« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات وضع للاعم من المتلبس

 

موضوع: اثبات وضع للاعم من المتلبس

مرحوم اخوند در مناقشه به وجه سوم، عناوین ماخوذ در خطابات را به سه قسم تقسیم کردند و بعد از ان فرمودند که وجه سوم و استدلال به استشهاد امام علیه السلام در صورتی صحیح است که اخذ عنوان ظالم در ایه شریفه از قبیل قسم ثالث باشد. اگر حکم حدوثا و بقاءا دائر مدار عنوان ظالم باشد، چنانچه مشتق حقیقت در اعم نباشد استدلال امام علیه السلام تمام نخواهد بود. زیرا خلفاء ولو واقعا هرگز شرک و بت پرستی را رها نکردند اما به حسب ظاهر حین تصدی خلافت متلبس به شرک نبودند و عنوان ظالم نسبت به انها صادق نبود. لذا باید مشتق حقیقت در اعم باشد تا استدلال تمام شود. اما اگر عنوان ظالم در ایه شریفه از قبیل قسم ثانی باشد یعنی مجرد حدوث عنوان برای حدوث و بقاء حکم کافی باشد، همین که شخص ولو در برهه ای از زمان متلبس به ظلم باشد، برای همیشه از نیل به مقام امامت و خلافت محروم خواهد شد و نیازی نیست که مشتق حقیقت در اعم باشد تا استدلال تمام شود بلکه با وضع مشتق لخصوص المتلبس هم سازگاری دارد.

در کلام مرحوم اخوند است که قرینه ای وجود ندارد که اخذ ظالم در حکم به نحو سوم باشد و چون قرینه نیست نمی توان حکم قسم سوم را مترتب کرد بلکه قرینه وجود دارد که اخذ ظالم در ایه شریفه به نحو ثانی است. قرینه نیز عظمت و رفعت مقام و شأن امامت و جایگاه ویژه ای است که امامت در بین مناصب الهی دارد. مناسب با چنین مقام خطیری این است که شخصی که می خواهد متصدی این مقام شود در هیچ برهه ای متلبس به ظلم نباشد. اگر کسی ولو در پاره ای از زمان متلبس به ظلم بود نمی تواند لباس خلافت را به تن کند. و من المعلوم أنّ المناسب لذلك هو أن لا يكون المتقمّص بها متلبّسا بالظلم‌ أصلا، كما لا يخفى‌.

به عبارت دیگر مرحوم اخوند می فرمایند مناسبت بین حکم و موضوع قرینه است که نحوه اخذ ظلم در این حکم به نحو ثانی است. همانطور که در کلام مرحوم اقای تبریزی بیان شده فهم این معنا بخاطر مناسبت حکم و موضوع از باب قرینه عرفیه است نه اينکه استحسان و اعمال رای در تفسیر قران باشد کما توهم . هرچند فی حد نفسه به حسب الفاظی که در ایه امده ممکن است این معنا استفاده شود که نحوه اخذ به نحو ثالث می باشد ولی وقتی در کلام قرینه عرفیه وجود داشته باشد، به ملاحظه ان متفاهم عرفی از کلام این می شود که تلبس به ظلم ولو فی زمانٍ ما موجب محرومیت شخص از نیل به منصب امامت می شود.

