« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

/ ثمره بحث استعمال لفظ در اکثر /استعمال لفظ مشترک و احتمال اراده جمیع المعانی

 

موضوع: استعمال لفظ مشترک و احتمال اراده جمیع المعانی / ثمره بحث استعمال لفظ در اکثر /

بحث در این بود که اگر لفظ مشترک استعمال شودو احتمال بدهیم که مراد از این لفظِ مشترک جمیع معانی است، ایا عند عدم القرینه حمل بر جمیع معانی می شود یا خیر. فرض دوم این مساله جایی بود که علم به اراده معانی متعدده داریم و تردید در این است که این معانی متعدده علی نحو الاستقلال و الاستغراق اراده شده اند یا به نحو مجموعی و مرکب. به عنوان مثال بایع می گوید بعتک غانما بدرهمین و دو عبد به نام غانم دارد. بنابر یک تقدیر ثمن در معامله دو درهم و بنابر یک تقدیر چهار درهم. مرحوم اقای خویی فرموده اند که هرچند بعضی گفته اند که باید مبنای مختار در استعمال لفظ در اکثر از یک معنا معلوم شود که ایا استعمال حقیقی است یا مجازی، ولی این مطلب تمام نیست بلکه حتی اگردر جهت ثانیه قائل به استعمال حقیقی لفظ در اکثر از یک معنا شویم، اين امر باعث نمی شود که کلام حمل بر اراده جمیع المعانی علی نحو الاستغراق شود. چراکه مخالف با ظهور استعمال است. لذا در این فرض دوم بین دو خلاف ظاهر تردید به وجود می اید و وجهی برای تقدیم احد الطرفین نیست و از اصالة الحقیقه هم نمی شود برای تعیین معنای حقیقی که استغراق باشد استفاده کرد. زیرا کاربرد اصاله الحقیقه در جایی است که اراده معنای حقیقی مقتضای ظهور لفظ باشد و در جایی که ظهور در کار نباشد از راه اصاله الحقیقه معنای حقیقی تعیین نمی شود.

مناقشه ای که به این قسمت از فرمایش از مرحوم اقای خویی ممکن است وارد شود این است که ولو بپذیریم که اراده جمیع المعانی علی نحو الاستقلال خلاف ظاهر است ولی این مخالفت با ظاهر در قیاس با اراده احد المعانی است. در دوران بین اراده احد المعانی و جمیع المعانی، اراده جمیع المعانی خلاف ظاهر است و متقضای ظهور استعمال لفظ مشترک اراده احد المعانی است ولی مفروض در محل بحث این است که می دانیم بیش از یک معنا اراده شده است. بنابراین در مفروض مساله ما احتمال نمی دهیم که احد المعانی اراده شده باشد. از طرفی جمیع المعانی علی نحو الترکیب هم معنای مجازی محسوب می شود. زیرا الفاظ مشترک وضع برای تک تک معانی شده اند و اگر در جایی در مرکب از دو معنا استعمال شوند استعمال مجازی خواهند شد. وقتی اراده مجموعِ دو معنا مجازی باشد و طرف مقابل یعنی اراده جمیع المعانی علی نحو الاستقلال حقیقی باشد، دوران بین استعمال حقیقی و استعمال مجازی می شود. بنابراین بعد از اینکه اراده احد المعانی منتفی شد امر دایر بین دو احتمال می شود که در یک احتمال استعمال لفظ استعمال با رعایت خصوصیات وضع است یعنی استعمال در معنای حقیقی است و احتمال دیگر استعمال مجازی است که در ان خصوصیات وضع رعایت نشده است. در دوران بین اراده معنای حقیقی و مجازی مقتضای اصاله الحقیقه این است که لفظ بر معنای حقیقی حمل شود. اصاله الحقیقه به نحو عام اقتضا می کند که هر جا احتمال اراده معنای حقیقی وجود داشته باشد کلام بر ان حمل شود. بله اگر در جایی احراز کنیم که معنای حقیقی بر خلاف ظاهر است از ان رفع ید می کنیم اما در محل بحث که خلاف ظاهر بودن لفظ را احراز نکرده ایم. انچه احراز کردیم که خلاف ظاهر است مربوط به جایی دیگر است و ربطی به این مورد ندارد. لذا در جایی که یقین کرده ایم معانی متعدده ای اراده شده مثل بعتک غانما که می دانیم هر دو عبد مراد می باشند ولی نمی دانیم به نحو استقلال اراده شده اند یا مجموعی، چون اراده مجموع و مرکب، از باب معنای مجازی است ولی طرف مقابل معنای حقیقی است، مقتضای اصاله الحقیقه حمل بر معنای حقیقی است. مثل بقیه مواردی که شک می کنیم و هیچ یک از دو طرف بر حسب احتمالاتی که شخص در نظر می گیرد ترجیحی بر دیگری ندارد.

