« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

بساطت و ترکیب مشتق

 

موضوع: بساطت و ترکیب مشتق

اشکال سید شریف نسبت به شق دوم یعنی صورت اخذ مصداق شئ در مشتق، این بود که انقلاب قضیه ممکنه به ضروریه لازم می اید. صاحب فصول جوابی داد که نه مرحوم اخوند ان را پذیرفت و نه خود ایشان. اگرچه ما گفتیم که جواب فصول از اشکال سید شریف جواب تامی است اما از نگاه صاحب فصول و اخوند اشکال سید شریف در شق دوم همچنان پابرجاست. لذا صاحب فصول در ادامه گفته است که اشکال سید شریف در شق دوم را به شق اول هم می توانیم وارد کنیم و همانطور که اخذ مصداق شئ در معنای مشتق موجب انقلاب ماده امکان به ضرورت می شود، در شق اول هم وقتی مفهوم شئ را در معنای مشتق اخذ کنیم، قضیه از امکان به ضرورت منقلب می شود و لذا حتی مفهوم شئ را هم نمی توانیم در معنای مشتق اخذ کنیم. ایشان فرموده است: لا يذهب عليك أنه يمكن‌ التمسك‌ بالبيان‌ المذكور على إبطال الوجه الأول أيضا لأن لحوق مفهوم الذات أو الشي‌ء لمصاديقهما (یعنی ثبوت مفهوم این دو برای موضوع) أيضا ضروري‌ و لا وجه لتخصيصه بالوجه الثاني‌[1] .

مرحوم اخوند که اشکال انقلاب امکان به ضرورت را از صاحب فصول قبول نکرده است، این اشکال را به شق اول هم سرایت نمی دهد. زیرا ایشان فرمود که اینکه مفهوم شئ را در موضوع بیاوریم تا سر از قضیه ضروریه به شرط محمول در اورد، ربطی به ما نحن فیه ندارد.

همان مناقشاتی که نسبت به شق دوم گفته شد و باعث شد انقلاب ماده امکان در قضیه الانسان ضاحک پذیرفته نشود همان مناقشات در شق اول هم گفته می شود. لذا اشکال سید شریف در شق دوم یعنی انقلاب ماده، به شق اول کشیده نمی شود حتی اگر مفهوم شئ در معنای مشتق اخذ شود. زیرا طبق برداشت صحیح از کلام صاحب فصول، همانطور که توضیحش در کلام مرحوم اقای تبریزی امده، چنانچه در الانسان کاتب مفهوم شئ هم در معنای مشتق اخذ شده باشد و قضیه اینگونه باشد که الانسان شئ له الکتابه، ولی چون مفهوم شئ مطلق نیست بلکه مقید است، ممکن بودن یا ضروری بودن تابع قید ان است و چون قید کتابت برای انسان ضروری نیست ثبوت کاتب هم برای انسان ضروری نخواهد بود. بلکه به بیان مرحوم اقای تبریزی چه بسا قیدی که می اوریم باعث شود سلب محمول ضروری بشود. مثل اینکه الانسان شئ له القدرة علی اجتماع النقیضین. بنابراین اینطور نیست که اشکال سید شریف در شق دوم را بشود به شق اول هم سرایت داد.

