1401/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
قول ششم
موضوع: قول ششم
نقض دومی که مرحوم اقای صدر به مختار مرحوم نایینی و مرحوم آقای خویی وارد کرده اند این است که اگر امری از مولی صادر شود که قرینه متصل مبنی بر ترخیص در ترک در مورد آن وجود ندارد ولی احتمال ترخیص در ترک به نحو منفصل را می دهیم، در این موارد بر اساس مشئ فقهی باید حکم به وجوب شود اما بنابر مسلک شما نمی توان حکم به وجوب کرد. زیرا بنابر مسلک شما حکم عقل به لزوم اتیان، معلق بر عدم ورود ترخیص من ناحیه الشارع است و معلق علیه یا عدم ترخیص در ترک به صورت متصل به خطاب است و یا عدم ترخیص در ترک چه متصل و چه منفصل از خطاب و یا عدم احراز و علم به ترخیص در ترک است که هیچ یک از این سه احتمال قابل التزام نیست. زیرا اگر معلق علیه عدم ترخیص متصل باشد لازمه اش این است که چنانچه متصل به خطاب ترخیصی نیاید، باید حسب فرض عقل حکم به لزوم اتیان کند و اگر حکم عقلی ثابت شود، وجود چنین حکم عقلی مانع از صدور ترخیص به صورت منفصل از خطاب می شود. چون صدور ترخیص به صورت منفصل منافات با حکم عقل به لزوم اتیان دارد و وقتی منافات داشت صدور ترخیص نیز ممتنع خواهد شد و امتناع صدور ترخیص منفصل واضح البطلان است. زیرا موارد بسیاری داریم که ترخیص در ترک در اوامر شرعیه به صورت منفصل وارد شده است.
اگر هم بر اساس احتمال دوم معلق علیه عدم ترخیص در ترک اعم از منفصل و متصل باشد باز هم قابل التزام نیست. زیرا لازمه اش این است که اگر ما متصل به خطاب امر ترخیصی ندیديم و شک کردیم که آیا ترخیص به صورت منفصل می آید یا خیر، نتوانیم حکم به وجوب کنیم. چون حکم عقل منوط به عدم ترخیص ولو منفصل است و ما احتمال می دهیم که ترخیص منفصل بیاید. این در حالی است که نمی شود ملتزم شد در صورت احتمال ترخیص منفصل، عقل حکم به وجوب نداشته باشد.
احتمال سوم که عدم علم و احراز ترخیص شارع ولو منفصلا است خروج از محل کلام به حساب می آید. زیرا مورد بحث وجوب واقعی است که مشترک بین عالم و جاهل است نه وجوب منجز و وجوب ظاهری که مختص به عالمین می باشد. معلق کردن وجوب بر عدم احراز باعث می شود که وجوب حکم ظاهری شود و حال انکه محل بحث وجوب واقعی است.
نسبت به این نقض هم ممکن است جواب داده شود که مرحوم نایینی و مرحوم اقای خویی حکم عقل را معلق بر عدم ترخیص می دانند و در میان این احتمالات سه گانه می توانند به احتمال سوم ملتزم شوند؛ یعنی حکم عقل را معلق بر عدم احراز ترخیص در ترک من قبل المولی بدانند و خروج از محل کلام هم لازم نمی آید. زیرا بر اساس مبنای مرحوم نایینی و مرحوم اقای خویی، وجوب از احکام واقعیه شرعیه نيست تا مشترک بین عالم و جاهل باشد بلکه حکم عقل در مورد اعتبارات شرعیه است و می تواند در جایی باشد که امر و طلبی از ناحیه شارع صادر شده باشد و احراز ترخیص هم نشده باشد. این نیز خروج از محل بحث نمی شود.
در تعلیقه بحوث علاوه بر این دو نقض، نقض های دیگری مطرح شده است که به خاطر احتراز از تطویل مطرح نمی شود.
بنابراین جهت مشترک بین مرحوم نایینی و مرحوم اقای خویی در قول ششم، به خاطر اشکال اول تمام نبود. زیرا خود وجوب و استحباب قابل جعل و اعتبار هستند و اعتبار انها ثبوتا محذوری ندارد و اثباتا هم با توجه به ارتکاز، انچه در مورد افعال اعتبار می شود و از ادله فهمیده می شود همین وجوب و استحباب است. یعنی مدالیل الفاظ در بیان واجبات و مستحبات همین اعتبار وجوب و استحباب است و در مرتبه متقدم بر حکم عقل، طلب تقسیم به وجوب و استحباب می شود نه اینکه اعتبار به وجوب تعلق نگرفته باشد و فقط در حکم عقل که مرتبه متاخر از حکم شرعی است بخواهد تحقق پیدا کند.
