1400/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
امرثالث : مشتق
موضوع: امرثالث : مشتق
1- امر ثالث عشر؛ مشتق
مورد نزاع و محل بحث در مشتق این است که ایا عنوان مشتق حقیقت است در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال یا اعم از متلبس در حال و در گذشته. به تعبیری که از کلام مرحوم اخوند هم استفاده می شود در بحث مشتق دو جهت مورد اتفاق است و یک جهت محل نزاع و خلاف. جهت اول مورد اتفاق این است که استعمال عنوان مشتق در مورد ذاتی که متلبس به مبدا می باشد استعمال حقیقی است. جهت دوم اتفاقی این است که اطلاق عنوان مشتق در ذاتی که هنوز متلبس نشده و در اینده متلبس می شود مجازی است. بعد از اتفاق بر این دو امر، اختلاف در این است که اگر عنوان مشتق بر ذاتی اطلاق شود که قبلا متلبس بوده اما در ادامه انقضی عنه المبدأ ایا استعمال مشتق در این مورد حقیقت است مثل استعمال در متلبس فعلا یا مجاز است مثل استعمال مجازی مشتق در متلبس در اینده؟ لذا عنوان کلی نزاع این است که ایا مشتق حقیقت است در خصوص ما هو متلبسٌ بالمبدأ فعلا یا همانطور که در ان حقیقت است در ما انقضی عنه المبدأ نیز حقیقت است؟
مرحوم اخوند برای اینکه تحقیق در بحث مشتق را به نحو کامل ارائه دهند فرموده اند که ابتدا باید اموری را به عنوان مقدمات بحث ذکر کنیم که با انها معلوم شود محل نزاع کجاست و بعد به سراغ اصل بحث برویم و ادله طرفین را مطرح کنیم. برای همین ایشان در بحث مشتق مطالب را در سیزده قسمت ذکر کرده اند؛ شش مقدمه و یک بحث اصلی و شش تنبیه.
1.1- مقدمه اول؛ معنای مشتق
ایا مراد از مشتق در امر ثالث عشر همان مشتق در ادبیات است یا غیر ان و اگر غیر ان است چه نسبتی بین مشتق در اصول و مشتق در ادبیات وجود دارد؟ مرحوم اخوند در قسمت اول از مقدمه اول فرموده اند که مراد از مشتق اصولی همه مصادیق مشتق ادبی نیست و یک جهت اختصاص نسبت به مشتق ادبی در مشتق اصولی وجود دارد و در قسمت دوم فرموده اند که مشتق اصولی یک جهت عمومیتی نیز نسبت به مشتق ادبی دارد یعنی بعضی از اموری که از نظر ادبی مشتق نیستند بلکه از جوامد می باشند مصداق مشتق در اصول می باشند. بنابراین رابطه بین مشتق اصولی و مشتق ادبی عموم و خصوص من وجه است.
قسمت اول: با توجه به اینکه مقصود از مشتق در ادبیات، لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده باشد مع اشتماله علی حروفه که یا از جهت ترتیب حروف هم موافق با ریشه اشتقاق هست و یا نیست که همان اشتقاق کبیر می شود. بنابراین مشتق در ادبیات، لفظی است که از لفظ دیگر گرفته شده و حروف اصلی ان محفوظ باشد و البته ممکن است حروف دیگری به ان هم اضافه شده باشد حال یا با حفظ ترتیب حروف یا بدون ان. فعل ماضی و مضارع و اسم فاعل و مفعول و مصادر ثلاثی مزید و ... از مصادیق مشتق ادبی هستند. اما کلماتی که از کلمه دیگری گرفته نشده اند و به ملاحظه ماده و هیئت دارای وضع واحدی هستند مثل زوج يا حرّ ، عنوان مشتق ادبی بر انها صادق نیست و به حسب اصطلاح ادب از جوامد خواهند شد. بنابراین باید بحث کرد که مشتق در اصول شامل این کلمات هم می شود یا خیر.
