1400/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
/ امر سادس وضع مرکبات /دلالت الفاظ بر تفهیم معانی
موضوع: دلالت الفاظ بر تفهیم معانی / امر سادس وضع مرکبات /
در نقطه دوم بحث گفته شد که با توجه به مباحث مطرح شده در بررسی نقطه اول، معلوم می شود که دلالت الفاظ بر تفهیم معانی یعنی بر اینکه متکلم این معنا را فهمانده است، تابع اراده است نه وضع. بله دلالت تصوریه الفاظ تابع وضع است و مجرد وضع الفاظ و علم به وضع برای تحقق دلالت تصوریه کافی است اما دلالت تصدیقیه کلام حتی دلالت تصدیقیه اولی که از ان به دلالت بر اراده استعمالیه یا تفهیمیه تعبیر می شود تابع وضع نیست بلکه تابع اراده متکلم است.
توضیح ذلک برای هر کلامی سه نوع دلالت وجود دارد:
دلالت اول: شنیدن لفظ موجب خطور معنا در ذهن سامع شود. این نوع دلالت که از ان تعبیر به دلالت تصوریه می شود با مجرد وضع و علم به وضع حاصل می شود. برای اینکه هنگام سماع لفظ، معنای خاص به ذهن مخاطب بیاید توقفی بر اراده لافظ نیست. لذا به تعبیر مرحوم اخوند اگر لفظ را من وراء الجدار یا از اصطکاک حجر هم بشنود باز هم این خطور معنا در ذهن سامع محقق می شود.
دلالت دوم: دلالت لفظ بر اینکه متکلم با تلفظ به این لفظ اراده تفهیم معنای خاص را کرده است که از این دلالت تعبیر می شود به دلالت تصدیقیه اولی. زیرا نحوه ای تصدیق در این دلالت وجود دارد؛ مخاطب تصدیق می کند که متکلم اراده تفهیم این معنا را داشته است. این نوع از دلالت برای تحقق، علاوه بر علم به وضع نیاز دارد که احراز شود که متکلم در مقام تفهیم معنا بوده است نه در مقام تمرین کلمات. اگر در نقطه اول بحث گفتیم که اراده خارج از معنای موضوع له واز دايره وضع است ، لازمه خروج اراده از دایره وضع این است که دلالت کلام بر اینکه متکلم اراده تفهیم این معنا را دارد، به صرف وضع پیدا نشود . بلکه علاوه برعلم به وضع، باید حال متکلم احراز شود که در مقام تفهیم معنا هم بوده است.
دلالت سوم: دلالت کلام بر مراد جدی متکلم. بعد از اینکه متکلم معنایی را تفهیم کرد آیا معنای تفهیم شده مراد جدی متکلم بوده است یا متکلم ان را از روی تقیه یا جهات دیگر به مخاطب القاء کرده است؟ در دلالت سوم که دلالت تصدیقیه ثانیه می باشد، سامع تصدیق می کند که اراده جدی متکلم بر طبق اراده استعمالیه و تفهیمیه می باشد. زیرا بناء عقلاء بر این است که اگر متکلم معنایی را افاده کرد، مراد جدی اش با مراد استعمالی اش یکی است مگر در جایی که متکلم قرینه منفصله اقامه کند. همین مقدار که کلام تمام شد و الفاظی با قرینه متصله یا بدون قرینه متصله بکار برده شد، مفهوم تفهمیی کلام شکل می گیرد اما اینکه این مدلول تفهیمی مطابق با مراد جدی است یا خیر، بر اساس همین بناء عقلایی باید گفت که مطابق با مراد جدی است. از این اصل و بناء عقلایی تعبیر به اصل تطابق بین مراد استعمالی یا به تعبیر دقیقتر مراد تفهیمی و مراد جدی متکلم می شود.