توضیح اکثر نسبت به قرینیت مناسبت حکم و موضوع در ایه شریفه اين است که اين قرينه مبتنی بر دو مقدمه است که هر دو مقدمه واضح است؛ مقدمه اول اینکه منصب امامت و خلافت الهی منصب عظیمی است که در ميان مناصب الهيه از امتياز خاصی برخوردار است و با بقیه مناصب دینیه فرق دارد. اين مطلب همانطور که مرحوم اخوند فرموده از نفس ایه استفاده می شود. زیرا ایه می فرماید "اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین" یعنی حضرت ابراهیم بعد از اینکه به مقام نبوت رسید و جایگاه خلّت را به دست اورد و امتحانات الهی را به پایان رساند مقام امامت به او داده شد. این نشان می دهد که امامت فوق سایر مقامات است علاوه بر اينکه از رواياتی که در ذيل آيه شريفه وارد شده اند نيز همين معنی استفاده می شود . مقدمه دوم اینکه مناسب با این منصب عظیم و خطیر این است که لا ینالها الا من لم یتلبس بالظلم اصلا. نه فقط درحین تصدی بلکه در هیچ برهه ای نباید متلبس به ظلم باشد تا صلاحیت مقام امامت را پیدا کند. این مقدمه هم واضح است. زیرا وقتی اين منصب بالاتر از منصب نبوت ، رسالت وخلّت بود و منصب نبوت و رسالت به کسی که فی برهة من الزمان ولو در گذشته متلبس به ظلم بوده نمی رسد امامت هم که فوق ان است به طریق اولی نباید برسد.

در کلام مرحوم اقای خویی و مرحوم اقای تبریزی برای توضیح بیشتر مقدمه ثانی امده است در ادله شرعیه می بینیم که کسی که محدود است امام جماعت نمی شود یا آقای تبريزی فرموده کسی که در گذشته فسق ظاهری داشته است ولو الان اتقی الناس باشد نمی تواند تصدی مرجعیت کند و الا وهن به مذهب می شود. وقتی تصدی منصب امامت جماعت یا مرجعیت چنین اقتضایی می کند چظور شارع راضی می شود که منصب امامت را به کسی بدهد که قبلا همه می دانند بت پرست و متلبس به سایر فواحش بوده است؟!

تقریب دیگری که برای استفاده این معنا از ایه شریفه وجود دارد و معروف در کلمات می باشد و بعضی از عامه هم برای جواب دادن آن را مطرح کرده اند (ولی نتوانستند از آن جواب بدهند ) ، تقریبی است که در تفسیر المیزان هم امده است. دارد که از بعضی از اساتید ما نسبت به تقریب دلالت این آيه شریفه بر عصمت امام سوال شده و ایشان در جواب گفتند: أن الناس بحسب القسمة العقلية على أربعة أقسام : من كان ظالما في جميع عمره ، ومن لم يكن ظالما في جميع عمره ، ومن هو ظالم في أول عمره دون آخره ، ومن هو بالعكس هذا . وإبراهيم عليه السلام أجل شأنا من أن يسئل الإمامة للقسم الأول والرابع من ذريته، فبقي قسمان وقد نفى الله أحدهما ، وهو الذي يكون ظالما في أول عمره دون آخره ، فبقي الآخر ، وهو الذي يكون غير ظالم في جميع عمره. حضرت ابراهیم اجل شأنا است که درخواست امامت برای کسی کند که در تمام عمرش متلبس به ظلم بوده یا کسی که حین التصدی تلبس به شرک دارد. لذا فقط می ماند درخواست امامت برای کسی که هیچ تلبس به ظلم نداشته و یا اگر داشته در پاره از زمان در گذشته بوده است. خداوند متعال در جواب درخواست ابراهیم، قید زده که لاینال عهدی الظالمین . با این قید مشخص می شود که از میان کسانی که باقی ماندند دسته سوم هم خارج می شوند، و فقط دسته دوم_ کسی که لم يتلبس بالظلم اصلاً و لم يکن ظالماً في جميع عمره_ باقی می مانند که صلاحيت برای امامت دارند .

این تقریب در کلمات مرحوم اقای حکیم هم در حقایق هم امده است و ایشان فرموده اند که اولی بود مرحوم اخوند این تقریب را مطرح می کردند برای اینکه ثابت کنند اخذ ظالم به نحو ثانی است. إذ من‌ الممتنع‌ سؤال‌ إبراهيم‌ الإمامة لذريته حال تلبسهم بالظلم، بل المسئول لهم الإمامة من عداهم سواء لم يتلبس أصلا أو تلبس في وقت و انقضى عنه، و حينئذ يكون قوله تعالى لا ينال عهدی الظالمین إخراجا للقسم الثاني‌.

