« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

جهت ثانیه معنای صحت و فساد و تبیین حدود آن

 

موضوع: جهت ثانیه معنای صحت و فساد و تبیین حدود آن

0.1- جهت ثانیه؛ معنای صحت و فساد و تبیین حدود ان

خود این جهت ثانیه از چند ناحیه دارای بحث است:

ناحیه اول: اساسا معنای صحت در مقابل فساد چیست؟

ناحیه دوم: مقصود از وضع اسماء عبادات و معاملات برای صحیح، وضع برای مفهوم صحیح است یعنی مفهوم صحت در موضوع له اخذ شده یا وضع برای واقع صحیح و معنونِ عنوان صحیح؟

ناحیه سوم: ایا در صحتی که در موضوع له عبادات و معاملات اخذ شده، علاوه بر اشتمال بر اجزاء، اشتمال بر شرایط هم اخذ شده؟

در کلام مرحوم اخوند، ناحیه اول در همین جهت ثانیه مطرح شده ولی به ناحیه ثانیه به صورت مفصل پرداخته نشده و ناحیه ثالثه هم در تتنبیهات بحث صحیح و اعم امده نه در مقدمات.

0.1.1- ناحیه اول؛ معنای صحت و فساد

در تعریف صحت به حسب علوم مختلف، معانی مختلفی ذکر شده است به نحوی که در هر علمی که صحت به شکلی موضوع اثر و موضوع حکم است، معنای خاصی برای ان امده غیر از معنایی که در علوم دیگر بیان شده است. مثلا در فقه به اسقاط اعاده و قضا و در علم کلام به موافقت با شریعت و در طب به اعتدال مزاج در مقابل انحراف مزاج تعریف شده است.

مرحوم اخوند می فرمایند که هرچند در کلمات به حسب علوم مختلف، معانی مختلفی برای صحت بیان شده، اما نه اینکه در معنای صحت اختلاف باشد بلکه صحت عند الجمیع معنای واحد دارد و ان تمامیت است. اگر می بینید که در تفسیر صحت اختلاف وجود دارد به این جهت است که صحت را به لحاظ لازمه مهم تمامیت در ان علم تعریف کرده اند. اگر صحت در کلام فقهاء به اسقاط قضاء یا متکلمین به موافقت با شریعت و ... تعریف شده است، تعریف به لوازم مهم تمامیت در ان علم است و چون آثار مهم تمامیت در علوم مختلف، متفاوت است صحت را هم مختلف معنا کرده اند، نه اینکه معنای صحت مختلف باشد؛ کما اینکه اختلاف تمامیت به لحاظ حالات مختلفی که برای مکلف تصویر می شود من الحضر و السفر و الاختیار و العجز و .... موجب اختلاف در معنای صحت و تمامیت نمی شود.

مرحوم اخوند در ادامه فرموده اند که وقتی صحت به معنای تمامیت و فساد در مقابل ان بود، معلوم می شود صحت و فساد از امور نسبیه هستند و ممکن است شئ واحد در یک حالت مصداق صحیح قرار بگیرد و در حالت دیگر مصداق فاسد. مثل اینکه نماز چهار رکعتی در حضر صحیح است ولی اگر در سفر باشد مصداق فاسد است.