مرحوم اخوند در قسمت اول فرموده است که مراد از مشتق در محل نزاع، مطلق لفظ ماخوذ از لفظ اخر با حفظ حروف ان نیست بلکه یقینا بعضی از مصادیق مشتق ادبی از مشتق اصولی خارج می باشند؛ مثل افعال و مصادر مزید که مشتق ادبی هستند اما مشتق اصولی به حساب نمی ایند. زیرا مشتق اصولی عنوان برای ذاتی است که متلبس به یک مبدأی می باشد. به عبارت دیگر مشتق عنوانی است که مفهوم ان از ذات انتزاع می شود به اعتبار تلبسش به مبدأ و به اعتبار اتحادش با ان مبدأ چه به نحو حلولی یا و چه انتزاعی و چه صدوری. در ابیض اتحاد حلولی وجود دارد که وقتی اطلاق بر شئ می شود به اعتبار اتصافش به وصف بیاض است که حال در این شئ می باشد. اتحاد بالانتزاع مثل اتحاد ذات با فوقیت و تحتیت است . زیرا فوق یعنی شیئی که متصف به فوقیت است و فوق عنوانی است که یجری علی الذات یعنی محمول بر ذات قرار می گیرد. عنوان فوق عنوان مشتق است. چون اتحاد با مبدأ دارد به این نحو که منشا انتزاع ان است نه اتحاد حلولی که وصف حال در ان باشد. اتحاد و تلبس صدوری هم مثل صدور ضرب از زید که باعث می شود به اعتبار اتصاف زید به مبدأ ضرب، عنوان ضارب بر او اطلاق شود. در کلام مرحوم اخوند اتحاد یا تلبس ایجادی هم امده است که اگرچه به حسب بعضی نسخ تعبیر شده به او الصدور و الایجاد ولی در بعضی نسخ دیگر دارد او الصدور او الایجاد که در مورد اخیر گفته شده که أو در نظر مرحوم اخوند به معنای تغایر است و همانطور که مرحوم اقای حکیم در حقایق فرموده اند اتحاد صدوری در جایی است که مبدأ قائم به غیر فاعل باشد ولی از فاعل صادر می شود مثل کسر که عملی است که بر غیر واقع می شود اما از شخص صادر می شود اما اتحاد ایجادی را در جایی بکار می برند که مبدأ قائم به خود شخص باشد. مثل اکل و جلوس که افعالی هستند که از شخص صادر می شوند و به خود او هم قائم می باشند.
مرحوم اخوند در قسمت اول در بیان وجه خصوصیت در مشتق اصولی فرموده است که مشتق اصولی مطلق مشتق ادبی نیست و افعال و مصادر مزید را در بر نمی گیرد؛ مشتق اصولی عناوینی می باشند که جاری بر ذات هستند و عنوان مشتق از ذات انتزاع می شود به اعتبار تلبس و اتصاف ان به مبدأ. بر این اساس فرموده اند که اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبه و صیغه مبالغه و اسم زمان و اسم مکان و اسم آلت مصداق مشتق اصولی محل نزاع هستند. انچه در مشتق اصولیِ محلِ نزاع معتبر است این است که عنوان جاری بر ذات باشد. مرحوم اخوند در اخر مقدمه اول توضیح می دهند که عنوان باید به اعتبار تلبس ذات به مبدا جاری بر ذات باشد ولی ان مبدأ نباید مبدأ ذاتی باشد و لذا عنوان ذاتی ناطق از مشتقات محل بحث نیست. مشتق محل بحث جایی است که ذات وجود داشته باشد و امکان انقضاء و خلع از تلبس به مبدأ وجود داشته باشد. اما چون نطق ذاتی است معنا ندارد که ذات باشد و نطق از ان منقضی شود. لذا مشتق اصولی اختصاص به عناوینی پیدا می کند که جاری بر ذات می شوند و مبدأ انها یا عرض است یا عرضی. مرحوم اخوند در اینجا می خواهد متعرض مطلب دیگری شود که درست است که مشتق اصولی یک جهت اختصاص از مشتق ادبی دارد و همه مشتقات ادبی مشتق اصولی نیستند اما ما یکون داخلا فی محل النزاع تمام عناوین هستند که جاری بر ذات می باشند چه اسم فاعل باشند و چه اسم مفعول و چه سایر عناوین مشتقه نه اینکه محل نزاع خصوص اسم فاعل باشد. ایشان نظر به کلام صاحب فصول دارند که فرموده است نزاع مختص است به اسم فاعل و انچه به معنای اسم فاعل می باشد یعنی صفت مشبه یا انچه ملحق به اسم فاعل یعنی مصدری که به عنوان اسم فاعل بر ذات حمل می شود یا اسماء منسوبه که شان اسم فاعل را دارند مثل کوفی ، بغدادی و... .