 

بعض الاعلام رحمه الله در المحکم به اين تقريب اشکالی کرده اند که وارد نیست. ایشان بعد از نقل تقریب اخیر از حقایق دو اشکال کرده اند؛ اول اینکه این ایه شریفه دلالت ندارد که حضرت ابراهیم درخواستی از خداوند کرده باشد بلکه ممکن است "ومن ذریتی" استفهام باشد( مع‌ عدم‌ ظهور صدر الآية و لا الروايات في سؤال إبراهيم و طلبه للإمامة، بل استفهامه عنها) . اشکال دوم این است که حتی اگر سوال و درخواست باشد، حضرت ابراهیم گفت من ذریتی یعنی بعضی از ذریه مرا امام قرار بده نه اینکه به نحو مطلق گفته باشد همه ذریه من را امام قرار بده تا مرحوم اقای حکیم در حقایق بفرمایند امکان ندارد درخواست حضرت ابراهیم شامل حال کسی شود که بالفعل تلبس به ظلم دارد. حضرت ابراهیم فی الجمله طلب کرده است که خداوند امامت را در ذریه او قرار دهد بدون اینکه نظری نسبت به شرایط مستحقین امامت داشته باشد. لاینال عهدی الظالمین بیان ابتدایی خداوند نسبت به شرایط مستحق امامت است نه اینکه در جواب درخواست حضرت ابراهیم باشد تا مقید ان حساب شود. بنابراین مانعی ندارد که بگوییم ایه می فرماید هرکسی که ظالم است حال کونه ظالما نمی تواند متصدی شود[1] .

جواب هر دو اشکال واضح است. در اول که فرموده اند اصلا در صدر ایه فقط استفهام است، جواب این است که علاوه بر اینکه خود ایه فی نفسه ظهور در سوال و در خواست دارد، روایات هم همین را می فرمایند. در روایت بود که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند انا دعوة أبی ابراهیم. در روایات دیگر هم توضیح داده شد که وقتی خداوند حضرت ابراهیم را به امامت برگزید، سرور حضرت باعث شد که درخواست کند تا امامت برای ذریه وی هم قرار داده شود. برای همین رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: فانتهت الدعوة إلي و إلى أخي علي‌. علاوه بر اینکه حتی اگر هم استفهام باشد فرقی ندارد. زیرا معنا ندارد امامت افراد متلبس به ظلم حال التصدی مورد استفهام باشد. حضرت ابراهیم که از امامت همه ذریه اش سوال نمی کند حتی انانی که جمیع عمر متلبس به ظلم بوده اند یا انانی که حین التصدی هم ظالم می باشند. عبارت فتامل که بعد از اشکال اول در المحکم امده شاید نشان می دهد که خود ایشان هم جازم به این اشکال نبوده اند.

اشکال دوم ایشان هم این بود که حتی اگر قبول کنیم در مقام طلب بوده اند اما به صورت فی الجمله طلب کرده است و ناظر به شرایط مستحق امامت نیست و وقتی ناظر به ان نباشد قول خداوند که لا ینال عهدی الظالمین، بیان ابتدایی برای شرایط مستحق می شود. جواب این است که بله حضرت ابراهیم امامت را برای تمام ذریه اش به نحو استیعاب در خواست نکرده است اما از آنجا که همان طلب امامت برای ذریه به صورت فی الجمله، مطلق است و شامل من کان متلبسا بالظلم قبل التصدی و من لم یتلبس بالظلم اصلا می شود و لذا این اجابت خداوند متعال تقیید ان اطلاق است. چون از این حیث اطلاق دارد و دو قسم ثانی و ثالث را شامل می شود، بعد از این اطلاق وقتی خداوند بفرماید لا ینال عهدی الظالمین، تقیید همان اطلاق می شود نه اینکه بیان ابتدایی باشد.

 


[1] - المحکم/1/245.
logo