اینکه در فرمایش مرحوم اخوند امده که صحت عند الجمیع به معنای تمامیت است و معنای مستقل دیگری ندارد، مورد قبول محققین دیگر قرار گرفته است. اما از اینکه مرحوم اخوند فرموده "و تفسيرها بإسقاط القضاء كما عن الفقهاء أو بموافقة الشريعة كما عن المتكلمين أو غير ذلك إنما هو بالمهم من لوازمها" استفاده می شود که این موافقت الشریعه یا اسقاط اعاده و قضا لازمه صحت و تمامیت هستند نه اینکه معنای صحت و تمامیت و یا از حیثیات مقومه صحت باشند بلکه تمامیت و صحت در هر شئ با ملاحظه خود شئ فی حد نفسه درست می شود نه به لحاظ امر خارج از شئ. تمامیت شئ یعنی دارای اجزاء و شرایط مناسب خودش باشد و احتیاج به ملاحظه ان با امری خارجی نداریم. لذا در کلام مرحوم اصفهانی اشکال شده که درست نیست بگوییم تمامیت در هر عملی به ملاحظه نفس الشئ و ملاحظه خصوصیات و لوازم شئ است و با معطوف کردن نگاه به ذات شئ تمامیت و عدم تمامیت ان معنا پیدا نمی کند بلکه تمامیت هر چیزی به ملاحظه ان با امر خارج از ان است. به ملاحظه اسقاط اعاده و قضا و یا مواقفت با شریعت است که تمامیت تحقق پیدا می کند و اینها حیثیت مقوم تمامیت هستند نه اینکه خارج از معنای تمامیت باشند و به عنوان اثر بر ان مترتب شوند. وقتی حیثیت ترتب اثر، مقوم تمامیت بود و تمامیت بدون ان تحقق پیدا نکرد، دیگر نمی توانید آثاری نظیر اسقاط قضا و غیره را لازمه تمامیت بگیرید . زیرا چیزی که مقوم شئ است معنا ندارد که لازم و معلول ان شئ باشد و در مرحله متاخر از ان محقق شود.

حاصل اشکال این است که عنوان تمامیت واقعیتی ندارد مگر از حیث ترتب اثر و الا اگر چیزی را فی حد نفسه در نظر بگیریم اتصاف به تمامیت معنا ندارد .

مرحوم اقای خویی در دفاع از مرحوم اخوند فرموده اند که تمامیت در هر چیزی به ملاحظه اجزاء و شرایطی که دارد، قابل تحقق و واقعیت است ولو با قطع نظر از اثار و لوازم آن. هر چیزی را به ملاحظه اجزاء و شرایط ان که در نظر بگیریم، گاهی متصف می شود که تام و کامل است و گاهی متصف می شود که ناقص و فاسد است. اگر مرحوم اصفهانی ترتب اثار مثل اسقاط اعاده و قضا را از مقومات تمامیت گرفته اند نه از لوازم آن، به خاطر این است که در کلام ایشان یا بین تمامیت شئ من حیث الاجزاء و شرایط و تمامیت به ملاحظه مرحله امتثال و إجزاء خلط شده یا بین واقع تمامیت و عنوان تمامیت؛ زیرا همانطور که تمامیت به ملاحظه مرحله امتثال و اجزاء واقعی ندارد مگر به لحاظ ترتب اثر، عنوان و مفهوم تمامیت هم از شئ به لحاظ ترتب اثرش انتزاع می شود و لذا مع قطع النظر از ترتب اثار، نه تمامیت به ملاحظه مرحله امتثال و اجزاء واقعیتی دارد و نه عنوان تمامیت. اما همه اینها خارج از محل بحث است. زیرا بحث در این نیست که آیا عنوان صحت و تمامیت داخل در موضوع له الفاظ مثل صلات هست یا خیر بلکه محل نزاع این است که آیا لفظ صلات برای واقع و معنون صلات صحیح که همان اجزاء و شرایط ان باشد وضع شده است یا خیر. تمامیت من حیث الإجزاء و امتثال هم خارج از محل بحث است. اگرچه مرحوم اقای خویی این قسمت را توضیح نداده اند اما در کلمات اقای تبریزی توضیح داده شده که صحت مورد بحث، صحت در ناحیه مسمی در مقام تعلق امر است؛ یعنی متعلق امر خصوص صحیح است و یا اعم و صحت و تمامیت در مرحله امتثال، صحت بعد از تعلق امر است.

بنابراین حاصل جواب مرحوم اقای خویی این می شود که اگر بحث در صحت به ملاحظه امتثال و إجزاء بود قبول می کردیم که تمامیت با ترتب اثر معنا می شود اما چون محل بحث، وضع لواقع الصحه و در مرحله تعلق امر است، عنوان تمامیت با در نظر گرفتن اجزاء و شرایط خود شئ و با قطع نظر از هر امر خارج از شئ، تحقق می یابد. لذا همانطور که از فرمایش مرحوم اخوند استفاده می شود، حیثیت ترتب اثر در تمامیت اخذ نشده است.

