« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه پنجم:مقصود از حال در نزاع مشتقاخذ زمان در معنای افعال

 

موضوع: مقدمه پنجم:مقصود از حال در نزاع مشتقاخذ زمان در معنای افعال

در این بحث که ایا زمان در معنای افعال اخذ شده است یا خیر، چهار وجه برای نفی اخذ زمان در کلام مرحوم اخوند ذکر شد که دو وجه اول و دوم اشکالی نداشت و به نظر مرحوم اخوند هم تام بود ولی وجه سوم و چهارم را خود مرحوم اخوند تعبیر به تایید کرده که نشان می دهد در نظر ایشان هم محل مناقشه و اشکال است.

وجه سوم بررسی شد.

وجه چهارم این بود که در بعضی از موارد، فعل ماضی استعمال می شود وحال انکه مراد از ان وقوع فعل در زمان ماضی نیست بلکه مراد در زمان مستقبل است و همچنین گاهی فعل مضارع استعمال می شود و مراد از ان وقوع در زمان ماضی است. لذا معلوم می شود که زمان ماضی در فعل ماضی و زمان حال و اینده در فعل مضارع اخذ نشده است.

مناقشه شده است که ممکن است این موارد توجیه شود که انچه در کلام نحات امده مبنی بر اینکه فعل دلالت بر زمان دارد، مقصود انها از زمان ماضی در فعل ماضی و از حال و استقبال در فعل مضارع، خصوص ماضی حقیقی در فعل ماضی و در مضارع هم خصوص حال و استقبال حقیقی نیست تا مثال هایی که کلام مرحوم اخوند زده اند اشکال ایجاد کنند بلکه اعم از ماضی حقیقی و ماضی اضافی است و در هر دو استعمال می شوند. لذا در مثال "یجیئنی زید بعد عام و قد ضرب عمروا قبله بیومین" ضرب دلالت بر زمان گذشته بالاضافه الی المجئ می کند. یضرب هم در مثال "جائنی زید بالامس و هو یضرب عمروا" دلالت بر حال و استقبال بالاضافه الی المجئ می کند نه بالاضافه الی زمان تکلم الشخص.

همانطور که صاحب فصول در بیان معنای افعال فرموده که معنای فعل همین معنای مطلق است. ایشان بعد از اینکه اشاره به معانی مشتقات کرده، فرموده است: فمنها الفعل الماضي المتصرف و هو حقيقة في قيام المبدإ بفاعله في الزمان الماضي إما بالنسبة إلى حال النطق و ذلك‌ إذا وقع‌ مطلقا كضرب أو بالنسبة إلى غيرها إن اعتبر المضي بالنسبة إليه كما في قولك سيجي‌ء زيد و قد أكرم أباك و قس على ذلك الحال في الحال و الاستقبال[1] . یعنی فعل ماضی برای زمان گذشته به صورت اعم وضع شده است و لذا اگر مطلق امده باشد، زمان ماضی نسبت به زمان تکلم است و اگر قید داشته باشد، ماضی نسبت به غیر زمان تکلم خواهد بود. مضارع نیز به همین شکل برای اعم وضع شده است. در حقیقت زمان ماضی یا حال و اینده در فعل ماضی و مضارع به صورت اضافی و نسبی لحاظ شده است. بنابراین با این توجیه معلوم می شود که وجه چهارم مرحوم اخوند تمام نیست.

توجیه دیگر این است که بگوییم در موضوع له، زمان ماضی بالنسبه الی حال النطق اخذ شده، با این حال در ماضی بالاضافه الی شئ اخر نیز مع القرینه استعمال می شود. مواردی هم که ارائه شد استعمال مع القرینه است و قرینه هم در ان واضح است. وقتی ضرب را بعد از یجیئنی می اورد نشان می دهد که ضرب نسبت به زمان تکلم نیست بلکه نسبت به مجئ است. با توجه به اینکه قرینه در کلام وجود دارد، اگر باز هم بگوییم معنای فهمیده شده مربوط به خود موضوع له ضرب است و هیچ استنادی به قرینه ندارد بی دلیل و بی اساس است. در نتیجه التزام به مجازیت استعمال در این موارد بدیهی البطلان نیست تا نشود به ان ملتزم شد.