به این ترتیب بحث در جهت ثالثه تمام می شود. اگرچه از ابتدا بناء بود که بحث استعمال لفظ در اکثر از یک معنا در سه جهت بررسی شود اما جهت دیگری هم جای طرح دارد و ان ثمره نزاع در استعمال لفظ در اکثر است؛ به خصوص اینکه در بعضی از کلمات این ثمره با همین عنوان مطرح شده است.

0.1- جهت چهارم؛ ثمره بحث استعمال لفظ در اکثر از یک معنی

یکی از ثمرات بحث مطلبی است که در جهت ثالثه مورد بحث قرار گرفت مبنی بر اینکه اگر استعمال لفظ در اکثر عقلا ممکن نباشد یا به حسب قواعد ادبی صحیح نباشد معلوم است موردی برای دوران امر بین جمیع معانی علی نحو الاستقلال یا احد المعانی باقی نمی ماند و حتما باید ما ارید من اللفظ احد المعانی باشد و لذا موضوع برای بحث در جهت ثالثه به حسب فرض اول ان باقی نمی ماند. همچنین به حسب فرض دوم که دوران بین اراده جمیع المعانی علی نحو الاستغراق و المجموع بود نیز وظیفه معلوم می شود. زیرا احتمال اراده جمیع المعانی علی نحو الاستغراق منتفی است یا به خاطر عدم امکان عقلی یا به خاطر غلط بودن استعمال به حسب قواعد ادبی. در بعت غانما بدرهمین انچه ممکن است همین اراده جمیع به صورت مجموعی و ترکیبی است. تردید بین اراده استغراق و مجموع بر فرضی است که جواز و صحت استعمال علی نحو الاستغراق را بپذیریم و الا اصلا این تردید معنا ندارد.

ثمره دوم گفته شده این است که بنابر جواز استعمال لفظ مشترک در اکثر از یک معنا، مصلی می تواند هنگام قرائت سوره حمد در نماز، در عرض قصد قرآنیت، قصد دعا و انشاء حمد و انشاء خطاب هم داشته باشد. مثلا در الحمد لله رب العالمین در کنار قصد قرائت، قصد انشاء حمد هم می تواند کند و یا در اهدنا الصراط المستقیم قصد طلب هدایت و قصد دعاء هم داشته باشد يا در اياک نعبد و اياک نستعين قصد انشاء خطاب هم داشته باشد . چراکه خود تکلم به قصد قرائت هم نوعی استعمال در الفاظ به حساب می اید. زیرا وقتی شخص ایه را قرائت می کند لفظ را استعمال می کند در الفاظی که بر نبی اکرم صلی الله علیه و اله نازل شده است و اگر استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز باشد در کنار استعمال لفظ به قصد قرآنیت، می تواند در انشاء حمد يا انشا خطاب يا انشاء طلب هدایت نیز استعمال کند. اما اگر قائل به استحاله استعمال لفظ در اکثر شدیم فقط باید قصد قرائت کرد.