اما وجه اختلاف بین مرحوم نایینی و مرحوم اقای خویی ( که مرحوم نایینی اعتبار را که موضوع حکم عقل بود، ایجاد طلب و بحث اعتباری گرفتند و مرحوم اقای خویی جعل الفعل فی ذمه المکلف و ابراز ان دانستند) ، همانطور که اشاره شد منشأ این اختلاف به اختلاف در حقیقت انشاء بر می گردد. زیرا مرحوم اقای خویی قائل هستند که نمی شود حقیقت انشاء ایجاد معنا باشد. چراکه مقصود مشهور از ايجاد معنی در موارد انشاء، یا اين است که معنا به وجود حقیقی و تکوينی ایجاد می شود یا به وجود اعتباری و فرضی. اگر بگویید معنا به وجود حقیقی ایجاد می شود بطلانش واضح است. زیرا وجودات تکوینیه و حقیقیه اسباب و علل خاصه ای دارند که با انها محقق می شوند و لفظ از این علل و اسباب نیست. اگر هم مقصود ایجاد معنا به وجود اعتباری و فرضی باشد، اشکالش این است که برای تحقق امر اعتباری و وجود اعتباری، نفس تصور و اعتبار در نفس برای محقق شدن وجود اعتباری کافی است و نیاز به لفظ ندارد سواء کان هناک لفظ يتلفظ به ام لم يکن . لذا حقیقت انشاء ایجاد المعنی نیست. بلکه باید حقیقت انشاء را اعتبار امر نفسانی توسط معتبِر و ابراز آن دانست. شأن لفظ در حد ابراز اعتبار است و الا وجود اعتباری با خود همان اعتبار و فرض محقق می شود و لفظ مقومیتی برای اعتبار ندارد. در محل بحث هم مرحوم اقای خویی فرموده اند انشائی که در مورد وجوب تحقق پیدا می کند این است که مولی اعتبار می کند که فعل خاص بر ذمه عبد قرار بگیرد و همین امر اعتبار شده را ابراز می کند. انشائی که موضوع حکم عقل است اعتبار فعل بر ذمه عبد و ابراز آن می باشد. اگر اعتبار و ابراز مقترن به ترخیص در ترک نباشد عقل حکم به لزوم اتیان کند. کما اینکه در حرمت هم انشائی که موضوع حکم عقل را محقق می کند، اعتبار حرمان و محرومیت عبد از فعل است.
همانطور که در بحث انشاء و خبر گفته شده، فرمایش مرحوم نایینی که موافق با نظر مشهور است، نظر صحیح و تامی می باشد. کلام مرحوم آقای خویی هم از نظر کبروی در مقابل آنچه مشهور گفته اند جای اشکال دارد و هم از نظر تطبیق بر محل بحث یعنی فرق بین وجوب و استحباب، مواجه با اشکال است.
از نظر کبروی در بحث حقیقت انشاء و خبر، در جواب از اشکال مرحوم اقای خویی گفته شد که مقصود مشهور از اینکه در موارد انشاء معنا وجود پیدا می کند و انشاء ایجاد المعنی باللفظ است، ایجاد به وجود حقیقی و تکوینی نیست تا اشکال کنید وجودات تکوینی اسباب و علل خاصه ای دارند که لفظ از آنها نیست ، بلکه مقصود انها این است که در موارد انشاء معنا به وجود انشائی و اعتباری و فرضی در مقابل وجود تکوینی ایجاد می شود. اما اقای خویی اشکال کردند که وجود اعتباری برای تحقق نیاز به لفظ ندارد و مجرد فرض کافی است. ولی جواب اشکال اين است که هرچند در امور اعتباریه چه اعتباریاتی که موضوع آُثار قانونی می باشند یعنی عقود و ایقاعات و چه اعتباریاتی مثل ترجی و تمنی و ... که موضوع آثار قانونی نیستند، معنای اعتباری به ملاحظه ذات آن برای تحقق نیاز به لفظ ندارد ولی به خاطر علت قرار دادی لفظ مقوم شده است. زیرا به حسب نظر عقلاء امور اعتباریه حتی در صورتی محقق می شوند که مبرز برای انها وجود داشته باشد. و الا اگر کسی هزار بار در نفس خودش تصور و اعتبار کند تا وقتی که به لفظ در نیاورده است معنای اعتباری در عالم اعتبار تحقق پیدا نمی کند و حتی به تعبیر مرحوم اقای تبریزی پیش خود معتبِر هم تحقق پیدا نمی کند. لذا اگر مشهور می گویند انشاء ایجاد المعنی باللفظ است، به این خاطر است که اگر لفظ در میان نباشد معنای اعتباری در عالم اعتبار تحقق پیدا نمی کند حتی به نظر خود معتبر.