بدون تردید و بدون هیچ اختلافی دلالت سوم یعنی دلالت تصدیقیه ثانیه بالوضع نیست و مجرد وضع و علم به وضع برای تحقق این دلالت کافی نیست. دلالت وضعیه قطعا دلالت تصدیقیه ثانیه نمی باشد. مورد اختلاف این است که دلالت وضعیه یعنی دلالتی که با وضع حاصل می شود و احتیاجی به احراز اراده متکلم بخصوصه ندارد ایا دلالت تصوریه است یا همان تصدیقیه اولی است؟
بر اساس انچه در نقطه اول در بحث گفته شد اگر الفاظ برای معانی بما هی مرادة وضع شده باشند لا بما هی هی، دلالت وضعیه همان دلالت تصدیقیه اولی است که از شنیدن لفظ می فهمیم متکلم ذی شعور اراده این معنای خاص را کرده است اما اگر گفتیم که الفاظ برای ذوات معانی وضع شده اند، دلالت وضعیه بر همان دلالت تصوریه تطبیق می شود و دیگر نمی توان دلالت تصدیقیه کلام را با مجرد وضع تامین کرد بلکه زائد بر وضع احتیاج به احراز اراده متکلم دارد. با توجه به این مطلب، اگر مرحوم اخوند فرموده است که دلالت تصدیقیه اولی تابع اراده است به این جهت است که در نظر مرحوم اخوند اراده در وضع الفاظ نقش ندارد. لذا طبعا دلالت وضعیه همان دلالت تصوریه می شود نه تصدیقیه اولی.
اما اگر کسی در نقطه اول گفت که اراده ولو به نحو شرط در علقه وضعیه دخل دارد، طبعا دلالت وضعیه، همان دلالت تصدیقیه اولی می شود؛ کما اینکه مرحوم اقای خویی تصریح کرده اند که چیزی به نام دلالت تصوریه نداریم و اگر از سماع لفظ ولو از لافظ غیر ذی شعور معنا به ذهن مخاطب خطور می کند از باب دلالت نیست بلکه ناشی از انس ذهنی است.
در نقطه سوم که نظر ابن سینا و مرحوم محقق طوسی مطرح شد مبنی بر اینکه دلالت تابع اراده متکلم است، صاحب فصول در فصول تصریح کرده است که از این کلام علَمین معلوم می شود که اراده در معنای موضوع له الفاظ اخذ شده اند و الفاظ برای معانی بما هی مراده وضع شده اند. مرحوم اخوند در مقابل فرمود که کلام علمین ناظر به دلالت تصدیقیه اولی است که ربطی به وضع ندارد. انها می خواهند بگویند دلالت کلام بر اینکه متکلم این معنا را اراده کرده متوقف بر احراز اراده متکلم است. مرحوم اخوند قبول دارد که دلالت تصدیقیه اولی متوقف بر وجود اراده است ولی می فرماید که این ربطی به مقام اول که موضوع له الفاظ چیست، ندارد. انچه از دید مرحوم اخوند به وضع الفاظ ارتباط دارد دلالت تصوریه است و ان نیز واضح است که متوقف بر اراده متکلم نیست بلکه بعد از علم به وضع، صرف سماع لفظ موجب خطور معنا در ذهن مخاطب می شود.
مرحوم اخوند می فرماید با توجه به اینکه دلالت وضعیه همان دلالت تصوریه است و بالوضوح دلالت تصوریه متوقف بر اراده متکلم نیست، دیگر مناسب مقام علَمین نیست که دلالت وضعیه ای که دلالت تصوریه است را متوقف بر اراده متکلم بدانند. در نتیجه باید گفت که انها دلالت تصدیقیه اولی را متوقف بر اراده می دانند که ان هم ربطی به وضع الفاظ ندارد.