مرحوم سید در مساله 8 از فصل مستحبات قرائت این بحث را مطرح کرده و فرموده اند: الأقوى جواز قصد إنشاء الخطاب بقوله «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ» إذا قصد القرآنيّة أيضاً بأن يكون قاصداً للخطاب بالقرآن، بل و كذا في سائر الآيات، فيجوز إنشاء الحمد بقوله «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» و إنشاء المدح في «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و إنشاء طلب الهداية في «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» و لا ينافي قصد القرآنيّة مع ذلك.

قبل از مرحوم سید، این مساله در کلمات فقهای متقدم نیز مطرح شده است و همانطور که مرحوم اقای حکیم فرموده، مرحوم شهید در ذکری قائل به جواز قصد امور اخری شده ولی در ذکری از مرحوم شیخ طوسی در تبیان نقل کرده است که جایز نیست در کنار قصد قرانیت، قصد دعا شود للزوم استعمال اللفظ المشترک فی المعنیین. البته انچه در تبیان وارد شده در بحث قرائت سوره حمد نیست. مرحوم شیخ طوسی به مناسبت دلیل مبطلیت "آمین" در نماز گفته اند که یکی از وجوه مبطلیت "آمین" این است که اگر شخص قبل از گفتن این کلمه قصد دعا از مثل اهدنا الصراط المستقیم نکرده است که آمین مصداق کلام ادمی می شود و امر زائدی است که در نماز وارد کرده است و اگر از قبل که سوره حمد را می خواند قصد دعا کرده است، موجب استعمال لفظ در اکثر از یک معنا می شود. در ان بحث گفته اند که نمی شود سوره حمد را که می خواند قصد دعا کند و الا استعمال لفظ در اکثر از معنا می شود.

ولی بقیه فقهاء به این فرمایش مرحوم شیخ در تبیان اشکال کرده اند که در کنار قصد قرانیت، قصد دعا و انشاء مدح و انشاء حمد جایز است. یک وجه جواز این است که استعمال لفظ اساسا در اکثر از یک معنا مانعی ندارد بلکه برخی گفته اند نه تنها جایز است بلکه واقع نیز شده است. در حدائق ادعا شده که از روایات متعددی به دست می اوریم که الفاظ در اکثر از یک معنا استعمال شده اند. اما نوعا جوابی که به مرحوم شیخ داده اند این است که قصد طلب و دعا و یا قصد انشاء حمد، در کنار قصد قرائت و قرانیت از باب استعمال لفظ در اکثر نیست بلکه فقط یکی از این دو قصدها از باب استعمال است ولی قصد دیگر از باب استعمال نیست و لذا این دو با هم قابل جمع هستند. زیرا انچه محذور دارد استعمال لفظ در اکثر از یک معنا و اراده دو معنای مستقل از لفظ از باب استعمال لفظ در انها است ولی اراده يکی از معانی از باب استعمال باشد و بقيه از باب استعمال نباشد محذوری ندارد . منتها در اینکه کدام یک از این دو قصد از باب استعمال نیست، یعنی اراده و قصد دعا از باب استعمال نیست و قصد قرانیت از باب استعمال است یا به عکس قصد دعا از باب استعمال است و قصد قرانیت از باب استعمال نیست اختلاف است. مثل مرحوم اقای حکیم قبول کرده اند که قصد قرآنیت از باب استعمال است چراکه لفظ استعمال می شود برای حکایت از الفاظی که نزل علی النبی صلی الله علیه واله ولی قصد دعا و انشاء و ... از باب استعمال لفظ در معنا نیست و متوقف بر استعمال نمی باشد بلکه اراده دعا و مدح و ... از باب معنای کنایی است. در موارد کنایه لفظ استعمال در مکنی به می شود ولی مکنی به مقصود متکلم نیست بلکه مقصود متکلم مکنی عنه است که اصلا کلام در ان استعمال نشده است. جمله زید کثیر الرماد استعمال شده در کثرت رماد ولی مکنی عنه جود و کرم شخص است. مقصود متکلم خبر دادن از لازم مکنی به و کثرت رماد است که همان کرم و جود باشد ولی لفظ در ان استعمال نشده است. همچنین در بعضی از موارد دیگر الفاظ در یک معنایی استعمال می شوند ولی به عنوان عبره و پل برای نشان دادن امر اخری که ان ملحوظ بالاستقلال است. مثلا اگر کسی بگوید "اکرم من شتمک بالامس" اگرچه گفته است که شاتم را اکرام کن ولی حکم روی ذات شاتم رفته نه روی عنوان شتم. عنوان شتم فقط عبره و پل است برای نشان دادن ذاتی که از او شتم صادر شده است. در عمومات هم اراده معنای عام به همین نحو است. زیرا هرچند لفظ عام در کلام متکلم می اید اما انچه مراد جدی از الفاظ است حصص متکثره است ولی لفظ را در حصص استعمال نمی کند بلکه مثلا در عنوان "العالم" استعمال می کند اما مرادش این است که حکم به تعداد افراد منحل می شود. چطور در این موارد یک مراد اصلی داریم و یک مستعمل فیه، در قرائت حمد و انشاء طلب هم مساله به همین نحو است. مصلّی که به این الفاظ تلفظ می کند، این الفاظ را در لفظ جزئی خاصی که نزل علی النبی صلی الله علیه و اله استعمال می کند ولی ان را عبره قرار می دهد که طلب یا مدح و حمد را اراده کند. پس انشاء حمد يا خطاب یا دعا مراد هستند اما مستعمل فیه نیستند. در نتیجه اشکال شیخ طوسی که استعمال لفظ در کثر از یک معنا می شود لازم نمی اید.