بعد از اینکه مرحوم اخوند ملتزم شد که زمان به عنوان قید در معنای موضوع له اخذ نشده با این سوال مواجه می شود که ما بالوجدان می بینیم که در موارد استعمال فعل ماضی مثل جاء زید من السفر، متکلم خبر از وقوع مجئ از سفر و قیام مبدأ به ذات در زمان گذشته می دهد و در استعمال فعل مضارع هم لا اشکال که می فهمیم متکلم می خواهد این خبر را به ما بدهد که مبدأ در زمان حال یا استقبال قیام به ذات پیدا می کند. اگر بگویید زمان اخذ در موضوع له نشده است پس وجه اين دلالت و منشأ اينکه ما زمان را می فهمیم چه چيزی است ، و وجه تفاوت فعل ماضی و مضارع چیست؟

مرحوم اخوند اولاً بيان فرموده اند در کجاها از استعمال فعل زمان فهميده می شود وثانياً منشأ اين دلالت چيست ؟ در پاسخ به سوال اول فرموده اند که در صورتی زمان فهمیده می شود که فعل به نحو مطلق و بدون قرینه استعمال شود و مبدأ نیز به به زمانیات اسناد داده شود. فرموده اند : بل يمكن منع دلالة غيرهما (الامر و النهی) من الأفعال على الزمان إلا بالإطلاق و الإسناد إلى‌ الزمانيات‌. واو در این عبارت مرحوم اخوند همانطور که مرحوم اقای حکیم نیز در حقایق فرموده اند[2] دلالت بر معیت این دو شرط دارد و لذا اگر یکی از این دو شرط هم منتفی باشد دیگر دلالت بر زمان نخواهد کرد. اگر مطلق نباشد بلکه مثل یجیئنی زید و قد ضرب عمروا قبله بیومین قرینه داشته باشد دیگر دلالتی بر زمان گذشته نمی کند. اسناد به زمانیات هم اگر منتفی شود دیگر دلالت بر زمان نخواهد داشت. بنابراین نسبت به سوال اول مرحوم اخوند می فرمایند که همه جا زمان را نمی فهمیم بلکه در جایی زمان بالنسبه الی حال التکلم را می فهمیم که این دو شرط وجود داشته باشد.

اما در همین موارد چطور می شود که در فعل ماضی وقوع مبدأ را در زمان گذشته بالنسبه الی حال التکلم می فهمیم و در مضارع زمان حال و استقبال را ؟ مرحوم اخوند می فرماید که منشأ دلالت این نیست که زمان در موضوع له اخذ شده است بلکه وجه فهم زمان از فعل این است که هر کدام از ماضی و مضارع، برای معنایی وضع شده اند که دارای یک خصوصیت است و همان خصوصیت اقتضاء می کند در فعل ماضی زمان گذشته را بفهمیم و در مضارع حال و استقبال را .

توضیح ذلک: با توجه به اینکه هیئت دلالت بر نسبت مبدأ به ذات دارد، خصوصیت معنایی هر کدام نیز باید در قسمت نسبت بیاید. یعنی موضوع له نسبت مطلق نیست بلکه یک نسبت خاصه است منتها در ماضی، نسبت موضوع له خصوصیتی دارد که به خاطر ان ینطبق بر خصوص زمان ماضی و در مضارع هم خصوصیتی دارد که باعث می شود هم بر حال و هم بر استقبال منطبق شود.

در کلام مرحوم اخوند به صراحت بیان نشده که این خصوصیت چیست و فقط فرموده اند که لا يبعد أن يكون لكل من الماضي و المضارع بحسب المعنى خصوصية أخرى موجبة للدلالة على وقوع النسبة في الزمان الماضي في الماضي و في الحال أو الاستقبال في المضارع فيما كان الفاعل من الزمانيات‌، ولی متداول در السنه این است که در ماضی نسبت تحققیه موضوع له است و در مضارع نسبت ترقبیه. چون نسبت در ماضی خصوصیت تحقق را دارد، اگر متکلم خبر دهد از تحقق نسبت تحققیه با فعل ماضی، یعنی خبر داده است که مبدأ از قوه به فعلیت خارج شده و تحقق پیدا کرده است و در نتیجه لا محاله منطبق بر زمان ماضی می شود و برای همین است که از "ضرب زید عمروا" متفاهم این است که زید در گذشته عمرو را زده است. زیرا قیام مبدأ به ذات محقق شده است و تحقق ان معنایش این است که در زمان گذشته انجام شده است. مضارع هم چون خصوصیت ترقب را دارد و ترقب یعنی در زمان گذشته مبدأ هنوز محقق نشده است لذا وقتی شخص با جمله "یضرب زید عمروا" خبر از ترقب مبدأ از ذات می دهد می فهمیم که در زمان حال یا استقبال این ضرب محقق می شود. چون ترقب نسبت به حال اینده معنا دارد نه گذشته .