مرحوم اخوند که تا اینجا اشکال سید شریف را به شق اول نپذیرفتند ولی به شق دوم قبول کردند، تجدید نظری در اشکال سید شریف می کند. زیرا سید شریف گفت که یا مفهوم شئ اخذ می شود یا مصداق و در مقام ایراد نقض در هر یک، برای شق اول به حد ناقص نقض کرد و برای شق دوم به رسم ناقص. مرحوم اخوند می فرماید بهتر بود سید شریف اشکالی که در شق اول به حد ناقص کرده بود در شق دوم به حد ناقص می کرد. در شق اول فرمود که اگر مفهوم شئ در ناطق که فصل است اخذ شود لازم می اید که عرض عام در فصل اخذ شود که مرحوم اخوند جواب داد که اصلا ناطق فصل حقیقی نیست تا این مساله محذوری ایجاد کند. ولی این اشکال در شق دوم که می خواهید مصداق شئ را در مفهوم مشتق اخذ کنید بهتر است. زیرا اگر مصداق اخذ شود الانسان ناطق می شود الانسان انسان له النطق و لازمه اش اخذ النوع در فصل است. این اشکال برای شق دوم بهتر است تا شق اول. زیرا در شق اول همانطور که ما جواب دادیم ممکن است کسی بگوید اصلا ناطق فصل نیست تا اخذ عرض عام در فصل محذوری ایجاد کند. اما اگر مصداق شئ در ناطق اخذ شود دیگر اشکال علی المبنا نمی شود بلکه در هر صورت وارد می شود . زیرا اگر قائل شدیم که ناطق فصل است اخذ نوع در فصل شده است و این امکان ندارد. زیرا خود نوع مشتمل بر فصل است و فصل جزئی از نوع می باشد و معنا ندارد کل را در ضمن جزء بیاورید و اگر هم منکر فصل حقیقی بودن ناطق بشویم باز هم اخذ مصداق در ناطق تولید محذور می کند. زیرا اگرچه فصل حقیقی نیست ولی عرض خاص که هست و اخذ نوع در عرض خاص هم امکان ندارد. بنابراین طرح این اشکال در شق دوم هم تناسب بیشتری با شق اول دارد چراکه نیازی نیست که مثال از حد ناقص به رسم ناقص تغییر داده شود و هم بهتر است چون علی جمیع المبانی این اشکال وارد می شود حتی علی انکار الفصلیه للناطق. ثم إنه لو جعل التالي في الشرطية الثانية لزوم أخذ النوع في الفصل ضرورة أن مصداق الشي‌ء الذي له النطق هو الإنسان كان أليق بالشرطية الأولى بل كان أولى لفساده مطلقا و لو لم يكن مثل الناطق بفصل حقيقي ضرورة بطلان أخذ الشي‌ء في لازمه و خاصته‌[2] .

تا اینجا از نگاه مرحوم اخوند، اگر ترکیب مشتق به معنای اخذ مصداق الشئ در معنای مشتق باشد برهان بر عدمش وجود دارد و آن هم انقلاب ماده امکان به ضرورت و همچنین لزوم اخذ نوع در عرض عام می باشد هر چند از اشکال اخذ مفهوم شئ در معنای مشتق جواب داده اند .

مرحوم آخوند علاوه بر اینکه در فرض اخذ مصداق الشئ در معنای مشتق، دلیل برهانی بر بساطت و عدم ترکیب ارائه کرده اند، دلیل وجدانی و عرفی نیز می اوردند که با آن دليل هم ترکيب مشتق از مفهوم شئ نفی می شود و هم ترکيب از مصداق شئ . ایشان فرموده اند که اگر مفهوم مشتق، مفهوم مرکبی باشد چه مرکب از مفهوم شئ و چه مرکب از مصداق شئ، لازمه اش اين است که در جملاتی که محمول انها مشتق است مثل زید الکاتب، تکرار لازم بیاید. زیرا اگر مصداق شئ در مشتق اخذ شود، زید الکاتب یعنی زیدٌ زیدٌ الکاتب و اگر مفهوم ذات و شئ اخذ شود، باز هم تکرار است. زیرا یکبار زید را به نحو خاص می فهمیم و یکبار هم به نحو عام و از طریق عنوان شئ و حال انکه بالوجدان از سماع قضایایی که محمول آنها مشتق است، تکرار معنا را نمی بینیم بلکه معنای واحد را می فهمیم. ثم إنه يمكن أن يستدل على البساطة بضرورة عدم‌ تكرار الموصوف‌ في مثل زيد الكاتب و لزومه من التركب و أخذ الشي‌ء مصداقا أو مفهوما في مفهومه[3] .