مرحوم اقای خویی در بحث فقه و مرحوم اقای تبریزی در بحث فقه و اصول نیز در حل اشکال مرحوم شیخ طوسی فرموده اند که قصد قرآنیت و قصد دعا و ... از باب استعمال فی المعنین نیست ولی قصدی که با استعمال همراه است قصد قرانیت نیست بلکه همان دعا و مدح است و قرائت و قرانیت از باب القاء اللفظ خارجا و ایجاد اللفظ فی الخارج است. فرموده اند که بر اساس انچه در امر رابع از امور مقدماتی گفته شد، لفظ اصلا در لفظ استعمال نمی شود و انچه در اقسام اربعه قابل التزام است این است که لفظ را بنفسه متکلم به مخاطب القاء کند نه اینکه لفظ در این موارد در معنایی استعمال شود. انچه بر رسول خدا صلی الله علیه و اله نازل شده ایاتی خاص بوده است ولی شخص لفظ خصوصیت ندارد و مانند اشعار و بقیه تعبیراتی که در مقام اعجاز یا در مقام اظهار فضل از افراد صادر می شوند انچه موضوعیت دارد چینش خاص بین الفاظ است که قائم به طبیعی الفاظ است. لذا اگر کسی قصیده امرؤ القیس را بخواند، در حقیقت دارد طبیعی الفاظ مرکبه به ترکیب خاص را ایجاد می کند. چطور در موارد دیگر در قرائت شعر و غیر ان، لفظ در لفظ استعمال نمی شود بلکه ایجاد فردی از افراد ان طبیعی است که از شخص صادر شده است، در قرائت قران هم با توجه به اینکه ایات قران، طبیعی الفاظی با ترکیب خاص هستند، شخص در مقام قرائت فردی از این طبیعی را بنفسه ایجاد می کند و ان را بنفسه به مخاطب القاء می کند نه اینکه استعمالی در کار باشد. ولی در جایی که شخص دارد دعا برای طلب هدایت می کند، لفظ را در معنای خاص استعمال می کند. برای همین اگر در کنار طلب هدایت، قصد قرانیت هم وجود داشته باشد موجب استعمال لفظ در معنیین نمی شود بلکه یک استعمال است ولی این استعمال در انشاء طلب، مقترن است به حکایت از طبیعی الفاظ و این حکایت از طبیعی به واسطه استعمال نیست بلکه به ایجاد فرد مماثل با انچه نازل بر حضرت رسول صلی الله علیه و اله شده می باشد. اگرچه مماثل است با لفظ خاصی که نازل شده اما الفاظ قران و مصب اعجاز که همان شخص الفاظی نبوده که در لحظه خاص و در مکان خاص حضرت از جبرئیل شنیده اند بلکه اعجاز متقوم به طبیعی الفاظ است و شخص نیز در مقام قرائت شخصی از طبیعی را دارد ایجاد می کند.