دو وجه برای ادعای اختصاص از جانب صاحب فصول وجود دارد که هیچ یک از این دو وجه تمام نیست. وجه اول در کلام خود صاحب فصول عنوان شده و وجه دوم را مرحوم اخوند به عنوان دلیلی که ممکن است نظر صاحب فصول به ان باشد ذکر می کند ولی به صراحت به عنوان یک دلیل مستقل در کلام صاحب فصول نیامده و فقط در لابلای بحث در فصول مطرح شده است.
وجه اول که صاحب فصول تصریح کرده این است که وقتی به کلمات اصولیین نگاه کنیم می بینیم که اینها برای اینکه ببینند مشتق حقیقت در متلبس بالفعل است یا اعم از ان، مثال به اسم فاعل مثل ضارب می زنند. تمام مثال هایی که در کلمات اصولیین در مبحث مشتق ذکر شده اسم فاعل است. علاوه بر اینکه بعضی از اطراف نزاع نیز برای اینکه ثابت کنند مشتق حقیقت برای اعم است گفته اند عنوان مشتق بدون قرینه یصدق علی ما انقضی عنه المبدأ و برای اثبات این ادعا مواردی از اسم فاعل را به عنوان احتجاج اورده اند. عبارت فصول این است فهل المراد به ما يعم بقية المشتقات من اسمي الفاعل و المفعول و الصفة المشبهة و ما بمعناها و أسماء الزمان و المكان و الآلة و صيغ المبالغة كما يدل عليه إطلاق عناوين كثير منهم كالحاجبي و غيره أو يختص باسم الفاعل و ما بمعناه كما يدل عليه تمثيلهم به و احتجاج بعضهم بإطلاق اسم الفاعل عليه. نتیجه ای که در نهایت صاحب فصول گرفته این است که باید محل نزاع را مختص اسم فاعل بدانیم.
مرحوم اخوند جواب می دهند که عنوان بحث در کلمات اطلاق دارد و صریح بعض المحققین مثل صاحب هدایة المسترشدین هم این است که نزاع عام است. مع عدم صلاحية ما يوجب اختصاص النّزاع ببعضها إلاّ التّمثيل و هو غير صالح كما هو واضح. دلیل اختصاص فقط همین تمثیل است که این هم واضح است دلیل نمی شود. چون در جایی که می خواهند مثال بزنند که همه مصادیق را نمی اورند بلکه فرد و مثال واضح و شایع را می اورند و لذا دلیل بر اختصاص نمی شود.