نسبت به این دلیل در کلمات اعلام من جمله مرحوم اقای خویی مناقشه شده است که لزوم محذور تکرار در صورت اخذ مصداق شئ صحیح است ولی اگر مفهوم شئ اخذ شده باشد محذوری به وجود نمی اید. زیرا مفهوم شئ مفهوم عام و مبهم است و بر همه صدق می کند و لذا اگر زید الکاتب به معنای زید شئ له الکتابه باشد محذوری ندارد. چراکه تکرار یعنی اعاده موجود اول. اگر موجود اول بعینه خطور پیدا کند تکرار شده است و حال انکه با اخذ مفهوم شئ که زید دوبار خطور پیدا نمی کند بلکه یکبار زید اخطار شده است و یکبار شئ. شاهد بر عدم وجود تکرار این است که حتی اگر متکلم به کلمه شئ تصریح کند و بگوید زید شئ او ذات له الکتابه هیچ کس اشکال نمی کند که متکلم تکرار کرده است.

نتيجه بحث اين شد که : برهانی که سید شریف بر بساطت معنای مشتق و عدم ترکیب در آن ارائه کرد نه در شق اول تمام بود و نه در شق دوم. در شق اول به خاطر جواب مرحوم آخوند و در شق دوم به خاطر جواب صاحب فصول که البته خود ایشان این جواب را در نهایت نپذیرفتند اما بیان شد که جواب تام و مورد قبول است و دليل وجدانی که مرحوم آخوند بيان کرد هم نسبت به اخذ مصداق شئ ولی برای نفی اخذ مفهوم شئ تمام نبود . اما با جواب از برهان سید شریف و دليل وجدانی مرحوم آخوند صرفا مانع از ترکیب مشتق نفی شده است و امکان آن را ثابت کرده ایم اما ایا دلیل هم بر ترکیب داریم یا خیر؟ دلیل این است که اگر معنای مشتق بسیط باشد یعنی در معنای مشتق فقط مبدأ اخذ شده نه چیز دیگری. وقتی چیز دیگری اخذ نشده باشد، باید معنای مشتق علی البساطه با معنای خود مبدأ یکی شود و حال انکه بالوجدان می بینیم معنای مشتق با مبدأ یکی نیست. شاهد بر يکی نبودن این است که معنای مشتق قابل حمل بر ذات است ولی مبدأ خیر. اینکه می بینیم مبدأ حمل بر ذات نمی شود اما مشتق می شود، نشان می دهد که در مشتق غیر ازحیثیت مبدأ چیز دیگری وجود دارد و ان چیزی غیر از وجود عناوین مبهمه مثل عنوان ذات و یا شئ نیست. در نتیجه قول صحیح ترکیب معنای مشتق است و موانعی که به عنوان برهان بر عدم امکان ترکیب مطرح شد و همچنین دلیل وجدانی و عرفی که مرحوم اخوند بر بساطت ارائه کرد تمام نبودند.

مرحوم آخوند در آخر تنبيه اول مطلبی را به عنوان ارشادٌ بیان کرده اند که جا داشت در ابتدای بحث مطرح می کردند. ایشان فرموده اند که مقصود از بساطت و ترکیب این است که با تصور و شنیدن معنای مشتق، دو معنا به ذهن ما خطور می کند یا یک معنا. مقصود، بساطت به لحاظ مدلول تصوری و ادراکی است و نظر مختار این است که با سماع لفظ مشتق لا یتصور فی الذهن الا شئ واحد ولو این شئ واحد را با تحلیل به دو چیز برگردانیم ولی این کاشف از ترکیب نیست و منافات با وحدت معنای مشتق و بساطت ان ندارد. شاهدش این است که حتی در جوامد مثل کلمه حجر می توانیم با تحلیل معانی آنها را به دو معنا تجزیه کنیم و بگوییم حجر یعنی شئ له الحجریه. در حالی که هیچ کس

 


[1] - الفصول الغرویة/61.
[2] - کفایه/54.
[3] - کفایه/54.
logo