بنابراین جواب دوم از اشکال شیخ در تبیان این شد که جمع بین این دو از باب استعمال در دو معنا نیست بلکه از باب استعمال واحد در یک معناست اما مقترن به قصد دیگری. البته ما هو المحقق در استعمال در نظر مرحوم اقای خویی با مرحوم اقای حکیم مختلف است.

منتها ولو اصل این مطالب در جای خودش صحیح باشد که استعمال لفظ در لفظ نداریم بلکه همه موارد از قبیل القاء اللفظ بنفسه است یا انچه مرحوم اقای حکیم فرموده که اراده دعا و اراده مدح از باب استعمال نیست بلکه به همان نحو اراده در کناییات است، اما با این حال قصد انشاء طلب در کنار قصد قرآنیت ثمره بحث استعمال لفظ در اکثر از یک معنا محسوب می شود. زیرا اینکه مرحوم اقای حکیم انشاء طلب را از باب استعمال نمی داند در نظر دیگران مورد قبول نیست و نیز اینکه اصلا استعمال لفظ در لفظ نداریم بلکه القاء اللفظ بنفسه است همه قبول ندارند و همین مقدار که بر اساس بعضی از مبانی، قصد دعا و قصد قرانیت متوقف بر استعمال باشد کافی است که این بحث به عنوان ثمره بحث از جواز استعمال لفظ در اکثر از یک معنا قرار بگیرد.

اما فی حد نفسه انچه مرحوم اقای حکیم در جواب فرموده که انشاء طلب از باب استعمال نیست بلکه اراده معنا از غیر طریق استعمال است جای تامل دارد. در مواردی که الفاظ دعا استعمال می شود مثل اینکه کسی صیغه امر را در مقام دعا استعمال کند، به همان نحوی در این موارد قصد دعا با استعمال است، قصد دعا در ایه شریفه هم با استعمال است نه اینکه از باب اراده معنای کنایی باشد. لذا این فرمایش مرحوم اقای حکیم قابل التزام نیست که کسی بگوید اراده دعا شده ولی با غیر استعمال. زیرا اراده دعا در جایی که لفظ بکار برده شده مناسب با طلب باشد نمی شود مگر از باب استعمال. بله در جایی که لفظ بکار برده مناسب با طلب و دعا نباشد مثلا جمله خبریه باشد که مستعمل فیه ان چیز دیگری است و در کنار ان بخواهیم دعا را اراده کنیم، مساله اخری خواهد بود اما در جایی که لفظ مناسب طلب بکار رفته است نمی شود بگوییم این لفظ دال بر طلب بکار برده شده ولی طلب و دعا مورد استعمال نیست.

از طرف دیگر این بحث هم که ایا اطلاق لفظ و اراده نفس لفظ از باب اطلاق ایجادی است یا اطلاق استعمالی قبلا مطرح شده که در بعضی از اقسام ممکن است از باب اطلاق ایجادی بدانیم. اما اراده مثل نمی تواند از باب اطلاق ایجادی باشد. بله گفتیم که اطلاق لفظ و اراده طبیعی می شود از باب اطلاق ایجادی بدانیم. لذا در قرائت ایات اگر مراد در قرائت ایجاد فرد مماثل باشد یعنی نفس لفظ جزئی نازل بر نبی صلی الله علیه واله که مرحوم اقای حکیم فرمودند می شود اراده مثل که گفتیم نمی تواند اطلاق ایجادی باشد اما اگر مراد تحقق طبیعی باشد که به تعبیر مرحوم اقای خویی اعجاز نیز متقوم به ان است، ممکن است از باب اطلاق ایجادی قرار دهیم.

 

logo