« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقت شرعیه

 

موضوع: حقیقت شرعیه

برای اثبات حقیقت شریعه به دو وجه استدلال شد؛ یکی تبادر و یکی عدم امکان التزام به مجازیت در استعمالات. نسبت به تبادر که وجه اول بود مناقشه شد که ما هو المفید من التبادر، تبادر و انسباق معانی شرعیه از این الفاظ بنفسها و من حاق اللفظ است و این تبادر در الفاظ مستعمل فی المعانی الشریعه احراز نمی شود مگر اینکه همانطور که محقق ایروانی فرموده اند از وجهی که مرحوم اخوند به عنوان موید ذکر کرده اند استفاده شود و ان را متمم وجه اول قرار داد. مرحوم اخوند فرمود که وقتی این الفاظ در صدر اسلام در محاورات در همین معانی شرعیه استعمال می شده اند و از انجا که نمی شود استعمال انها از باب استعمال مجازی باشد چون علاقه ای بین معنای شرعی و لغوی نیست، قطعا باید استعمال حقیقی باشد. در نتیجه کشف می شود که این الفاظ حقيقت در معانی شرعيه شده بودند . مرحوم ایروانی فرموده اند که اگر از این وجه به عنوان متمم استفاده نشود، مجرد تبادر از این الفاظ حتی در صدر اسلام، دلیل بر ثبوت حقیقت شرعیه نمی شود. زیرا احتمال استناد به قرینه همچنان وجود دارد.

حال برای تمامیت وجه اول باید دید که ایا انچه مرحوم اخوند به عنوان موید ادعا کرده است مبنی بر عدم امکان التزام به مجازیت استعمال الفاظ در معانی شرعیه، تمام است یا خیر.

هم مرحوم محقق ایروانی و هم محقق اصفهانی به این مدعا اشکال کرده اند که اینطور نیست که صحت استعمال این الفاظ در صدر اسلام منحصر در استعمال حقیقی باشد بلکه استعمال مجازی هم قابل التزام است. مرحوم ایروانی اشکال کرده است که اگر صلات، به حسب معنای لغوی به معنای دعا باشد، بین معنای لغوی و شرعی ارتباط و علاقه وجود دارد. زیرا دعا یعنی طلب توجه من الغیر و وقتی معنای لغوی صلات، طلب توجه است، این معنا در مورد صلات شرعی و مرکب اعتباری خاص نیز صادق است. زیرا کل صلات از همان اول تا اخر مصداق دعا و طلب است. به دو تقریب: یکی اینکه کل صلات طلب است ولی طلب من الله یعنی طالب خداوند متعال است. زیرا در این مورد خداوند از بندگانش طلب می کند که توجه الی تسبیحه و تقدیسه و .. پیدا کنند. دیگر اینکه مجموع نماز مخاطبه مکلفین با خداوند متعال است. اکثر نماز اقوال نماز است و شخص در نماز در حال مخاطبه است. وقتی شخص وارد نماز می شود از همان اول دارد با خداوند متعال حرف می زند و هر تخاطبی مشتمل بر یک طلب است. زیرا متکلم از مخاطب خودش می طلبد که التفات به کلام او داشته باشد. به همین خاطر است که اگر مخاطب التفات به کلام او نداشته باشد متکلم اذیت می شود. بنابراین دعا و طلب بر نماز صادق است. فرق بین این دو تقریب در این است که در هر دو تقریب، دعا به معنای طلب توجه الی غیر است اما در تقریب اول طالب خداوند متعال است که از بندگانش توجه به تسبیح و تمجیدش را طلب می کند ولی در تقریب دوم طالب مکلف است که بخاطر متکلم بودن در نماز از خداوند متعال درخواست التفات به کلامش را دارد .

با توجه به این توضیح معلوم شد که تقریب اول در مورد صلات قابل التزام نیست. چون صلات به معنای شرعی، فعل مکلف است ولی با توضیح محقق ایروانی در تقریب اول صلات باید فعل خداوند متعال باشد. اما تقریب دوم که نفس مخاطبه را نوعی از طلب حساب کنیم، هرچند اشکال وجه اول را ندارد چون فعل مکلف است ولی اینکه نماز به خاطر تخاطب، طلب حساب شود روشن نیست. اگرچه این حرف مقرب دارد و مقرب ان، همین حرف معروف در السنه است که اگر می خواهید با خدا صحبت کنید نماز بخوانید و اگر می خواهید خدا با شما صحبت کند قران بخوانید.

