« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

/ علامت دوم:صحت حمل و صحت سلب /بررسی تبادر

 

موضوع: بررسی تبادر / علامت دوم:صحت حمل و صحت سلب /

جواب اول از اشکال اثباتی این بود که در بعضی از موارد می توان احراز کرد که تبادر مستند به حاق لفظ است و علامیت تبادر هم به همین موارد اختصاص پیدا می کند.

جواب دوم: در مواردی که شک داریم تبادر مستند به قرینه است یا حاق لفظ، از راه اصل عدم قرینه احراز می شود که مستند به قرینه نیست. ولو فی حد نفسه در بدو امر احتمال استناد تبادر به قرینه وجود دارد اما با اصل تعبدی عدم قرینه، احراز می شود که تبادر مستند به لفظ است.

در تعلیقه کفایه این جواب را به قوانین مرحوم قمی ادرس داده اند اما از عبارت قوانین استفاده نمی شود ولی در کلام صاحب فصول امده که در مواردی که احتمال می دهیم تبادر مستند به قرینه باشد، به اصل عدم قرینه تمسک می کنیم. لك أن تتمسك أيضا في نفي القرينة بأصالة عدمها لأنها لم‌ تكن‌ قبل‌ الاستعمال‌ فالأصل بقاؤها على العدم[1] .

مرحوم اخوند به این جواب مناقشه کرده اند که اصل عدم قرینه در جایی جاری می شود که در مراد از لفظ شک داشته باشیم اما اگر مراد از لفظ معلوم باشد و شک در کیفیت اراده باشد مثل محل بحث که شک داریم اراده معنای خاص مستند به حاق لفظ است یا اینکه مستند به قرینه، در این موارد جای جریان اصل عدم قرینه نیست. فلا یجدی اصالة عدم القرینة فی احراز کون الاستناد الیه یعنی الی اللفظ لا الیها یعنی لا الی القرینة کما قیل لعدم الدلیل علی اعتبارها الا فی احراز المراد لا الاستناد.

به بیان دیگر و با توضیح بیشتر، اگر مقصود از اصل عدم قرینه، اصل عملی یعنی استصحاب باشد که ظاهر فصول همین است، دلیل اعتبار استصحاب اینجا را نمی گیرد. زیرا دلیل در جایی استصحاب را حجت می کند که مستصحب حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی باشد ، ودر محل بحث مستصحب عدم قرینه است و وجود و عدم قرینه نه حکم شرعی است و نه موضوع مرتبط با حکم شرعی. اگر کسی بگوید عدم قرینه ولو موضوع حکم شرعی نیست اما با اجرای اصل نتیجه می گیریم که که لفظ بنفسه ظاهر در معنای خاص است و ظهور هم موضوع حجیت است، اشکال این است که اثبات ظهور لفظ بنفسه با اصل عدم قرینه از انحاء اصل مثبت است. و اگر مقصود از اصل، اصل عقلایی باشد یعنی مستند اصل عدم قرینه، بنای عقلاء باشد، اشکال این است که بنای عقلاء در جایی است که مراد از لفظ مشکوک باشد و الا اگر مراد از لفظ معلوم باشد و شک در کیفیت اراده باشد در چنین مواردی اصلی از عقلاء وجود ندارد.

بنابراین جواب صحیح از اشکال اثباتی همان جواب اول است.

اشکال سوم که در واقع اشکال اثباتی دوم است و مرحوم اقای صدر مطرح کرده اند این است که تبادری که علامت بر حقیقت قرار داده شده، تبادر شخصی است یا تبادر در نزد عرف عام است. اگر مراد تبادر شخصی باشد یعنی تبادر معنای خاص عند کل فرد علامت وضع لفظ برای معنای خاص است، اشکال این است که معلوم و محرز نیست که تبادرهای شخصی مستند به خصوص لفظ باشد. اصل انسباق در موارد متعدد وجدانا وجود دارد اما اینکه این انسباق مستند به حاق لفظ باشد قابل احراز نیست. زیرا انسباقی که برای افراد خاص پیدا می شود ممکن است به خاطر ملازمه بین لفظ و معنا باشد و نیز ممکن است به خاطر قرینه باشد و همچنین ممکن است به سبب ظروف و ملابساتی باشد که در زندگی شخص وجود دارد. همانطور که با شنیدن اسماء اعلام مثل حسن و حسین و غیره ، ذهن هر شخص به نزدیک ترین فردی می رود که با این اسم با وی در ارتباط است. شخصی که اسم حسن را می شنود اولین معنایی که به ذهن او تبادر می کند اقرب افرادی است که با او ارتباط دارد. این نشان می دهد که ظروف زندگی در انسباق معنا تاثیر دارد. حال اگر مقصود از تبادر، تبادر شخصی باشد، اشکال این است که در اینگونه تبادرها استناد به نفس لفظ محرز نیست.

