود خداوند متعال است. لذا در مقابل وجود خدا وجود متغایری نداریم تا حکم شود که آیا فعلش به نحو اجبار است یا تفویض.
در کلمات ابن عربی در فصوص آمده است که آنچه در عالم محقق است فقط فعل خداوند متعال است و چیز دیگری در عالم وجود ثابت نیست.[2] در کلمات مفسرین نظریه وحدت وجود هم فی الجمله این مساله مطرح شده است. از جمله علامه طباطبایی در رساله توحیدیه، در فصل اول ص 55 دارد که در رساله اسماء حسنی برهان اقامه کردیم که هر فعلی در عالم وجود تحقق پیدا می کند، با اسقاط جهات نقص از آن فعل و کثافات ماده یعنی تمام جهات عدمی، فعل خداوند متعال است. زیرا عدم و همه انچه به عدم اضافه می شوند حقیقتا در خارج تحقق ندارد. عالم عین عالم وجودات خارجی است. لذا در خارج غیر از فعل خداوند ثابت نیست و این امری است که هم برهان دلالت بر آن می کند و هم ذوق. در ص 91 هم بعد از بیان انظار مختلف در مساله جبر و اختیار و بیان نظر معتزله و اشاعره و حکمای امامیه، آورده است: و اعلم ان هناک نظر اخر یرتفع به موضوع هذه الابحاث و المشاجرات و هو نظر التوحید. ایشان همین بیان فوق را در تبیین نظریه توحید مطرح کرده است. در نوشته های بعضی از تلامیذ ایشان نیز به صراحت این مساله آمده است؛ در کتاب علی بن موسی الرضا والفلسلفة الالهیة به صورت واضحتری بیان شده که بر اساس نظریه وحدت وجود، اسناد فعل به انسان مجازی است و تصریح کرده اند که جا ندارد نظریه توحید افعالی در کنار اقوال معتزله و اشاعره و حکماء آورده شود. زیرا بر اساس نظر آنها انسان وجود حقیقی دارد اما بر اساس توحید افعالی وجود حقیقی ندارد و تنها نقشی که انسان دارد این است که حکایت از صاحب حقیقی این صورت یعنی خداوند متعال می کند. وقتی این انسان بهره ای از حقیقت وجود نداشت اگر گفته شود که انسان نه مجبور است و نه مختار، در حقیقت سالبه به انتفاء موضوع است. وقتی حظی از وجود نداشت جایگاه میانه بین جبر و تفویض معنایی ندارد. اگر جایگاه میانه را برای انسان قائل شویم جایگاه میانه را به وجودی نسبت داده ایم که حقیقتا صاحب آن جایگاه نیست. این امر بین الامرین هم یعنی حقیقتا موضوعی وجود ندارد تا جبر را یا تفویض را به آن اسناد دهیم.[3]
مناقشه ای که نسبت به این تقریب وجود دارد مناقشه مبنایی است. این مناقشه همانی است که در کلام مرحوم آقای صدر به نحو اجمال آمده است که لا نتعقله یعنی ما اصلا نمی توانیم این نظریه را تصور کنیم و برای ما قابل تعقل نیست. البته این تعبیر هم از باب تواضع است و الا اصلش این است که غیر معقول است نه اینکه شاید درست باشد و ما نتوانیم تعقل کنیم.
اشکال تفصیلی به این مبنا را در تعلیقه تقریرات مباحث الاصول مطرح کرده اند که اینکه شما می گویید در عالم وجود غیر از وجود خدا وجود دیگری وجود ندارد و تمام ممکنات صورت هایی هستند که بر آن وجود واحد پیدا شده اند و همه فقط نشان دهنده وجود واحد هستند نه اینکه خودشان وجود داشته باشند، سوال می کنیم که اگر وجود دیگری نیست پس مخاطب این تکالیف شرعیه مثل اقیموا الصلاة کیست؟ آیا مخاطب ما یُری من هذه الصور است که خود وجود خداوند متعال باشد یا مخاطب خود صور هستند بما انها صور که به تعبیر شما اعدام محض هستند و هیچ حقیقتی ندارند یا مخاطب مجموع می باشد.و همينطور آنکه ثواب به او می رسد و یا عقاب می شود که در کتاب مجید در ایات متعددی امده چه کسی است؟ خود خداوند است؟
اضافه می شود که لازمه این حرف این است که اصلا تکلیفی نداشته باشیم و اباحه گری محض باشد. چون هیچ وجودی غیر از خدا نداریم. هرچه در عالم تحقق پیدا می کند خود خداوند است و چیزی دیگر نیست تا تکلیف معنا پیدا کند و حال انکه در ایات داریم که خلق برای این است که امتحان شوند لیبلوکم ایکم احسن عملا. پس باید چیزی غیر خدا باشد و خلق شده باشد که تکلیف معنا داشته باشد.
در تعلیقه مباحث الاصول افزوده اند که اگر وجود دیگری نباشد هدف از انزال کتب چیست. بنابر این نظریه خلق معنایش چه می شود. خدا که خالقیتش را همه قبول دارند آیا خودش را خلق کرده است؟ یا دیگران را؟ دیگران که همه اعتبارات عدمی هستند و دیگری وجود ندارد تا خلق شود. مگر بگویید تعابیری مثل خلق و ... صرف الفاظ است.که در اين صورت نظریه وحدت وجود مستلزم انکار همه این مطالب و مطالب دیگر است.
علاوه بر اشکال مبنایی، اشکال بنایی نیز وارد می شود که بر اساس این تفسیر، امر بین الامرین و میانه بودن کیفیت افعال انسان ها بین الجبر و الاختیار، مفاد مجازی پیدا کرده است و حال آنکه این عبارت لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین به خصوص به ملاحظه روایاتی که در این زمینه آمده که بینهما اوسع ما بین السماء و الارض، بر بیان مجازی منطبق نمی شود. حمل این ادله بر خلاف ظاهر و بلکه بر خلاف نص است و قابل حمل بر این معنا نیست.
اشکال سوم همان اشکالی است که در دو تفسیر قبلی هم گفته شده که بر اساس این تقاریب، اگرچه بر سلطنت مطلقه خداوند متعال در مقام تبیین تحفظ شده است ولی جهت دومی که در روایات ائمه علیهم السلام بر آن تاکید داشتند و آن اختیاری بودن افعال انسان به معنای امکان ترک فعل از او بود، در این تقریر تبیین نشده و نه تنها تبیین نشده بلکه توحید افعالی و سلطنت مطلقه به گونه ای توضیح داده شده است که حیثیت اختیاریت و امکان ترک از بین رفته است. اختیاریت که از بین برود محذور نسبت ظلم به خداوند متعال بر می گردد. حال آنکه معیاری که در روایات در مقابل جبر و تفویض به ما داده اند تا با اعداء مخاصمه کنیم، تحفظ بر سلطنت مطلقه و بدون قید خداوند متعال و بر حیثیت عدالت او بود.
مگر کسی بگوید اصلا بنابر نظریه وحدت وجود، موضوعی برای ظلم و عدل و عقاب و ثواب باقی نمی ماند که این نیز سر از انکار ضروری ادیان در می آورد و بعید است کسی ملتزم به این لازم باشد.