بر این اساس با توجه به اینکه در معنای نسبت که مدلول هیئت ماضی و مضارع است خصوصیت اخذ شده است، نتیجه فرمایش مرحوم اخوند همانطور که توضیح ان در کلام مرحوم اقای تبریزی امده این است که وقتی معنای فعل ماضی و مضارع را با جمله اسمیه "زید ضارب" مقایسه می کنیم می بینیم حال این دو یکی است. زید ضارب دلالت می کند که ضرب به زید منتسب است منتها در این جمله نسبتی که بین مبدأ و ذات وجود دارد، به حسب مضمونِ وضعی، اعم است و هم شامل نسبت تحققیه می شود و هم ترقبیه و چون با هر دو جمع می شود یکی از ازمنه ثلاثه را اقتضاء می کند یعنی اقتضاء می کند که قیامِ نسبت، حتما باید در یکی از ازمنه ثلاثه واقع شده باشد تا این جمله زید ضارب صادق باشد اما کدام زمان، نیاز به قرینه دارد تا مشخص شود یا قرینه عامه و یا خاصه ولی در فعل اینطور نیست بلکه تعیین احد الطرفین با وضع است یعنی در مدلول وضعی فعل ماضی اخذ شده است که این نسبت نسبت تحققیه است و در مدلول وضعی فعل مضارع اخذ شده است که این نسبت ترقبیه است و لذا از خصوصيت نسبت می فهمیم که فعل در زمان گذشته اتفاق افتاده است یا در زمان حال یا استقبال اتفاق می افتد.

همانطور که گفته شد انچه در نوع کلمات امده است این است که خصوصیت را به تحقق و ترقب توضیح داده اند ولی در بعضی از کلمات هم مثل مرحوم اقای حکیم، اسم تحقق و ترقب اورده نشده است اما چیزی اورده اند که منطبق بر تحقق و ترقب می شود. فرموده اند که در معنای ماضی اخذ شده است که حدث از حالت قوه به فعل خارج شده است و در مضارع هیئت وضع شده است برای اينکه دلالت بر قیام مبدأ به ذات کند ولی قیامی که هنوز از قوه به فعل خارج نشده است. حتی اگر این خصوصیت را هم اخذ کنیم لازمه اش این است که فعل ماضی زمان گذشته محقق شده باشد و مضارع در حال و اینده محقق بشود.

اینکه در بعضی کلمات اشکال شده که اگر هيئت ماضی بر ماده تحقق و هيئت مضارع بر ماده ترقب شود ( گفته شود تحقق ضرب زيد عمرواً يا اترقب ان يکون الامر کذا) ، تکرار تحقق و ترقب لازم می اید یعنی معنای ماضی می شود تحقق تحقق و مضارع می شود ترقب ترقب، جوابش این است که معنای هیئت، نسبت است و نسبت معنای حرفی است و با ترقب و تحقق که معنای اسمی می باشند یکی نخواهند بود.

0.1- مقدمه چهارم؛ اختلاف معنایی هیئات مشتق به خاطر اختلاف معنایی مبادی

این مقدمه در کلام مرحوم اخوند به این غرض مطرح شده است که بعضی از محققین (همانطور که به فاضل تونی منتسب شده است) ، تفصیل داده اند که در جایی که مبدأ مشتق از قبیل ملکه یا حرفه باشد مثل مجتهد که مبدأ ان به عنوان ملکه ملاحظه شده است و یا نجار که مبدأ ان به عنوان حرفه ملاحظه شده است، مشتق برای اعم از متلبس و ما انقضی عنه التلبس وضع شده است و اما اگر جنبه فعل بودن در مبدأ ملاحظه شود مثل آکل و شارب و ضارب، مشتق در خصوص متلبس حقیقت است و در ما انقضی عنه التلبس مجاز. لذا عنوان مجتهد حتی بر کسی که فعلا استنباط نمی کند یا نجار بر کسی که مدتی است استراحت می کند صدق می کند ولی عنوان آکل و شارب و ضارب که مبدأ در انها فعل هستند فقط بر متلبس فعلی صادق خواهد بود. مرحوم اخوند این مقدمه چهارم را برای رد این تفصیل ذکر کرده اند.

همانطور که در کلام مرحوم آخوند نیز امده، ریشه این مقدمه چهارم در همان مقدمه اول است اگرچه به صورت صریح در این مقدمه چهارم بیان می شود.

 


[1] - الفصول الغرویة/59.
[2] - حقایق/1/101.
logo