به نظر می رسد که اشکال مرحوم اصفهانی تمام باشد. زیرا قبول داریم که مورد نزاع، تمامیت من حیث الاجزاء و الشرایط و به ملاحظه تعلق الامر است نه به ملاحظه مرحله امتثال و اجزاء عمل و همچنین قبول داریم که بحث در اخذ واقع تمامیت در مسمای الفاظ است نه اخذ عنوان تمامیت، ولی در همین محل نزاع فرمایش مرحوم اصفهانی تمام است. زیرا حتی نسبت به تمامیت در مرحله تعلق امر هم اگر فقط اجزاء و شرایط را در نظر بگیریم و چیز دیگری را لحاظ نکنیم، تمامیت معنا ندارد. چراکه اگر مرکبی مثل نماز را در نظر بگیریم، مجموعه های مختلفی از آن را می توان تصور کرد؛ نماز ده جزئی، نماز نه جزئی، نماز هشت جزئی و ... . اگر امر خارج از نماز را در نظر نگیریم و فقط به اجزاء و شرایط هر مجموعه نگاه کنیم، هر کدام مشتمل بر اجزاء خود است؛ صلات ده جزئی ده جزء خودش را دارد و صلات نه جزئی نه جزء خودش و ... . نمی توانیم در قیاس بین صلات ده جزئی با صلات نه جزئی، یکی را کامل و متصف به تمامیت و دیگری را ناقص بدانیم. مگر امری خارج از اجزاء و شرایط مرکب را در نظر بگیریم . بنابراین اینکه مرحوم اصفهانی فرمودند در تحقق تمامیت، حیثیت ترتب اثر مدخلیت و مقومیت دارد، تمام است و این فرمایش هم به خاطر خلط محل نزاع نیست.

0.1.2- ناحیه دوم؛ واقع صحت یا عنوان صحت

بیان شد که مرحوم اخوند در کفایه متعرض این ناحيه نشده اند اما این ناحيه بطور اشاره در کلام مرحوم آقای خويی مطرح شده و به تفصیل نیز در کلام اقای صدر امده که بنابر اینکه صحت ماخوذ در معانی اسماء عبادات و معاملات باشد، در بدو امر دو احتمال وجود دارد : یکی اینکه عنوان تمامیت در موضوع له اخذ شده باشد و دیگر اینکه واقع تمامیت و صحت که همان اشتمال بر اجزاء و شرایط باشد در مسمای الفاظ ماخوذ باشد. ولو در بدو امر این دو احتمال وجود دارد، اما احتمال اخذ عنوان صحت در موضوع له داده نمی شود. زیرا همانطور که در کلام اقای صدر امده اگر کسی بخواهد قول به صحیح را مثلا از راه تبادر اثبات کند، نمی تواند ادعا کند که با تبادر به دست اورده است که مفهوم صحت در موضوع له اخذ شده است. اگر کسی بخواهد بگوید الفاظ برای صحیح اخذ شده نهایتا می تواند ادعای تبادر واقع صحت را کند.

علاوه بر اینکه مفهوم و عنوان صحت که به حسب بعضی از تقاریب به معنای موافقت با امر می باشد، عنوانی انتزاعی است و در نتیجه در طول تعلق امر حاصل می شود. عنوانی که بعد تعلق امر، از شئ انتزاع می شود نمی تواند در مدلول لفظی متعلق امر اخذ شود بلکه باید متعلق قبل از تعلق امر حقیقتش تمام باشد تا به ان امر کرد.

بله اگر مقصود از صحت، محصّل غرض باشد، دیگر عنوان طولی نیست تا لازم باشد در طول تعلق امر انتزاع شود. لذا اخذ ان در متعلق امر محذور ثبوتی ندارد. ولی همان محذور اثباتی که قبلا گفته شده وجود دارد که چطور می شود با تبادر ان را ثابت کرد.

0.1.3- ناحیه ثالثه؛ لزوم اشتمال بر شرایط

بعد از فراغ از اینکه صحت به معنای تمامیت است، یقینا اشتمال بر اجزاء در تحقق تمامیت مدخلیت دارد. بحث در این است که ایا در صحت، فقط تمامیت من حیث الاجزاء مدّ نظر است یا تمامیت من حیث الشرایط هم مورد نظر است و در تقدير دوم آیا مطلق شرایط مورد نظر است یا باید بین شرایط تفصیل دهیم؟

 

logo