اما در کلام مرحوم اصفهانی امده است که حرف مرحوم اخوند را بر اساس معنای مشهور در السنه که معنای لغوی صلات دعا است ، می شود قبول کرد اما اگر مراد از صلات دعا نباشد بلکه عطف و میل باشد، در این صورت اطلاق صلات بر ماهیت شرعیه مخترعه از باب اطلاق کلی بر فرد می شود و استعمال نیز صحیح می باشد. اینطور نیست که در اطلاق صلات بر ماهیت مخترعه توجه به معنای لغوی نشده باشد. اگر به معنای عطف و میل گرفتیم، هم بر ماهیت مرکبه قابل تطبیق است و هم بر صلاتی که در "ان الله و ملائکته یصلون علی النبی" به خدا نسبت داده می شود. مکلف در حال صلات عطف و میل به خداوند دارد که همان تخضع در برابر خداوند متعال است وصلات خداوند متعال نسبت به بنده هم مغفرت و رحمت او است .

به نظر می رسد که فرمایش مرحوم اصفهانی در تعیین معنای لغوی بعید نیست و به این ترتیب وجه دومی که مرحوم اخوند بر ثبوت حقیقت شرعیه گفته بودند بنفسه تمام نیست و در نتیجه آن، وجه اول نیز تمام نخواهد بود.

البته باید گفت که هرچند وجهی که به عنوان موید مرحوم اخوند ذکر کرده اند فی نفسه تمام نیست ولی اگر هم تمام باشد، خود این وجه به تنهایی ما را به نتیجه می رساند و نیازی نیست که آن را به وجه اول به عنوان متمم اضافه کنیم. اگر وجه دوم ثابت شود معنایش این است که استعمال الفاظ در معانی شرعیه استعمال حقیقی است و این عبارت اخری از ثبوت حقیقت شرعیه در زمان شارع است. بنابراین می شود گفت که اگر مرحوم اخوند هر دو وجه را تمام می دانست جا داشت ابتدا وجه دوم را به عنوان دلیل ذکر می کرد و سپس وجه اول را به عنوان موید می اورد نه بر عکس.

محقق عراقی وجه دیگری برای اثبات حقیقت شرعیه در فرض مستحدث بودن معانی شرعيه در شريعت اسلام ذکر کرده اند. ایشان فرموده اند که ما از راه سیره عقلاء می توانیم ثبوت حقیقت شرعیه را اثبات کنیم ولی در این فرض که معانی شرعیه مستحدث باشند و ماهیاتی باشند که شریعت اختراع کرده است. زیرا رویه عام عقلائیه این است که اگر شخصی اختراعی را انجام داده باشد برای مخترَع خودش اسمی می گذارد. با توجه به این مطلب اگر صلات را ماهیت شریعه مخترع شرعی بدانیم لازمه اش این است که حتما شارع مقدس برای ان اسم خاصی گذاشته است و این همان حقیقت شرعیه است.

تمامیت این دلیل متوقف بر دو مقدمه است؛ یکی اینکه رویه عام عقلایی بر اسم گذاری روی مخترعات مستقر است و دوم اینکه شارع هم از این طریقه ردع نکرده است بلکه در اختراع ماهیات خاصه از همین رویه عقلائیه تبعیت کرده است.

محقق عراقی مقدمه اول را به وضوحش رها کرده است. اما برای مقدمه دوم در کلام ایشان وجهی ذکر شده که با توجه به این وجه وتأمل در آن بعضی از اشکالات وارد بر ایشان رد می شود. وجه ذکر شده این است که اگر شارع این ماهیات را اختراع کند و اسم برای ان قرار ندهد، استعمال این الفاظ در این معانی شرعیه توسط شارع از باب استعمال حقیقی نخواهد بود بلکه استعمال مجازی و محتاج به قرينه است ، در حاليکه عقلاء و مخاطبین بر اساس همان رویه مرسوم بین خودشان وقتی شارع کلمه صلات را استعمال می کند حمل بر طریقه خود می کنند و در نتیجه هر وقت در موارد متعدد لفظ صلات را از شارع بدون قرينه می شنوند فورا ذهنشان به همان معنای شرعی می رود. اگر شارع وضعی نکرده باشد و عدم الوضع خودش را نیز اعلام نکرده باشد موجب به اشتباه افتادن مردم در فهم اغراض شارع می شود و نقض غرض خواهد شد. چون شارع این الفاظ را به غرض تفهیم مرادات خود به کار می برد، ودر فرض عدم وضع و استعمال بدون قرينه مراد شارع معانی لغويه است ولی با توجه به ذهنیتی که عقلاء دارند آنرا برمعانی شرعی حمل می کنند پس اگر شارع وضع نکند و عدم وضع خودش را اعلام هم نکند نقض غرض لازم می اید و چون در هیچ جا ندیديم شارع اعلام عدم الوضع کرده باشد و هرچه بوده استعمال اين الفاظ بوده است، به دست می اوریم که شارع هم طریقه عقلائیه را تبعیت کرده و وضع را انجام داده است[1] .

 


[1] - نهایه الافکار/1/71.
logo