همانطور که در محاضرات هم امده است مراجعه به کلمات علمین و تامل در کلام انها نشان می دهد که کلام انها ناظر به دلالت وضعیه است نه اینکه به دلالت تصدیقیه اولی نظر داشته باشند بدون اینکه ان را دلالت وضعیه بدانند و وقتی دلالت وضعیه تابع اراده شد، برداشت صاحب فصول نیز درست می شود. وگرنه چنانچه الفاظ برای ذوات معانی وضع می شدند که تحقق دلالت تابع اراده نبود و چون انها قائل به تبعیت شده اند معلوم می شود که به نظر علمین دلالت تصوریه همان دلالت تصدیقیه اولی است. ولو این مطلب که دلالت تصدیقیه اولی همان دلالت وضعیه باشد، مخالف نظر مرحوم اخوند است ولی اینطور نيست که حرف غیر معقولی باشد تا از علَمین بر نیاید. بلکه کلام انها ناظر به دلالت وضعیه است و وقتی در دلالت وضعیه اراده را مطرح کرده اند نشان می دهد که دلالت وضعيه را همان دلالت تصديقيه می دانند.
در تعلیقه محاضرات دو عبارت نقل شده یکی از شرح اشارات محقق طوسی [1] که از ان استفاده می شود که اراده در دلالت وضعیه نقش دارد و دلالت وضعیه نیز همان دلالت تصدیقیه است. در قسمت بعد که در صدد نقل کلام ابن سینا می باشند مطلبی را از شرح حکمت اشراق نقل می کنند. اگرچه این مطلب در کتاب شرح حکمت اشراق هست اما کلام خود شارح حکمت اشراق (قطب الدين شيرازی) است نه کلام ابن سینا.[2] جا داشت که به کتاب خود ایشان ارجاع داده می شد کما اینکه در سایر کلمات نیز به منطق شفاء ابن سینا ارجاع داده اند که گفته است : "و ذلك لأنّ معنى دلالة اللّفظ، هو أن يكون اللّفظ اسما لذلك المعنى على سبيل القصد الأوّل"[3] . این نشان می دهد که دلالت وضعیه متوقف بر اراده است و اگر دلالت وضعیه بخواهد تابع اراده باشد حتما باید مقصود دلالت تصدیقیه اولی باشد و این مطلبی است که ملازمه دارد با اخذ اراده در وضع الفاظ یا نحو شرطیت یا به به نحو شطریت در معنای موضوع له و يا به نحو قيديت برای علقه وضعيه .
به این ترتیب روشن شد که: فرمایش مرحوم آخوند در نقطه سوم تمام نیست.
امر سادس وضع در مرکبات
لا اشکال که هر مرکبی چه جمله اسمیه باشد که مشتمل بر حمل است یا جمله فعلیه باشد که در ان اسناد وجود دارد، مشتمل بر وضع های متعدد به لحاظ اجزاء کلام است. همانطور که در کلمات مرحوم اقای خویی و سایر اعلام امده در هر جمله ای حداقل سه وضع وجود دارد. مثلا جمله "زید انسان" را که در نظر بگیریم "زید" با همین ماده و هیئت دارای وضع است و انسان نیز با همین ماده و هیئت خاص دارای وضع مستقل است و هیئت جمله اسمیه که در ان چیزی به عنوان محمول بر موضوع حمل می شود نیز دارای وضع است. اگر مرکب اجزاء بیشتری داشته باشد، به تعداد وضع ها هم اضافه اضافه می شود. مثلا اگر "زید قائم" را در نظر بگیریم، زید یک وضع دارد و در "قائم" هم هیئت فاعلی یک وضع دارد و ماده قیام هم یک وضع مستقل و هیئت جمله اسمیه هم دارای یک وضع که مجموعا چهار وضع می شود. یا مثلا اگر بگوییم "غلام زید جاء من السفر" غیر از غلام و زید، هیئت اضافه ای که بین زید و غلام وجود دارد هم دارای وضع است. این مقدار جای اشکال نیست. کلام در امر سادس در این است که ایا در مرکبی مثل "زید انسان" علاوه بر این سه وضع که گفته شد، وضع چهارمی برای مرکب بمجموعه وجود دارد یا خیر همان وضع مفردات که وضع اجزاء کلام باشد کافی است و نیازی به وضع برای مجموع مرکب بما هو مرکب وجود ندارد؟
مختار مرحوم اخوند این است که با وجود وضع برای اجزاء مرکب، وجهی برای وضع مرکب بما هو مرکب وجود ندارد.