وجه دوم: به عناوین مشتقه دیگر غیر از اسم فاعل که نگاه کنیم می بینیم که در معنای انها اختلافی نیست و فقط در معنای اسم فاعل اختلاف وجود دارد. نه در اسم مفعول اختلافی است و نه در صیغه مبالغه و نه سایر اسماء مشتقه. عنوان در بعضی از مصادیق اسم مفعول عنوانی است که فقط بر متلبس به مبدا فعلا صادق است و بر من انقضی اطلاق نمی شود عرفا. مثلا مملوک اسم مفعول است و در جایی اطلاق می شودکه ملکیت فعلی باشد. در جایی که چیزی قبلا ملک زید بوده و الان منتقل به دیگری شده نمی گویند هذا مملوک زیدٍ. در بعضی از مصادیق اسم مفعول نیز عنوان هم بر متلبس به مبدأ فعلا صادق است و هم در جایی که انقضی عنه المبدأ. اگر بگویند این مکتوب فلانی است، لازم نیست که در حال کتابت باشد بلکه ولو در صد سال قبل نوشته باشد باز هم صادق است. پس اسم مفعول علی قسمین هستند و در هیچ یک هم اختلاف نیست.
اسم زمان هم همین است. اگر واقعه خاصی دارای زمان خاصی بوده ولو مبدأ منقضی شود همچنان عنوان صادق است. مثلا اگر روز عاشورا مقتل الحسین علیه السلام باشد این عنوان صادق است ولو در هزار سال بعد و اطلاق مقتل الحسین علیه السلام اختصاص ندارد به همان روزی که شهادت حضرت اتفاق افتاده است.
اسم مکان هم این چنین است. جایی که محل قتل یا محل ضرب یا محل عناوین دیگری باشد به ملاحظه مکانی که حدث خاص صورت گرفته این عنوان صادق است ولو ان حدث منقضی شده باشد. در اسم الت هم وقتی به قیچی مقراض گفته می شود، حتی در جایی که تلبس به مبدأ اصلا صورت نگرفته عنوان صدق می کند فضلا از اینکه متلبس بوده و منقضی شده باشد. وقتی در این موارد اختلافی نیست معلوم می شود نزاع در مشتق اختصاص به اسم فاعل دارد و شامل سایر عناوین نمی شود. مرحوم اخوند فرموده است: و لعل منشأه توهم كون ما ذكره لكل منها من المعنى مما اتفق عليه الكل و هو كما ترى و اختلاف أنحاء التلبسات حسب تفاوت مبادي المشتقات بحسب الفعلية و الشأنية و الصناعة و الملكة حسب ما نشير إليه لا يوجب تفاوتا في المهم من محل النزاع هاهنا كما لا يخفى [1] .
آنگاه دو اشکال به این وجه می کنند:
اول: انگار اصل اینکه صاحب فصول گفته اسم مفعول دو قسم دارد و معنای هر دو قسم اسم مفعول و نیز سایر اسماء مورد اتفاق همه قرار دارد، و همينطور در بقيه اسامی معلوم نیست و اگر هم مورد اتفاق باشد ممکن است به خاطر قرینه خاصه باشد نه اینکه لفظ فی حد نفسه دلالت داشته باشد. بنابراین اصل اتفاقی بودن این معانی محل تردید است.
دوم: بر فرض که معانی این اسماء اتفاقی باشد، دلالت نمی کند که در اینها نزاع جاری نیست بلکه نزاع با فرض همان اتفاقی که صاحب فصول در معانی انها ادعا می کند قابل فرض است؛ چون در مورد بحث تلبس به مبدأ دخالت دارد اما تلبس به مبدأ خودش انحاء مختلفی دارد و مقصود از تلبس به مبدأ این نیست که فعلا مبدأ در ان ذات محقق شده باشد بلکه به لحاظ بعضی از اسامی مشتقه تلبس به مبدأ حالت شانی است نه فعلی. مثلا مقراض که وسیله قطع کردن است، مبدأش صلاحیت برای قطع کردن است نه خود قطع کردن. با این فرض نزاع جاری می شود. مثلا چیزی شانیت قطع داشته ولی شأنیت قطع کردن از ان منقضی شده و مثلا کند شده است و دیگر قطع نمی کند، نزاع در اطلاق مقراض بر ان می اید. انحاء تلبس به مبدأ من حیث الشانیه و الفعلیه و الصناعه و الملکه اختلاف دارد و با توجه به انحاء تلبس در این اسامی، در غیر اسم فاعل نیز نزاع جاری می شود.