اما اگر مراد از تبادر، تبادر عند العرف العام باشد هرچند اگر پیش همه مردم این معنا تبادر پیدا کند، نشان می دهد که خصوصیات نقشی در تبادر ندارد و تبادر از حاق لفظ است ولی اشکال این است که ما راهی برای احراز تبادر عند العرف العام نداریم. اینکه از شنیدن لفظ "صعید" در نزد عرف عام پیش همه معنای خاصی به ذهن بیاید قابل احراز نیست. زیرا هرکسی نسبت به خودش می تواند بفهمد که چه معنایی به ذهنش تبادر می کند ولی نسبت به ذهن دیگران که اطلاعی ندارد. ممکن است به ذهن شخصی معنای خاصی تبادر کند اما در ذهن دیگران خیر. لذا انچه در کشف موضوع له لفظ مفید می باشد که تبادر لدی العرف العام است قابل احراز نیست و انچه قابل احراز است که انسباق معنا عند کل شخص باشد فایده ای ندارد.

از این اشکال می توان به دو بیان زیر جواب داد:

جواب اول : جوابی که در کلام مرحوم اقای صدر امده این است که ما قبول داریم ما هو الموثر تبادر معنا لدی العرف العام است و تبادر شخصی موضوع نیست، ولی در مواردی که برای شخص تبادر به وجود می اید، ولو وجدانا احتمال داده می شود که این انسباق ناشی از شرایط زندگی او باشد اما این احتمال با استناد به قاعده عقلاییه اصاله التطابق بین ظهور شخصی و ظهور نوعی، تعبدا ملغی می شود. زیرا در نظر عقلاء در تشخیص مدلول نوعی لفظ که موضوع حجیت ظهور است، فهم شخص عارف به لغت کافی است و وقتی پیش خود شخص، لفظ ظهور در معنای خاصی پیدا کرد، عقلاء حکم به تطابق ظهور شخصی و ظهور نوعی می کنند و لذا برای احراز موضوع حجیت همین ظهور را کافی می دانند.

به نظر می رسد که این جواب تمام نباشد اینکه در میان عقلاء چنین قاعده ای داشته باشیم که هرجا شخص خودش یک مطلبی را فهمید عقلاء تعبدا بناء بگذارند که ظهور پیش همه این چنین است، این اصل عقلایی دلیل ندارد و احراز نشده است و لذا قابل استناد نیست.

جواب دوم: به همان شیوه ای که در بقیه موارد، سیره عقلائیه بر امری احراز می شود ظهور نوعی و تبادر لدی العرف العام را می توانیم احراز کنیم. در موارد ادعای سیره عقلائیه به چه بیان وجود سیره عقلائیه احراز می شود با وجودی که شخص با همه عقلاء در ارتباط نبوده است تا نظر انها را بداند. راه احراز در بقیه موارد این است که شخص به حسب وجدان و ارتکاز خودش می بیند که گرایش و میل به امری دارد و یا در ذهنش معنایی خطور کرده است و سپس به حسب وجدان خود این گرایش عملی یا خطور ذهنی را بر اساس زمان ها و شرایط مختلف تحلیل وتجربه می کند، مثلا بررسی می کند که اگر به ظهور عمل می کند ایا ایام خاص یا مکان خاص مثل مدرسه و بازار و ... مدخلیت دارد یا خیر، وقتی به حسب تحلیل وجدانی خود دریافت که او به عنوان یک شخص عاقل در همه موارد به این رویه گرایش دارد ، با توجه به مجموعه این امور برای او احراز می شود که بنای عقلاء و ارتکاز عقلاء در این مساله این چنین است و رویه عام عقلایی اینگونه است.

همین رویه در بحث تبادر و انسباق نیز در پیش گرفته می شود. شخص در ارتکاز خودش می بیند که به حسب استعمالات مختلف معنای خاص به ذهنش تبادر می کند و حتی اگر در شرایط مختلف زندگی نیز قرار بگیرد باز هم همین معنا به ذهنش می اید کافی است که تبادر در نزد عرف عام را احراز کند.

علامت دوم؛ صحت حمل و صحت سلب

مرحوم اخوند فرموده اند که به صورت فی الجمله لا اشکال که صحت حمل و عدم صحت سلب علامت حقیقت بودن است ، مقصود این است که اگر لفظ بما له من المعنی المرتکز المعلوم اجمالا بر یک معنایی حمل شد یعنی موضوع را معنای مشکوک قرار دادیم و محمول را لفظ بما له من المعنی المرتکز، این نشان می دهد که این لفظ برای ان معنا وضع شده است. به صورت فی الجمله صحت حمل و عدم صحت سلب علامت حقیقت بودن است همانطور که صحت سلب و عدم صحت حمل، علامت برای مجاز بودن است.

 


[1] - فصول/33.
logo